از لذت های سبیل داشتن این که
بعد خوردن هرنوع نوشیدنی نصف لیوان میمونه توی سبیل و میزاریش نیم ساعت بعد هورت میکشی
گویی یه لیوان دیگه هم خوردی😖
خودتی😜
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
قبل ازدواج گرمایی یا سرمایی بودنتون رو هم ملاک قرار بدید. الان مامانم خونه رو سرد میکنه بابام خونه رو گرم میکنه
ما بچه ها این وسط ترک خوردیم از بس سرد و گرم شدیم😒😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
لباسشویی اینقدر خاطرش عزیزه که
وقتی میلرزه میخوام برم بغلش کنم بگم هیچی نیست عزیزم، آروم باش، الان تموم میشه. 😐😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
دیشب ساعت 10 شب داداشم اومد خونه و گفت با زنش قهر کرده
چرا ؟
میگه زنم موهاشو رنگ کرده و من نفهمیدم ناراحت شده،
چه رنگی کرده؟
بلوند
چه رنگی بوده
مشکی پر کلاغی
مامانمم انداختش بیرون😁😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
امروز شنیدم یه پیرمرد حدوداً ۸۰ ساله وسط دعوای لفظی به یه پیرمرد حدود ۶۰ ساله گفت برو بچه
میخوام بگم تو هر سنی باشی باز برای یه عده بچهای هنوز😂😂😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
دوران راهنمایی اسممو سر صف خوندن، منم با شلوار خاکی و دکمه های کنده و زیپ باز و کولهی یه بند پاره رفتم بالا، ناظم یه نفس عمیق کشیدو گفت این شما و این شلخته ترین دانش آموز مدرسه
بی وجدان انگار داشت از اولین میمون پارک اِرم رونمایی میکرد:))😂😂🤦♂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
تو کتابِ مطالعاتِ اجتماعی میپرسیدن سه نیاز هر انسان چیه؟ جوابش بود : خوراک ، پوشاک ، مسکن...
الان با این اوضاع گرونی اینم مجبورن بزنن : ایمان ، تقوا ، عملِصالح 😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
یبار نامزدم بهم فندک کادو داد گفتم میدونی فندک جدایی میاره؟
گفت بین منو تو؟ گفتم نه بین منو بابام😅😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
اگه دخترا خلبان بودن:
خلبان: برج مراقبت، پرواز 777، به نظر میاد یه مشکلی واسمون پیش اومده
برج مراقبت: چه مشکلی؟؟
خلبان: نه مهم نیست
برج مراقبت: لطفا بگید چه مشکلی پیش اومده
خلبان: نه بیخیال ولش کن
برج مراقبت: لطفاااا
خلبان: نه مهم نیست من میرم بخوابم، شب بخیر
برج مراقبت:🥴😳😂
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
نام فیلم: شاید برای شما هم اتفاق بیافتد😔
😭 😠
|\👐 °°°🔫 ||>
_/ \_ _/\_
━━━━━┓
!!!!!!!!!!!!┃
مدیر در حال تیر اندازی بسوی یکی از اعضای گروه بخاطر فعالیت کمش
درس عبرت باشه برای بقیه اعضایی که فعالیت ندارن...
🆔
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
میگن تو ژاپن یکی از شیوههای غیرمستقیم مردان برای خواستگاری، پرسیدنِ سوالِ "حاضری لباسهایم را بشوری؟"
از معشوق خود است.
حالا فک کن تو ایران ...
بری خواستگاری اینو بپرسی. جوابایی که میشنوی👇
✔️نوکر بابات غلام سیاه!
✔️زن میخوای بگیری یا کلفت؟
✔️همون بده ننت بشوره!
✔️لباسا منم تو باید بشوری مرتیکه!
✔️من خونه بابام دست به سیاه و سفید نزدم، بعد بیام لباسای تو چلغوزو بشورم!😄
#کانال_طنز_سرگرمی_
#قرارگاه_بسوی_ظهور
💖
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_دوم
آهنگ قشنگی بود.
بدجور باهاش انس گرفته بودم.
یه دفعه صدای در ماشین اومد.
امیرعلی با یه کیسه کوچیک اومد تو.
با همون لبخند محجوبش کیسه رو گرفت سمتم. یه هد مشکی و ساقه دست و گیره روسری داخلش بود .
_ واااااااای مرررررسی داداشی .ولی ساق و گیره برای چی؟
امیر علی : یه نگاه به دستت بنداز خواهری. بدون گیره هم که روسریت میره عقب هی.
_ وای بیخی بابا . تو این گرما . ساقو حالا یه کاریش میکنم ولی گیره عمرااااا.
امیر علی: باشه هرجور راحتی من به خاطر خودت گفتم .
بی توجه به موقعیت روسریام رو در آوردم .
امیرعلی: اینجا؟؟؟؟؟؟
سریع هد رو با کمک امیر علی سرم کردم و روسریمم محکم گره زدم.
واااااااااای داشتم خفه میشدم. بالاخره وارد پارکینگ حرم شدیم.تو پارکینگ شماره چهار، بعد از پارک ماشین پیاده شدیم و چادرو از مامان گرفتم تا سرم کنم ولی اصلا بلد نبودم . باناراحتی نگامو دوختم به چادر. یه دفعه امیرعلی اومد جلو و چادرو از دستم گرفت و خلاصه با کمک همدیگه سر کردیم.
دقیقا اندازه بود.جالبه که مامان اینا قدم رو میدونستن .
بعدشم با نگاه تحسین برانگیز مامان و بابا روبه رو شدم .
امیر علی: چقدر بهت میاد .
_ ایییش . چادر . چیه یه پارچه سیاه میبندن دور خودشون که چی. مـثه ....
بابا که معلوم بود نمیخواد من بیشتر ادامه بدم پرید وسط حرفم و گفت:
_ بریم که به نمازبرسیم بدویید.
رفت طرف پله برقیای اون طرف پارکینگ. مامان و امیر علی هم دنبالش .
_ وایسید من اینو چجوری باید بگیرم؟
مامان: گرفتن نداره که. آستین داره دیگه. مثه مانتو.
دیدم راست میگه ها.
منم دنبالشون راه افتادم.
#ادامه_دارد
#ح_سادات_کاظمی
🌸⃟🌷🍃🧕჻ᭂ࿐✰
#کانال_سنگر_عفاف_و_تربیت
#قرارگاه_بسوے_ظهور
@dadhbcx