✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_یازدهم
👈امانتدارى و پاكدامنى موسى عليه السلام
🌴دختران نزد پدر پير خود كه حضرت شعيب عليه السلام (پيامبر) بود،بازگشتند و ماجرا را تعريف كردند، شعيب يكى از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسى عليه السلام فرستاد و گفت: برو او را به خانه ما دعوت كن، تا مزد كارش را بدهم.
🌴صفورا در حالى كه با نهايت حيا گام بر ميداشت نزد موسى عليه السلام آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسى عليه السلام به سوى خانه شعيب عليه السلام حركت كرد، در مسير راه، دختر كه براى راهنمايى، جلوتر حركت مى كرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پايين حركت مى داد، موسى عليه السلام به او گفت: تو پشت سر من بيا، هرگاه از مسير راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زيرا ما پسران يعقوب به پشت سر زنان نگاه نمى كنيم.
🌴صفورا پشت سر موسى عليه السلام آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعيب عليه السلام رسيدند.
ادامه دارد....
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوازدهم
👈ملاقات موسى عليه السلام با شعيب عليه السلام و مهمان نوازى شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام از موسى عليه السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد.
🌴شعيب عليه السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى شود.
🌴موسى عليه السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم و معرفت از وجودش مى جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است.
🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور.
🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى برم به خدا.
🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟
🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى كنيم.
🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه السلام گفت:
🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃
✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨
🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟
🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59)
ادامه دارد....
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سیزدهم
👈ازدواج موسى عليه السلام با دختر شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام به موسى عليه السلام گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، ان شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت.
🌴موسى عليه السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(سوره قصص/آیات27 و 28)
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى داد
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوازدهم
👈ملاقات موسى عليه السلام با شعيب عليه السلام و مهمان نوازى شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام از موسى عليه السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد.
🌴شعيب عليه السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى شود.
🌴موسى عليه السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم و معرفت از وجودش مى جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است.
🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور.
🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى برم به خدا.
🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟
🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى كنيم.
🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه السلام گفت:
🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃
✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨
🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟
🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59)
ادامه دارد....
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سیزدهم
👈ازدواج موسى عليه السلام با دختر شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام به موسى عليه السلام گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، ان شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت.
🌴موسى عليه السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(سوره قصص/آیات27 و 28)
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد.
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_دوازدهم
👈ملاقات موسى عليه السلام با شعيب عليه السلام و مهمان نوازى شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام از موسى عليه السلام استقبال گرمى كرد موسى عليه السلام ماجراى خود را براى شعيب تعريف كرد.
🌴شعيب عليه السلام او را دلدارى داد و به او گفت: نگران نباش از گزند ستمگران رهايى يافته اى، اينجا شهرى است كه از قلمرو حكومت ستمگران فرعونى، خارج است.از غربت و تنهايى رنج مبر، همه چيز به لطف خدا حل مى شود.
🌴موسى عليه السلام دريافت كه در كنار استاد بزرگى قرار گرفته كه چشمه هاى علم و معرفت از وجودش مى جوشد، شعيب نيز احساس كرد كه با شاگرد لايق و پاكى روبرو گشته است.
🌴جالب اين كه: نقل شده هنگامى كه موسى عليه السلام بر شعيب وارد شد، شعيب در كنار سفره غذا نشسته بود و غذايى مى خورد، وقتى كه نگاهش به موسى (آن جوان غريب و ناشناس) افتاد، گفت: بنشين از اين غذا بخور.
🌴موسى گفت: اعُوذُ بِاللهِ؛ پناه مى برم به خدا.
🌴شعيب: چرا اين جمله را گفتى، مگر گرسنه نيستى؟
🌴موسى: چرا گرسنه هستم، ولى از آن نگرانم كه اين غذا را مزد من در برابر كمكى كه به دخترانت در آب كشى از چاه كردم قرار دهى، ولى ما از خاندانى هستيم كه عمل آخرت را با هيچ چيزى از دنيا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمى كنيم.
🌴شعيب گفت: نه، ما نيز چنين كارى نكرديم، بلكه عادت ما، احترام به مهمان است. آنگاه موسى عليه السلام كنار سفره نشست، و غذا خورد.(بحار، ج 13،ص58) در اين ميان يكى از دختران شعيب عليه السلام گفت:
🍃يا اَبَتِ استَأجِرهُ اءنّ خَيرَ مَن استأجَرتَ القَوِىُّ الأَمينُ🍃
✨اى پدر! او (موسى) را استخدام كن، چرا كه بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى همان كسى است كه نيرومند و امين باشد.(سوره قصص/آیه 26)✨
🌴شعيب گفت: نيرومندى او از اين جهت است كه او به تنهايى سنگ بزرگ را از سر چاه برداشت و يا دلو بزرگ آب را كشيد، ولى امين بودن او را از كجا فهميدى؟
🌴دختر جواب داد: در مسير راه به من گفت: پشت سر من بيا تا باد لباس تو را بالا نزند، و اين دليل عفت و پاكى و امين بودن او است.(بحار، ج 13،ص 58 و 59)
ادامه دارد...
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_چهاردهم
👈موسى عليه السلام چوپانى مهربان! و پاداش او
🌴روزى حضرت موسى عليه السلام در صحرا و دامنه كوه به چراندن گوسفندها سرگرم بود، يكى از گوسفندها از گله خارج شد و تنها به سوى بيابان دويد، موسى به طرف او رفت تا او را گرفته و برگرداند، موسى عليه السلام بدنبال او، بسيار دويد و از گله، فاصله زيادى گرفت تا شب شد، سرانجام موسى عليه السلام به گوسفند رسيد، با اين كه بسيار خسته شده بود، به آن گوسفند مهربانى كرد و دست مرحمت بر پشت او كشيد و مانند مادر نسبت به فرزندش، او را نوازش داد، ذره اى نامهربانى با او نكرد، به او گفت: گيرم به من رحم نكردى، ولى چرا به خود ستم نمودى؟
🌴وقتى كه خداوند اين صبر، تحمل و مهر را از موسى عليه السلام ديد به فرشتگان فرمود: موسى عليه السلام شايسته مقام پيامبرى است.
🌴پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند همه پيامبران را مدتى چوپان كرد و تا آنها را در مورد چوپانى نيازمود، رهبر مردم نكرد، هدف اين بود كه آنها صبرو تحمل و وقار را در عمل بيازمايند، تا در رهبرى انسانها، با پاى آزموده قدم به ميدان نهند.
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_سیزدهم
👈ازدواج موسى عليه السلام با دختر شعيب عليه السلام
🌴شعيب عليه السلام به موسى عليه السلام گفت: من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار (چوپانى) كنى، و اگر تا ده سال كار خود را افزايش دهى محبتى از طرف تو است، من نمى خواهم كار سنگينى بر دوش تو نهم، ان شاء الله مرا از شايستگان خواهى يافت.
🌴موسى عليه السلام با پيشنهاد شعيب موافقت كرد.(سوره قصص/آیات27 و 28)
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام با كمال آسايش در مَديَن ماند و با صفورا ازدواج كرد و به چوپانى و دامدارى پرداخت و به بندگى خود ادامه داد تا روزى فرا رسد كه به مصر باز گردد و در فرصت مناسبى، بنى اسرائيل را از يوغ طاغوتيان فرعونى رهايى بخشد.
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_پانزدهم
👈بازگشت موسى به مصر با عصاى مخصوص و گوسفندان بسيار
🌴موسى پس از ده سال سكونت در مدين، در آخرين سال سكونتش، به شعيب عليه السلام چنين گفت: من ناگزير بايد به وطنم بازگردم و از مادر و خويشانم ديدار كنم. در اين مدت كه در خدمت تو بودم، در نزد تو چه دارم؟
🌴شعيب گفت: امسال هر گوسفندى كه زائيد و اَبلَق (دو رنگ و سياه و سفيد) بود، مال تو باشد.
🌴موسى عليه السلام (با اجازه شعيب عليه السلام) هنگام جفت گيرى گوسفندان، چوبى را در زمين نصب كرد و پارچه دو رنگى روى آن افكند، همين پارچه دو رنگ در روبروى چشم گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه، در نوزاد آنها اثر كرد و آن سال همه نوزادهاى گوسفندها، ابلق شدند، آن سال به پايان رسيد، موسى اثاث و گوسفندان و اهل و عيال خود را آماده ساخت تا به سوى مصر حركت كنند.
🌴موسى عليه السلام هنگام خروج به شعيب عليه السلام گفت: يك عدد عصا به من بده تا همراه من باشد.
🌴با توجه به اين كه چندين عصا از پيامبران گذشته مانده بود، و شعيب آنها را در خانه مخصوصى نگهدارى مى كرد، شعيب به موسى گفت: به آن خانه برو، و يك عصا از ميان آن عصاها براى خود بردار.
🌴موسى عليه السلام به آن خانه رفت، ناگاه عصاى نوح و ابراهيم عليهماالسلام به طرف موسى عليه السلام جهيد(اين عصا در عصر نوح عليه السلام در دست نوح عليه السلام بود، و در عصر ابراهيم عليه السلام به دست ابراهيم افتاد، از اين رو به هر دو منسوب است)و در دستش قرار گرفت، شعيب گفت: آن را به جاى خود بگذار و عصاى ديگرى بردار. موسى عليه السلام آن را سر جاى خود نهاد تا عصاى ديگرى بردارد، باز همان عصا به طرف موسى جهيد و در دست او قرار گرفت، و اين حادثه، سه بار تكرار شد.
🌴وقتى كه شعيب آن منظره عجيب را ديد، به موسى عليه السلام گفت: همان عصا را براى خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است.
🌴موسى عليه السلام آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوى مصر حركت مى داد، همين عصا بود كه در مسير راه نزديك كوه طور، به اذن خدا به صورت مارى در آمد، و از نشانه هاى نبوت موسى عليه السلام گرديد(بحار، ج 13،ص 29 و 30)كه در قرآن آيه 17 تا 21 سوره طه مى خوانيم:
🌴خداوند به موسى فرمود: آن چيست كه در دست راستت است؟ موسى گفت: اين عصاى من است، بر آن تكيه مى كنم، برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى ريزم و نيازهاى ديگرى را نيز با آن برطرف مى سازم. خداوند فرمود: اى موسى! آن را بيفكن. موسى آن را افكند، ناگهان مار عظيمى به حركت در آمد. خدا فرمود: آن را بگير و نترس، ما آن را به همان صورت اول باز مى گردانيم
ادامه دارد....
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
@Targomeh
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_نوزدهم
👈عکس العمل فرعون در مقابل معجزات موسی علیه السلام
🌴موسى عليه السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(اين استدلال، در آيه 23 تا 28 سوره شعراء آمده است)
🌴ولى فرعون، موسى عليه السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(سوره شعرا/ آیات 28 تا 29)
🌴اينجا بود كه موسى عليه السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى پذيرى؟
🌴فرعون گفت: اگر راست مى گويى آن را بياور.
🌴در اين هنگام، موسى عليه السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه اى كه نور خيره كننده آن به سوى آسمان كشيده شد.
🌴فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى باشد!! مى خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى دهيد؟
🌴اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند.
🌴فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع آورى شده و به مصر آمدند.(مضمون آيات 30 تا 38 سوره شعرا/ و آيات 109 تا 111 سوره اعراف)
ادامه دارد....
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف
✨#قصص_قرآنی
✨#حضرت_موسی_عليه_السلام
✨#قسمت_بیستم
👈رویارویی موسى عليه السلام با ساحران و پیروزی او
🌴روز موعود فرا رسيد. دهها هزارنفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى كنيم و وسايل خود را مى افكنيم.
🌴موسى عليه السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد.
🌴ساحران طناب ها و ريسمان ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند.
🌴صحنه اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(چنان كه در آيه 116 سوره اعراف آمده: وَ جاؤُوا بِسِحرٍ عَظيمٍ.)و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند:
🍃بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ🍃
✨به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم.(سوره شعراء/ آیه 44)✨
🌴وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(بحار، ج 13،ص 149)
🌴ساحران كه هم تعدادشان بسيار بود هم در فن چشم بندى و شعبده بازى و استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى آگاهى زيادى داشتند، با اعمال عجيب خود توانستند همه تماشاچيان را مجذوب و شيفته خود كرده و در آنها نفوذ كنند.
🌴غريو شادى از فرعونيان برخاست و از هر سو نعره مستانه سر دادند. در اين غوغا و هياهوى عجيب و گسترده، موسى عليه السلام كه تك و تنها همراه برادرش هارون بود، ترس خفيفى در دلش به وجود آمد.(سوره طه/آیه 67) (اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: موسى عليه السلام به خاطر خودش احساس ترس نكرد، بلكه از آن مى ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و طاغوتهاى گمراه پيروز شوند. (نهج البلاغه، خطبه 6).
🌴در اين هنگام خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد:
🍃وَالقِ عَصاكَ يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعُوا🍃
✨نترس! قطعا برترى و پيروزى با تو است.(سوره طه / آیه 69)✨
🌴عصايى را كه در دست راست دارى بيفكن كه تمام آن چه را ساحران ساخته اند مى بلعد.
🌴موسى عليه السلام عصاى خود را افكند. آن عصا به اژدهاى عظيمى تبديل شد و به جان مارها و اژدهاهاى مصنوعى ساحران افتاد و همه را بلعيد. حتى يك عدد از آنها را به عنوان نمونه باقى نگذاشت.
🌴تماشاچيان آن چنان هولناك و وحشتزده شده بودند كه پا به فرار گذاشتند.
🌴به اين ترتيب موسى عليه السلام پيروز و ساحران در مانده و مغلوب شدند.
ادامه دارد....
کانال 👇
#درسهایی_از_قران
#ترجمه
#روخوانی
#تجوید
#دائره_المعارف