eitaa logo
ختم قران و صلوات حضرت رقیه س 🌹
342 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
211 فایل
🌹این کانال با هدف برگزاری ختم قران صلوات، زیارات، ادعیه و اشتراک گذاری کلیپ و متون مذهبی،مداحی در قالب فیلم،عکس" به صورت شبانه روزی فعال می باشد. 🌹راه ارتباطی" 🆔️http://eitaa.com/bandekhod http://eitaa.com/joinchat/1055129624C01eb321c2f
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ : سیب زمینی رو پختم رنده کردم با کمی کره و نمک مخلوط کردم کف سینی رو کمی مرطوب کردم کیسه فریزر گذاشتم سیب زمینی رو ریختم روش و پهن کردم یه کیسه فریزر دیگه روش گذاشتم و خوب صافش کردم و گذاشتم یخچال بعد برای داخل رولت مرغ رو با کمی آب و زرد چوبه و نمک و چند برش هویج پختم ریش ریش کردم بعد خیار شور خرد شده هویج پخته خرد شده کمی فلفل دلمه خرد شده و کالباس خرد شده و تخم مرغ پخته خرد شده و سس مایونز مخلوط کردم بعد روی سیب زمینی ریختم و خوب صاف کردم و رول کردم و کیسه فریزر زیری رو دورش گرفتم و گذاشتم داخل یخچال تا خوب خودش رو بگیره.
18.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول "حافظه تاریخی ایرانی" با موضوع جنگ روسیه و اکراین هفت دقیقه ای که اطلاعات مفیدی به شما خواهد داد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 دوازدهم ..........................................................🍃 🍃اثری از ........................................ +باباجون چرا اینقدر بی قراری؟🎅 داشتم برا سوال بابامرتضی جواب جور میکردم که تلفن زنگ خورد ⚡️ -من میرم جواب میدم شما دیگه پله ها رو بالا نیا....حتما از خونه زدن... +خداخیرت بده ...برو ... 🍃🍃🍃 -الو...سلام... الو...بفرمایید!! +سلام پسرجان... -سلام....کاری داشتین؟؟؟ +...تو همون ارشیا خانی؟... -بله بفرمایید ... با... +حاج مرتضی تشریف دارن؟؟ +بگو مش عیسی کارش داره -چ..چشم...یه لحظه گوشی... 🍂🍂🍂 ارشیا خان!!! مش عیسی!!! اسم منو از کجا میدونست؟؟ 🍂🍂 -بابامرتضی شمارو کار داره.... میگه مش عیسام.... 💥استرسم بیشتر شد . حتما چیزایی خصوصی تو جلسه نتونسته بگه 🍂تقریبا برام قطعی شده بود که نمیتونم اینجا بمونم 💥صدای مرغ و خروسای توی تور اعصابم رو خرد میکرد🐔🐤 با یه مشت گندم از تو گونی کنار باغچه آرومشون کردم ⚡️⚡️ -کاش یکی هم یه مشت دونه می پاشید تو دلم .... 💥پاهام رو بالا زدم و گذاشتم تو حوض لجن گرفته و کمی خودمو خنک کردم 🍃🍃🍃🍃🍃 صدای عو عوی دم غروب سگهای ده هراس انگیز بود!! البته بیشتر برا گرگای اطراف و البته برای مردم خود ده نشون از آرامش میداد آرامش !!...!💤💤 🍃🍃🍃🍃 +من دارم میرم مسجد ... چایی آماده رو سماوره...صدات کردم جواب ندادی... گفتم شاید رفتی بیرون...🎅 -بیرون؟؟...نه...نه بابامرتضی شما برو من بیرون نمیام... 🍂🍂🍂🍂🍂 چایی رو خوردم اما نفهمیدم داغ بود یا سرد بود بوی غذای آشپز خونه یادم انداخت گرسنه شدم... 💥حوصله کنجکاوی نداشتم که ببینم غذا چیه... فقط بوی لیمو ترش و برنج رو حس میکردم... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 چرا بابامرتضی سرشام هیچ صحبتی نکرد؟؟ +باباجون من دستپخت ندارم ببخشید بهتر ازین بلد نیستم بخور تا سرد نشده🎅 فقط همین یه جمله رو گفت! 🍂🍂🍂🍂🍂🍂 خوابم نمیبرد من که این سه شب براحتی میخوابیدم 🍂فکر رفتن به تهران آزارم میداد اما... اما دلتنگ مامانم بودم🍃 -ارشیا دیگه سرتو از گوشی دربیار بگیر بخواب +پس کی تا صبح چرت و پرت با دوستاش بگه😁😁 اااِی.ی...سوگل چکار میکنه؟؟؟ 🍂با ناراحتی رفتم سراغ وسایلم که جمعشون کنم -نباید بیشتر ازین این پیرمرد رو رنجش بدم... .....................................🍃🍃 🍃🍃 رمان های عاشقانه مذهبي بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 سیزدهم ..........................................................🍃 🍃اثری از ........................................ 💄💄 کمی زیر ابروهام رو برداشتم اینطوری شاداب تر به نظر میام -امروز خط زیر چونه ام رو برمیدارم دیگه مد نیست👱 -مامان....مامان...اون لی زیرخاکیم کجاست با این تیشرت مشکیه خیلی قشنگ ست میشه +نه .... این مشکیه چیه...ایشش -تو برو لباس سلطنیت!! رو بپوش😁😁 کاری با من نداشته باش😉 +مامان جون راست میگه آبجیت.... خوب... مشکی خیلی شاد نیست لااقل قهوه ایه که بابات از اتریش آورده رو بپوش... -قهوه ای رو میزارم برا لبام که کمی فشنِ خشن بشم😜💄 💥💥💥💥💥.. . -نازنین گم شو برو خونه... اینا دیگه کیه دور خودت جمع کردی؟؟😡 +به به ..... بچه بسیجی😁😁😁..... پس چفیه ات کو....😂 بچه ها ....حاجی برادر.....😁😂.... هِرهِر....خندیدیم..... دوست.... داری..... با دوستام.... رو سرت... چارشنبه.... سوری..... بازی.... کنیم......😁😂😁 💥💥💥💥💥💥💥 آی.. آی ی .....چشمم سوخت💥💥💥💥 آی.... لباسام💥💥💥 آخ.....آخ.... هه ......هه.......هه........هه 🍃🍃🍃🍃 +چیزی نیست باباجون خواب دیدی🎅 بیا یه کم آب بخور 🎅 اللهم صلی علی محمد و آل محمد🎅 صلوات خوبه آرامش میده🎅 -آره بابامرتضی...هه.....دستت درد نکنه....چند وقت یه بار این کابوس میاد سراغم +بیا باباجون....بیااینو بنداز تو صورتت و بخواب خاصیتش زیاده...🎅 هم پشه اذیتت نمیکنه..🎅 هم آرومت میکنه...🎅 بگیر بخواب باباجون تازه 3 نصفه شبه🎅 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 هوووووم....آرامش... هوووووووم......آرومت میکنه چقدر ازین این کلمات خوشم میاد... حیف خودشون نمیان😞 پارچه چیه؟.... چه بوی خوبی داره...هووووووم...............😴💤💤💤 🍃🍃🍃 .................................................... 🍃🍃 رمان های عاشقانه مذهبي بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂 🍂 🎅🎅 🍃 چهاردهم ..........................................................🍃 🍃اثری از ........................................ +باباجون .... ارشیا خان!....🎅 +میتونی امروز زودتر بیدار بشی؟؟؟ +دوس داری بریم باغ؟؟🎅 💥فکر میکردم تو خواب صدا رو میشنوم.. اما خواب مونده بودم... 🍂گوشه چشم از تو رخت خواب نگاهی به ساکم کردم و دلهره تمام وجودم رو گرفت -من باید میرفتم... -خدا کنه بابا مرتضی ساک رو ندیده باشه... 🍃🍃 +ارشیا خان!!.... جواب ندادی؟؟...اگه باغ میایی بیا صبحونه بخور تا هوا خنکه بریم باباجون🎅 -...باشه...دارم میام... 🍂ساکم رو قایم کردم... چاره ای نبود... 🍃🍃🍃 -بابامرتضی! .... این شیر و کره رو خریدی؟؟؟ یا مثل مستندای تلویزیونی خودت گاو و گوسفند داری و خودکفایی😉 -نه باباجون نخریدم🎅...طعمش خوبه؟ -....اوهوممم...عالیییی!!... پس کی برات میاره؟؟ +مش عیسی... -مش عیسی؟؟؟🤔 +آره باباجون... زحمتش رو اون بنده خدا میکشه... ماهم کنارش یه استفاده ای میبریم...🎅 -جالبه!! .....مش عیسی!!.... +آره باباجون آبادی خیلی کاراش بقول شما جالبه..🎅 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 --سلام حاج مرتضی... --به به حاج مرتضی سلام -- حاج مرتضی سلام صبح بخیر رگبار سلام و احوالپرسی بود که فرصت جواب رو از بابا مرتضی میگرفت و مجبور میشد با دست رو سینه و چین و شکن چشم و ابرو و لبخند پاسخگوی همه باشه 🍃گذشتن از کوچه های تنگ و خنک اول صبح خیلی با صفا بود مخصوصا که برگ درختا سر و شونه آدم رو نوازش میکرد🍃🍃 🍂اما اول صبحی این همه آدم بیرون باشن و نگاهت کنن برا هر غریبه ای سخته 🍂 دیگه برا من که پشیمان کننده بود و کلا لذت اون آب و هوا رو از بین میبرد 🍂🍂 انگار همه صف کشیده بودن منو ببینن 🍂 +باباجون اول صبح همه باید برن به کاراشون برسن باغ و زراعت و گوسفند و ... اول صبح رسیدگی میخوان +اونا دیگه نمیتونن تا لنگ ظهر بخوابن آخه روال طبیعیشون عوض نشده🎅🎅 -انگار از تو دلم خبر داری بابامرتضی!!! +هی.....دل به دل راه داره باباجون... +اینقدر این راه رو با بابات و عموت و تنهایی اومدم و رفتم که دیگه حرف سنگ و کلوخش رو هم میفهمم🎅 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ........ +بیا این بیل رو نگه دار تا قفل راه بند رو باز کنم قلقش دست خودمه ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ -عجب استخر باصفایی!!!.... چه درختایی !!!.... همش مال شماست؟؟ +مال خودته پسرم🎅 +با چند نفر شریکیم.... یه نفره نمیرسم... دست تنهام....🎅 +هی.... جوونی کجایی؟؟؟ .... جوونا کجان؟؟...🎅 🍂منظورش رو فهمیدم... بیست و چندسال تنهایی خیلی شکسته بودش دلم براش سوخت.... چشمام هم... 💥موضوع رو عوض کردم -شریکات چرا کمکت نمیکنن...چرا باغ نمیان...نکنه فصلی میان باغ صفا میکنن...😉 +هی.....اونی که تونسته اومده... خدا خیرش بده نذاشته تنها بمونم...🎅 🍂🍂بدتر شد.... انگار بغض کرد 🍂فهمیدم اصلا روابط عمومی خوبی ندارم😔... .................................................... 🍃🍃 رمان های عاشقانه مذهبي بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
🌸امشب 💫از خدایی که از همیشه 🌸نزدیکتر است برایتان 🌸عاشقانه‌ترین 💫لحظات را میطلبم 🌸زیباترین لبخندها 💫را روی لبهایتان و 🌸آرام ترین لحظات را 💫برای هر روز و هر شبتان شبتون در آغوش امن خدا💫✨ 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
🌷تقدیم با بهترین آرزوها 🍃آخر هفته تون عاااالی 🌷ان شاءالله 🍃در آخرین پنجشنبه ماه رجب 🌷حال خوب 🍃دلخوشی فراوان 🌷رزق و برکت بسیار 🍃موفقیت پی درپی و 🌷نگاه مهربان خدا 🍃نصیبتون بشه 🌷پنجشنبه تون زیبا و در پناه خدا 🌷🍃
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
در آخرین پنجشنبه ماه رجب شاخه گلی🌼🍃 با ذکر فاتحه وصلوات🖤🙏 بفرستیم برای تموم آنهایی که دربین ما نیستند😔 ولی دعاهاشون،هنوزکارگشاست🙏 یادشون همیشه در دل ماست💔 شادی روح درگذشتگان فاتحه و صلوات😔🙏 🌸🍃