📖 متن 🤲 دعای ولادت امام حسین (ع)
در روز سوم شعبان
☀️ بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ☀️
❇️ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسأَلُكَ بِحَقِّ المَولُودِ فِي هَذَا اليَومِ المَوعُودِ
🔶 اى خدا از تو درخواست مى كنم به حق مولود در اين روز (حضرت حسين «ع»)
❇️ بشَهَادَتِهِ قَبلَ استِهلاَلِهِ وَ وِلاَدَتِهِ
🔶 كه پيش از آنكه متولد شود به يكتايى تو گواهى داد
❇️ بكَتهُ السَّمَاءُ وَ مَن فِيهَا وَ الأَرضُ وَ مَن عَلَيهَا وَ لَمَّا يَطَأ (يُطَأ) لاَبَتَيهَا
🔶 و هنوز قدم به سنگلاخ دنيا نگذارده آسمان و زمين و هر چه در اوست به مظلوميش گريست
❇️ قتِيلِ العَبرَةِ وَ سَيِّدِ الأُسرَةِ المَمدُودِ بِالنُّصرَةِ يَومَ الكَرَّةِ
🔶 كشته شد تا خلق بر او بگريند آنكس كه سيد قبيله و بزرگ عالم بود آنكه به انتقام خون پاكش در رجعت ظفر و نصرت پايدار خواهد يافت
❇️ المُعَوَّضِ مِن قَتلِهِ أَنَّ الأَئِمَّةَ مِن نَسلِهِ
🔶 و امامان و پيشوايان دين از نسل پاك اوست
❇️ و الشِّفَاءَ فِي تُربَتِهِ وَ الفَوزَ مَعَهُ فِي أَوبَتِهِ
🔶 و شفاى هر مرض در تربت او
❇️ و الأَوصِيَاءَ مِن عِترَتِهِ بَعدَ قَائِمِهِم وَ غَيبَتِهِ
🔶 و هر كه را محبت اوست در رجعتش پس از قائم آل محمد (ع) و طول غيبت فيروز خواهد بود
❇️ حتَّى يُدرِكُوا الأَوتَارَ وَ يَثأَرُوا الثَّارَ وَ يُرضُوا الجَبَّارَ
🔶 تا آنكه به خونخواهى او برخيزند و خدا را خوشنود سازند
❇️ و يَكُونُوا خَيرَ أَنصَارٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِم مَعَ اختِلاَفِ اللَّيلِ وَ النَّهَارِ
🔶 و بهترين ياران دين خدا باشند درود خدا بر آنان تا روز و شب در جهان برقرار است
❇️ اللَّهُمَّ فَبِحَقِّهِم إِلَيكَ أَتَوَسَّلُ وَ أَسأَلُ
🔶 بارالها به حق آنها به درگاه تو توسل مى جويم و درخواست مى كنم
❇️ سؤَالَ مُقتَرِفٍ مُعتَرِفٍ مُسِيءٍ إِلَى نَفسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فِي يَومِهِ وَ أَمسِهِ
🔶 مانند گناهكارى كه معترف به گناه خود است و از افراط كارى روز و شب بر خويش ستم كرده
❇️ يسأَلُكَ العِصمَةَ إِلَى مَحَلِّ رَمسِهِ
🔶 از تو درخواست مى كند كه ايمانش را تا وقت مرگ محفوظ دارى
❇️ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عِترَتِهِ وَ احشُرنَا فِي زُمرَتِهِ
🔶 بارالها درود فرست بر محمد (ص) و عترت پاكش و ما را در زمره آن بزرگوار محشور گردان
❇️ و بَوِّئنَا مَعَهُ دَارَ الكَرَامَةِ وَ مَحَلَّ الإِقَامَةِ
🔶 و در دار كرامتت بهشت و محل اقامت ابد با او قرين ساز
❇️ اللَّهُمَّ وَ كَمَا أَكرَمتَنَا بِمَعرِفَتِهِ فَأَكرِمنَا بِزُلفَتِهِ وَ ارزُقنَا مُرَافَقَتَهُ وَ سَابِقَتَهُ
🔶 خدايا چنانكه به ما معرفتش را عطا فرمودى تقرب و رفاقت با سبقت حضرتش را نيز عطا فرما
❇️ و اجعَلنَا مِمَّن يُسَلِّمُ لِأَمرِهِ وَ يُكثِرُ الصَّلاَةَ عَلَيهِ عِندَ ذِكرِهِ
🔶 و ما را از آنان قرار ده كه تسليم فرمان اويند و درود بر او چون نامش ياد شود بسيار فرستند
❇️ و عَلَى جَمِيعِ أَوصِيَائِهِ وَ أَهلِ أَصفِيَائِهِ المَمدُودِينَ مِنكَ بِالعَدَدِ الاِثنَي عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ وَ الحُجَجِ عَلَى جَمِيعِ البَشَرِ
🔶 و هم درود بر جميع اوصياء و جانشينانش و اهل برگزيده اش كه تو آنان را دوازده نفر در شمار آوردى كه آنها ستارگان روشن و حجتهاى تو بر جميع بشرند
❇️ اللَّهُمَّ وَ هَب لَنَا فِي هَذَا اليَومِ خَيرَ مَوهِبَةٍ
🔶 خدايا در اين روز به ما بهترين موهبت را عطا فرما
❇️ و أَنجِح لَنَا فِيهِ كُلَّ طَلِبَةٍ كَمَا وَهَبتَ الحُسَينَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ
🔶 و كليه حوايج ما را برآور چنانچه حسين (ع) را به جدش محمد (ص) عطا فرمودى
❇️ و عَاذَ فُطرُسُ بِمَهدِهِ فَنَحنُ عَائِذُونَ بِقَبرِهِ مِن بَعدِهِ نَشهَدُ تُربَتَهُ وَ نَنتَظِرُ أَوبَتَهُ آمِينَ رَبَّ العَالَمِينَ
🔶 و فطرس ملك را به مقام خود برگردانيدى و ما پناه جسته به قبر مطهرش پس از شهادتش و بر تربت پاكش حضور يافته و رجعت آن بزرگوار را منتظريم اين دعاى ما را اجابت كن اى پروردگار عالم
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═
امر به معروف و نهی از منکر {۲۳}
13) «و انهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهی بعد التناهی:[39] نهی از منکر کنید و خود نیز از آن بپرهیزید. همانا نهی از منکر بر شما واجب شده است بعد از تناهی(ترک منکر)». امام(ع) تناهی و ترک منکر را مقدم بر نهی از منکر میداند. لذا انسان باید اول خودش را اصلاح نماید، سپس همت به اصلاح دیگران بگمارد؛ چراکه در غیر این صورت اقدامش تأثیر مطلوب را نداشته و نمیتواند دیگران را اصلاح نماید.
14) «من لا یصلح نفسه لا یصلح غیره:[40] کسی که خودش را اصلاح نکند دیگران را نیز اصلاح نخواهد کرد». در پایان بیانی را از آن حضرت میآوریم که نسبت به سخنان قبل، از شدت بیشتری برخوردار میباشد و در آن، آمرین به معروف را که تارک آن هستند و همچنین ناهیان از منکر را که عامل به منکرند، مورد نفرین قرار میدهد و درخواست لعن خداوند را برای آنان مینماید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂
🍂 #رمان
🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅
🍃 #قسمت بیست و پنجم
..........................................................🍃
🍃اثری از #سجاد_مهدوی
........................................
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🏃دنبال صدا دویدم...
صدای آرام بخشی بود...
وسط یه حیاط بزرگ...
یه راه پله بزرگ بود که نمیشد انتهاش رو دید🍃🍃🍃
پا گذاشتم رو پله اول....
🍃🍃🍃🍃🍃
بازم صدا میگفت بیا...
خیلی فکر کردم این صدا رو کجا شنیدم... اما...
فقط پله ها رو بالا میرفتم...
🍃🍃🍃🍃🍃
با آرامش تمام قدم برمیداشتم...
🍃🍃🍃🍃
دیگه نمیدویدم...
صدا نزدیک و نزدیک تر میشد...
هفت یا هشت تا پله ها که بالا رفتم...
سمت راست ...
یه راهرو دیگه بود...
شبیه...
شبیه جایی نبود...
اما پر از اتاق....
🍃🍃🍃🍃🍃
از داخل اتاق ها صدای استکان نعلبکی با خنده ها و حرف های مبهم درهم پیچیده بود...
🍃🍃🍃
از تو یکی از اتاق ها اون صدایی که منو صدا میزد بگوشم رسید...
خیلی آشنا بود...
به سمت اتاق رفتم...
اتاق شماره 14
+اومدی پسرم... دیدی گفتم تنها نمیمونی... 🎅
دیدی گفتم امام رضا مهربونه ... 🎅غریب نوازه...🎅...
حالا بیا داخل.... اول با عموحسین دیده بوسی کن... یه چایی هم ازش بگیر بخور ... دیگه ما باید بریم... تو خیلی کارا باید انجام بدی
هر وقت هم دلت تنگ شد و احساس تنهایی کردی... بیا همین جا...🎅
منم قول میدم بیام پیشت...
اما...
🔻🔻🔻🍃🍃🍃
به شرطی که فراموش نکنی عمو حسین چطوری اومده اینجا... ما بخاطر عموجونت اینجا دعوتیم
🍃🍃🍃🍃🔺🔺🔺
من هاج و واج ...
فقط خوب گوش میکردم و بی اختیار به سمت مردی که چفیه رو شونه اش داشت رفتم...
🍃مثل قاب عکسش... 🍃
تا حالا چایی به این خوش طعمی نخورده بودم...☕️
💥💥💥💥💥💥💥💥
+باباجون بلند شو.... پسرم.... پاشو... عزیزم... پاشو باباجان...🎅
پاشو اینجا زیر دست و پایی ... برو تو حرم هرچقدر خواستی گریه کن...🎅
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
نوازش پرهای نرمی منو بخودم آورد
پیرمرد مهربون قد بلندی با لباس پالتویی بلند بالای سرم بود که از خیسی چشمام بزحمت میشد چهره سفیدش رو تشخیص داد...
شوکه شدم...
اون روز اول که با باباجون اومدم چند نفری این شکلی دیده بودم...
+-داخل حرم برم... 😭😭
با چنان بغضی گفتم که پیرمرد نشست و دست به سرم کشید
+معلومه خیلی دلتنگ و تنهایی... آره پسرم حرم... مخصوص آدم های دلشکسته و غریب...😭🎅
یه کسی تو حرم هست که غریب نوازه و تو تنهایی کمکت میکنه😭🎅... پاشو... پاشو باهم بریم...
یاد چایی افتادم...
☕️
طعمش هنوز توی دهنم بود..
آب دهنم رو قورت دادم تا طعمش رو بیشتر حس کنم...
دستم رو گرفت و راه افتادیم...
همش سنگفرشها رو خیس میدیدم😭😭
رسیدیم به اون حیاط که دیده بودم...
اما...
اما از راه پله خبری نبود...
🍃🍃🍃🍃
جمعیت موج میزد...
+پسرم همه مشهد حریم امام رضاست بلکه همه ایران.. 🎅
اما اینجا داخل حرمشه...
اونم که مردم دورش میچرخن و خیلی شلوغه ضریح آقاست...
مثل من دستت رو بزار رو سینه و بگو
🌹🌹🌹🌹🌹
السلام علیک یا امام رئوف یا امام رضا...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
اشک امانم نمیداد... 😭
یاد باباجون افتادم...🎅
یاد عمو حسین...
اصلا احساس تنهایی نمیکردم...
صدای صلوات بود که فضا رو پر کرده بود... 🍃🍃🍃🍃
+باباجون تو هم صلوات بفرست... برا من و عموحسین...🎅
صدای آشنای باباجون اومد... اما کسی نبود...
🍃اللهم صلی علی محمد و آل محمد🍃
همچنان اون پیرمرد قدبلند نورانی پیشم بود و دعا میخوند...
دیگه آروم شده بودم...
خالیِ خالی...
🍃🍃🍃🍃
خیلی دوست داشتم برم طبقه ای که دیده بودم...
+-ببخشید..آقا...
+بگو پسرم...🎅
+-میشه بگید پله هایی که تو حیاط بودن کجاست... میخوام برم طبقه بالا...
+اینجا طبقه بالا نداره پسرم... طبقه پایین داره...🎅
+-آخه قبل از اینکه شما رو ببینم تو اون طبقه من چایی خوردم...☕️😊
بدون اینکه تعجب کنه گفت:
+بله پسرم... فقط مهمونای ویژه آقا اونجا هستن و پله ها رو میبینن...🎅
باید همیشه ویژه باشی پسرم....
که هروقت اومدی بتونی اونجا بری پسرم... اوندفعه هم دعوت آدم های خوب بودی...
مهمون ویژه بودی🎅
معلومه خیلی دوستت دارن...🎅
مواظب خودت باش...🎅
🍃🍃💥💥🍃💥🍃
یاد بیمارستان افتادم...🎅
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂
🍂 #رمان
🍂 #خنده_های_پدربزرگ 🎅🎅
🍃 #قسمت آخر ..........................................................🍃
🍃اثری از #سجاد_مهدوی
........................................
🍂یه مینی بوس آشنا جلوی در بیمارستان بود..🚎
+ارشیاخان خوبی پسرم...
🍃🍃
صدای مش عیسی بود...
ویلچرش رو سیدباقر هُل میداد
+نتونستم طاقت بیارم😭😭
از گریه هاش همه چی رو فهمیدم😭😭
سیدباقر بزحمت زیر شونه هام رو گرفت😭😭
+گریه کن عزیزم ... گریه کن تا سبک بشی اما نه برا حاج مرتضی...😭
+اون که منتظر چنین روزی بود... حتی منتظر اومدن تو بود و میگفت یکی میاد و منو به مشهد میبره😭😭 خوش به حالش... 😭
هرچند من خیلی نفهمیدم چی میگه ولی گریه امان خود مش عیسی رو هم برید..😭
--هیچ غصه نخور پسرم خودم تو روستا کمکت میکنم که کارهای باباجونت رو انجام بدی😭😭
🍃🍃سیدباقر با همون لهجه شیرینش و حرف های کش دارش شروع کرده بود به دلداری من
--تازه ممکنه فامیلهات هم بیان پیشت... آخه تو که رفتی تلفن خونه حاج مرتضی زنگ خورد و یه خانمی جویای حالت شد و منم که خوش تعریف... حسابی همه چی رو گفتم...☺️
خنده و گریه سید باقر قاطی شده بود...
+-مش عیسی غریبی داره منو متلاشی میکنه... حالا بی باباجونم چکار کنم😭😭
از شدت غصه سرم رو گذاشتم رو پاهای مش عیسی تا صدای هق هِقم خیلی پخش نشه...😭
+توکل کن به خدا... خدا خودش مواظبته عزیزم..😭
توکل؟؟
-یعنی چی؟😳.. من توکل نمیدونم چیه😭... خیلی تنها شدم..
+چرا عزیزم.. مهم نیست که کلمه اش رو بدونی مهم اینه که تا حالا چندبار توکل کردی
تعجبم بیشتر شد😳
محرم هم از راه رسید😪
--زیارت قبول محرم
مش عیسی بین تعجب من ادامه داد
+وقتی اون شهامت رو به خرج دادی و از ناموست دفاع کردی!... و به چیز دیگه فکرنکردی... یعنی همونجا به خدا توکل کردی...
مثل کاری که عموت انجام داد.. عمل به وظیفه... ایثار... غیرت...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
یاد اتاقی که از دست عموم چایی گرفتم افتادم که باباجون گفت «باید بفهمی چرا عمو مهمون ویژه شده!؟...»
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
+وقتی تنهایی راه افتادی اومدی پیش یه پیرمرد چشم انتظار!..
از همه خوشی ها دل کندی! ...
حتی اگه شده از سر ناچاری! «مواظب» چشمهات بودی؛ ... همونجا به خدا توکل کردی...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کمی آروم شدم...
رفتم تو فکرِ گفته های پیرمرد تو حرم : «باید مواظب خودت باشی تا مهمون ویژه باشی!»
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
+وقتی تنهایی باباجونت رو آوردی به مشهد و به دلت بد راه ندادی!...
یعنی بازم به خدا توکل کردی!...
--الانم توکل به خدا!... با خودمون بیا روستا...
انشاءالله که از تنهایی در میآیی...
--حاج مرتضی که خط نوشته به من داده که شعر قشنگیه ... میخوای برات بخونم؟...
سیدباقرِ خوش تعریف بدون اینکه جواب من رو شنیده باشه ادامه داد..
--بیدلی در همه احوال خدا با او بود...
بلندگوی بیمارستان ما رو متوجه مراحل کاریمون کرد...
💥💥💥💥💥💥💥💥
پشت سر آمبولانس مینی بوس با یه تکه پارچه مشکی وایساده بود...🚎🚑
اما دوتا تاکسی هم پشت سرش رسیدن...
از تو آیینهِ مینی بوس چهره بابام رو تشخیص دادم...
بقیه هم پیاده شدن و کنار بابام ایستادن...
⚡️⚡️⚡️
همه تو قابِ آیینه بودن...
یاد قاب عکس خونه باباجون افتادم... اما... خودش...افسوس...🖼
🍂🍂🍂
+-باباجون شرکا اومدن... اما ...
🍂🍂🍂🍂
قبل از اینکه پیاده بشم و برم پیششون خودم رو تو آیینه برانداز کردم...
💥💥💥
آخه عمه و دخترش هم بودن...
چهره خودم رو که دیدم همه افکار دوباره تو سرم پیچید..🍂
اما ...
🍃آروم بودم...
اینبار آگاهانه «توکل» کردم...🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
همش «مواظب» بودم که نکنه بیام مشهد و نتونم به «مهمون ویژه» باشم...
آخه...قول داده بودم...
🍃
باباجون با خنده هاش منتظر بود...🎅
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
پایان
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
همرهان گرامی متاسفانه یکی از دوستان مون دیشب فوت کردن خانمی خیلی خوبی بود
روحش شاد و یادش گرامی باد
دختر خانم شون عضو هیئت و خیریه حضرت زینب س هست و بسیار فعال ک نا را در کارهای خیریه خیلی کمک و همراهی میکنن
این خانم هاشون هم ب خیریه ما کمک میکرد
هدیه میکنیم ب روحش ختم ۵ مرتبه سوره های یاسین و ملک را همچنین ختم ۲۰۰۰ صلوات را
عزیزان در ختم شرکت کنید این سوره ها خیلی خوب برای میت ما بخوانیم ک برای خودمون هم دیگران بخوانن
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
این ختم تا پایان فردا شب ادامه داره
امشب هر کس میتونه نماز وحشت را بخونید
ب نام نیکبخت حجازی نام پدر براتعلی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ان شاء الله اجر تون با پروردگار عالم التماس دعا برای میت
هر کی میتونه نماز وحشت بخونید برای این خواهرمون
نام نیکبخت نجاتی نام پدر براتعلی
هدایت شده از نماز شب اول قبر (رایگان)وختم صلوات برای اموات
باسلام
#درخواستی
#نماز_وحشت
بنام مرحوم مغفور
#نیکبخت فرزند براتعلی
#رایگان #هدیه_ندارد
بخوانیم تا برایمان بخوانند
رحم الله والدیکم🖤
برای شادی روح مومن فاتحه وصلواتی بر محمد آل محمد🥀
@amvaat
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
علقمهمست سبویحرم عباس است
جنتآیینه یروی حرم عباس است
هرکس حاجتزحسینمیطلبد میداند
پرچم شاه بسوی حرم عباس است
🎊ولادت آقا قمر بنی هاشم مبارک🎊
#حضرت_اباالفضل_ولادت
#حضرت_اباالفضل_مدح
شاه صفین اگر مالک اشتر دارد
خسرو ماریه عباس دلاور دارد
حمزه گر شیر نبی بود و علی شیر خدا
او هژبری چو ابوالفضل غضنفر دارد
با ابوالفضل،حسین ابن علی دانی کیست؟
مصطفایی ست که خود حیدر دیگر دارد
قد اگر راست کند در فلک عشق و جمال
روی خورشید به یک جلوه مُزَعفر1 دارد
دلِ عیّوق نسوزد دگر از سوز عطش
به لبش ساقیِ لب تشنه چو ساغر دارد
دانش آموز دبستان علی بود عبّاس
درس آزادگی از خواجۀ قنبر دارد
مادرش امبنین شیرزن شیر خداست
آفرین باد صدف را که چه گوهر دارد
چشم بد دور از آن چهرۀ چون قرص قمر
که ز خال لبش اسپند به مجمر دارد
آسمان گر نگرد ماه بنی هاشم را
به نثارش بکند هر چه که اختر دارد
جان فدایش که در آن معرکۀ عشق و وفا
حملۀ حیدریاش صولت صفدر دارد
با ابوالفضل چه غم خسرو بیلشکر را
که حسینبن علی یک تنه لشکر دارد
تیغ شمشیر وی از صاعقه سوزانتر بود
خاصه بر خرمن قومی که سَرِ شر دارد
دست او دست خدا بود و خدا میداند
که بر آن دست خدا، بوسه پیمبر دارد
وصف عباس جز عباس نباشد آری
زآنکه الماس جز الماس چه جوهر دارد
آه از آن ساعت جانسوز که در راه حرم
زخم صد ناوک دلدوز به پیکر دارد
نه به رُخ چشم، که راهی به مقابل سپرد
نه به تن دست، که بر چهره برابر دارد
آنکه شه را همۀ عمر نمیخواند اخا
دانی آن لحظه چرا بانگ برادر دارد؟
مادرش امبنین را به دلش میطلبید
دید در کربوبلا مادر دیگر دارد
دستش از تن یله در علقمه افتاد و نخواست
دست از تن قلم از دامن شه بردارد
گفت هرکس که در آغوش حسینش میدید
آه از این شمع که پروانۀ بیپر دارد
خامه اندر کف من لنگزنان است «یتیم»!
بسکه شعر تو بیاض و رقم تر دارد