✨﷽
💠 #یڪ_داستانـــ
🌷✨ شاهزادهای در روم بود ڪه 7 خواهر داشت. هفت خواهر٬ یڪ برادر خود را هرگونه محبت ڪه گویی میڪردند تا مبادا برادرشان عاشق هر دختری شود و تاج و تخت پدرشان به دست نامردان بیفتد.
🌷✨ هر روز در هفته یﻙ خواهر٬ برادر خود را از خواب بیدار میڪرد و دست برادر میگرفت و به قصر دربار میرفتند و روی صندلی مینشاندند و برای او هر چه میل داشت حاضر میڪردند.
روز دیگر خواهر دیگری برای او تار مینواخت تا برادر خود را شاد ڪند.
🌷✨ پدر این شاهزادگان ڪافر بود ولی این شاهزاده خداشناس بود و از بیان اعتقاد خود ترس داشت.
🌷✨ روزی شاه خواست پسرش را زن دهد. هر چه گفت: پسر راضی به ازدواج نمیشد و میگفت: 7 خواهر دارم ڪه در محبت به من ڪم نمیگذارند مرا به زن گرفتن چه ڪار؟ پدرش گفت: 100 خواهر ڪار یڪ همسر را نمیتوانند بڪنند.
🌷✨ پسر جوان هم به پدرش گفت: برای من هم صد پادشاه ڪار یڪ پادشاه را نمیتوانند انجام دهند و آن
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─