خانه ی #کودکی ام
ابوالفضل عباسی بانی-12 اسفند 97
این 👇دروازه دقیقا شبیه درب حیاطی است که خانواده عموجان و ما در اون زندگی میکردوم با همین نما و با همین دو سکو که از ما سنگ رودخانه ای بزرگ بود .
این تصویر البته دقیقا مشابه ولی بهسازی شده ی درب قدیمی ماست.
نمای بیرونی خانه کودکی ام در روستای زیبای بان همین بود با نشانه هایی از اصابت گلوله که داستانش را خواهم گفت.
فضای بعد از درب ورودی، شبستانی دایره ای داشت که سمت چپ آن اصطبل و روبرو حیاطی نه چندان بزرگ با دو عمارت روبروی هم که عمارت فوقانی این ورودی با پله هایی بسیار تیز که ترس زمان کودکیم از آن پله ها هم اکنون با یادآوریشان در من زنده شد .
شاید بهمین دلیل تقریبا خاطرات کمی از خانه خودمان که همان عمارت با پله های تیز با لبه های چوبین است دارم و تمام خاطرات کودکی ام کنار عموجان و بچه هایش در عمارت روبرویی است و مهربانی های بی حد و حصر زن عمویم و عموی مهربانم که در سال 1359 در دهه چهارم زندگی طی تصادفی در راه قم بدیدارحق شتافت.
واما با دیدن این دروازه تمام خاطرات کودکی ام زنده شد و یاد شعری افتادم که بر روی پرتوی سقف چوبی خان ه ی جدیدمان بخط زیبای همان کشاورز روحانیِ بان "زنده یاد آشیخ حسین جعفری" نوشته شده بود که امروز زنگ زدم و از پدر عزیزم پرسیدم و نوشتم:
(بارالها کم مگردان چارچیز از این سرا
خلق خوش مهمان نیکو سفره و قلیان چاق
بزرگوار خدایا در این سرای دودر
بحرمت سه محمد بحق چارعلی
به دو حسن و حسین و به موسی جعفر)
به حافظه ی قوی پدرم غبطه میخورم و نمیدانم چقدر شعر از حفظ دارد این عزیزدلم؟
فقط می دانم در هر زمینه ای که صحبت کنیم شعری برای گفتن دارد .
نمی دانم آیا نسل بعدی ما سوادی خواهد داشت؟!
https://t.me/abolfazlabbasibani