eitaa logo
ختم قران و صلوات حضرت رقیه س 🌹
338 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.7هزار ویدیو
211 فایل
🌹این کانال با هدف برگزاری ختم قران صلوات، زیارات، ادعیه و اشتراک گذاری کلیپ و متون مذهبی،مداحی در قالب فیلم،عکس" به صورت شبانه روزی فعال می باشد. 🌹راه ارتباطی" 🆔️http://eitaa.com/bandekhod http://eitaa.com/joinchat/1055129624C01eb321c2f
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ می دیدم منوچهر چطور آب میشه...😭 از اثر کورتن ها ورم کرده بود، اما دو سه هفته که رادیوتراپی💉 کرده بود آنقدر سبک شده بود که می تونستم به تنهایی بلندش کنم.😞 حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش جم بخورم. می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم. دورش بگردم....💁 می ترسیدم از فردا که نباشه، غصه😥 بخورم چرا لیوان آب🍸 رو زودتر دستش ندادم... چرا از نگاهش نفهمیدم درد😤 داره... هرچی سختی بود با یه نگاه☺️ می رفت. همین که جلوی همه بر می گشت می گفت: «یک موی فرشته رو به دنیا نمیدم تا آخر عمر نوکرش هستم ».😘 خستگیام رو می برد...😌 می دیدم محکم پشتم ایستاده.💁‍♂ هیچ وقت با منوچهر بودن برام عادت نشد.... گاهی یادمون می رفت چه شرایطی داریم...😄 بدترین روزا رو با هم خوش بودیم...😃 از خنده و شوخی اتاق رو میذاشتیم روی سرمون...😜 《یک جوك😛 گفت از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفت... منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم😠 و جلوی خنده اش را گرفت... فرشته گفت: این جور وقتها چقدر قیافه ات کریه میشود...!😣 و منوچهر پقی خندید.😝 (خانوم من، چرا گیر می دهید به مردم؟☹️ خوب نیست این حرف ها!)😳 بارها شنیده بود..... برای اینکه نشان دهد درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته، گفت (یک آدم خوب...) اما نتوانست ادامه دهد. به نظرش بیمزه شد...!😶 گفت: تو که مال هیچ جا نیستی. حتی نمیتوانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی. از خون همه ی هم ولایتی هات بهت زده اند....!!!😯 و منوچهر گفت: عوضش یک ایرانی🇮🇷 خالصم !》😎 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ می دیدم منوچهر چطور آب میشه...😭 از اثر کورتن ها ورم کرده بود، اما دو سه هفته که رادیوتراپی💉 کرده بود آنقدر سبک شده بود که می تونستم به تنهایی بلندش کنم.😞 حاضر نبودم ثانیه ای از کنارش جم بخورم. می خواستم از همه ی فرصت ها استفاده کنم. دورش بگردم....💁 می ترسیدم از فردا که نباشه، غصه😥 بخورم چرا لیوان آب🍸 رو زودتر دستش ندادم... چرا از نگاهش نفهمیدم درد😤 داره... هرچی سختی بود با یه نگاه☺️ می رفت. همین که جلوی همه بر می گشت می گفت: «یک موی فرشته رو به دنیا نمیدم تا آخر عمر نوکرش هستم ».😘 خستگیام رو می برد...😌 می دیدم محکم پشتم ایستاده.💁‍♂ هیچ وقت با منوچهر بودن برام عادت نشد.... گاهی یادمون می رفت چه شرایطی داریم...😄 بدترین روزا رو با هم خوش بودیم...😃 از خنده و شوخی اتاق رو میذاشتیم روی سرمون...😜 《یک جوك😛 گفت از همان سفارشی ها که روزی سه بار برایش می گفت... منوچهر مثلا اخم هایش را کرد توی هم😠 و جلوی خنده اش را گرفت... فرشته گفت: این جور وقتها چقدر قیافه ات کریه میشود...!😣 و منوچهر پقی خندید.😝 (خانوم من، چرا گیر می دهید به مردم؟☹️ خوب نیست این حرف ها!)😳 بارها شنیده بود..... برای اینکه نشان دهد درس های اخلاقش را خوب یاد گرفته، گفت (یک آدم خوب...) اما نتوانست ادامه دهد. به نظرش بیمزه شد...!😶 گفت: تو که مال هیچ جا نیستی. حتی نمیتوانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی. از خون همه ی هم ولایتی هات بهت زده اند....!!!😯 و منوچهر گفت: عوضش یک ایرانی🇮🇷 خالصم !》😎 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹