eitaa logo
ختم قران و صلوات حضرت رقیه س 🌹
343 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
211 فایل
🌹این کانال با هدف برگزاری ختم قران صلوات، زیارات، ادعیه و اشتراک گذاری کلیپ و متون مذهبی،مداحی در قالب فیلم،عکس" به صورت شبانه روزی فعال می باشد. 🌹راه ارتباطی" 🆔️http://eitaa.com/bandekhod http://eitaa.com/joinchat/1055129624C01eb321c2f
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ علیه‌السلام فرمودند: 🍃 شیطان انسان گناهکار را در آرزوی توبه نگاه می دارد تا آن را به تاخیر اندازد تا زمانی که مرگ او در حال غفلت فرا برسد.‼️🚫 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
33.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽؛ 🎥 📸فرمایشات آیت الله تقوایی در خصوص صحبت های اخیر شیخ امجد 📌 و بدون ۱۰ شاهی ارزش ندارد. 🔹 عرفان یعنی امام خمینی که پیشانی مبارزه با استکبار بود، عرفان یعنی مقام معظم رهبری که طلایه دار مبارزه با صهیونیست ها، آمریکا، وهابیت، داعش و گروه های محارب است. 🔹 شما روح الله زم را میگویی شهید؛ کسی که می کند علیه اسلام، علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه دین. 🔹 شما می گویید مقام معظم رهبری باید از راهش توبه کند، [برعکس] شما باید توبه کنید، راه مقام معظم رهبری قابل برگشت نیست، انتهای راه ایشان إن شاء الله فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
(استادتبریزیان) 👈یک قاشق سرکه را با 5 قاشق روغن زیتون تلیت کرده و میل شود. ✅(استادضیایی) 👈گلابی، 👈آبِ بِه با عسل، 👈مربّای بِه عسل، 👈مربّای آمله، 👈دمکردۀ گل بومادران با عسل، 👈مغز خام پستۀ تازه، 👈شکوفۀ انگور تقویت کننده ی قلب هستند. ✅ های قوی در بیماران (استادضیایی) 1️⃣کاهوو کرفس، 2️⃣گلاب طبیعی وعرق طبیعی گل بید مشک و عسل طبیعی، 3️⃣ گلبرگ گل محمّدی با عسل طبیعی، 4️⃣انگور با هستۀ آن بجوید، 5️⃣عنّاب با عسل، 6️⃣ گل ختمی خبّازی با روغن طبیعی زیتون خوارکی، 7️⃣ مخلوط شیرۀ انگور با شیرۀ توت.
‍ ✅ 💠پیشگیری از یبوست 🔸اصلاح سبک زندگی 🔹تنقیه 🔸فاصله انداختن بین خوردن و خواب. 🔹پیاده روی 🔸ترک ورزش حرفه ای 🔹استلقاء( لم دادن ‌) 🔸طول رکوع و سجده 🔹تاگرسنه نشدیم غذانخوریم و قبل از سیر شدن دست ازغذابکشیم . 🔸عدم طولانی کردن در بیت الخلاء. 🔹به چپ تکیه دادن . 🔸ترک ناهار کردن . 🔹پا بدون‌پوشش باشد(کفش و جوراب و پاپوش) در موقع خوردن و خوابیدن . 🔸پرهیز از پوشیدن لباسهای تنگ وفاق کوتاه . 🔹مصرف سبزیجاتی مثل ریحان/ حوک/ برگ‌چغندر/ برگ‌ترب /کاسنی . 🔸پرهیز از مواد بهداشتی امروزی مثل (دستمال کاغذی. لوسیونها. ژیلت ...) 🔹پرهیز از فشار آوردن به دهانه مقعد در هنگام دفع. 🔸عدم‌شستشوی مقعد با آب داغ وگرم . 🔹شستشو با آب سرد هم پیشگیری است وهم درمان . 🔸شستشو با سعد مقعد . ❇️علل یبوست 🔻خشکی بیش از حد مزاج و بیماریهای کبدی . 🔺 غلبه سودا 🔻 انحراف لگن 🔺تکه در روده 🔻سردی بیش از حد مزاج و بیماریهای کلیوی . 🔺یائسگی و نامنظم بودن پریود و قطع پریود. 🔻عدم تحرک و ورزش کردن . 🔺پرخوری کردن . 🔻پراکنده خوری . 🔺غذاهای سنگین و فاسدالکیموس مصرف کردن . 🔻مصرف غذاهای سردمثل:گوشت گاو و گوساله /شکر وقند/ شیرینیها/ موادنگهدارنده/ ژلاتین ها /پالم/ ساندویچ/ مرغ /مواد تراریخته/ و مواد با کود شیمیایی رشد کرده /..... 🔺پوشیدن کفش سیاه. 🔻استنشاق هوای آلوده و آسفالت . 🔺هضم ناقص و فساد در معده (مرحله هضم دهانی کامل نیست).
⭕️ حكم براى مثل حمله به عراق است بخاطر سلاح هاى كشتار جمعى! 👌تفاوت واكسن ايرانى با خارجى هم تفاوت حمله زمينى و حمله هوايى است، هر دو آدرس غلط است! عراق سلاح داشت اما براى كشتار جمعى نبود،سرماخوردگی(کرونا)مى كشد اما در مورد كشندگى ان بسيار بسيار اغراق شده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
حضرت علی (ع): 🌸🍃زیبایی زمین به انسان, 🌸🍃زیبایی انسان به عقل, 🌸🍃زیبایی عقل به ایمان, 🌸🍃زیبایی ایمان به عمل, 🌸🍃زیبایی عمل به اخلاص, 🌸🍃زیبایی اخلاص به دعا, 🌸🍃وزیبایی دعا به صلوات 🌸🍃بر محمد و آل محمد است 💗ای نور خداوند مبین در ظلمات 🌸وی آن که توئی آل علی را جلوات 💗گفتم به دلم چه هدیه داری امروز 🌸گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات 🌸🍃اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ 💗🍃وَالُ مٌحُمٌدِ 🌸🍃وعجل فرجهم 💗در پناه 🌸روز و روزگارتون پر برکت 🌸🍃 🦋
⛱محققان میگویند: افرادیکه بیش از حدفکرمیکنند،تمایل زیادی به ایجادمشکل برای خودشان دارند مشکلاتی که از ابتدا وجود نداشته! نکته: 99 درصد چیزای بدی که بهش فکرمیکنید اصلااتفاق نمی افته!!! 💕💛💕
⭕️ داستانی زیبا از منافقان امروز که با نفاق و حربه جدید مشارکت حداقلی و انتصابات نظام در انتخابات ۱۴۰۰ به جان ملت افتادند 🔻استاد از شاگردانش پرسید: دو مرد مهمان من می‌شوند. یکی تمیز و دیگری کثیف. من به آن ها پیشنهاد می‌کنم حمام کنند. شما فکر می‌کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟ شاگردان جواب دادند: خوب مسلما کثیفه! استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه اگر اهل حمام رفتن بود که کثیف نبود. پس چه کسی حمام می کند؟ حالا شاگردان می گویند: تمیزه! استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟ یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه! استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می‌گیرد؟ شاگردها با سر درگمی جواب دادند: هر دو ! 🔻استاد این بار توضیح می‌دهد : نه، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد! شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته، ولی ما چطور می‌توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می‌گویید و هر دفعه هم درست است. 🔻استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: سفسطه ! خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی!! 🔻ما با منافقانی روبرو هستیم که با هر دلیلی و یا بدون هر دلیلی با ایران اسلامی مخالفند و به دروغ با چماق ایرانیت به سر ملت میکوبند... یکروز اصحاب سبز میشوند و وقتی رآی نمیآورند به بهانه تقلب حکم به بطلان انتخابات میدهند... 🔻یکروز جیغ بنفش سر میدهند و خود را پاره میکنند و جشن خیابانی میگیرند و وقتی مملکت را صدسال به عقب برگرداندند بهانه میآورند که هرکسی رآی آورده بود اوضاع بدتر از این بود... 🔻دیروز میگفتن اگر رئیسی بیاد دلار میشه پنج هزار تومن، امروز که دلار ۲۵ رسیده میگن اگر رئیسی اومده بود دلار پنجاه هزار تومن میرسید... 🔻دیروز میگفتن رآی ملت به روحانی یعنی رآیِ نه به نظام امروز میگن انتخابات نمایشی و رئیس جمهور قبلا تعیین شده... و امروز که رآی ندارند انتخابات را انتصابات مینامند و عربده رآی نمیدهیم و.... 🔻و دیروز با انگشتان بنفش رقص بی بندوباری میکردند و امروز میگن اصلا با اصل نظام مخالفیم.... و این حرف آخر قابل باورتره.... تصمیم با شما
قسمت چهل: ازش فاصله بگیر چشم هاش دو دو می زد ... نگهبان اولی به ما رسید ... اون یکی با زاویه 60 درجه نسبت به این توی ساعت دهش ایستاده بود و از دور مواظب اوضاع بود ... اومد جلو ... در حالی که زیرچشمی به من نگاه می کرد و مراقب حرکاتم بود ... رو به احد کرد و گفت ... - مشکلی پیش اومده؟ ... رنگ احد مثل گچ سفید شده بود ... اونقدر قلبش تند می زد که می تونستم با وجود بارونی خودم و کوله اون، حسش کنم ... تمام بدنش می لرزید ... - نه ... مشکلی نیست ... - مطمئنید؟ ... این آقا رو می شناسید؟ ... - بله ... از دوست های قدیمی پدرمه ... با خنده گفتم ... - اگر بخواید می تونید به پدرش زنگ بزنید ... باور نکرد ... دوباره یه نگاهی به احد انداخت ... محکم توی چشم هام زل زد ... - قربان ... ترجیح میدم شما از این بچه فاصله بگیرید و الا مجبور میشم به زور متوسل بشم ... یه نیم نگاهی بهش و اون یکی نگهبان کردم ... اگر بیشتر از این طول می کشید پای پلیس میومد وسط ... آروم زدم روی شونه احد ... - نیازی نیست آقای هالورسون ... من این آقا رو می شناسم و مشکلی نیست ... قرار بود پدرم بیاد دنبالم ... ایشون که اومد فقط جا خوردم ... سوار ماشین شدیم ... گفت ... - با من چی کار داری؟ ... من رو کجا می بری؟ ... زیر چشمی حواسم بهش بود ... به زحمت صداش در می اومد ... تمام بدنش می لرزید ... اونقدر ترسیده بود که فقط امیدوار بودم ماشین رو به گند نکشه ... با پوزخند گفتم ... - می خوام در حقت لطفی رو بکنم که پدرت از پسش برنمیاد ... چون، ذاتا آدم مزخرفیه ... چشم هاش از وحشت می پرید ... چند بار دلم براش سوخت ... اما بعد به خودم گفتم ولش کن... بهتره از این خواب خرگوشی بیدار شه و دنیای واقعی رو ببینه ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
قسمت سی و نهم: امتحانش مجانیه دم در دبیرستان منتظرش بودم ... به موبایل حاجی زنگ زدم... گوشی رو برداشت ... - رنگ زدم بهت خبر بدم می خوام دو روز پسرت رو قرض بگیرم ... من به تو اعتماد کردم ... می خوام تو هم بهم اعتماد کنی ... هیچی نپرس ... قسم می خورم سالم برش می گردونم... سکوت عمیقی کرد ... - به کی قسم می خوری؟ ... به یه خدای مرده؟ ... چشم هام رو بستم و سرم رو به پشتی ماشین تکیه دادم... - من تو رو باور دارم ... به تو و خدای تو قسم می خورم ... به خدای زنده تو ... منتظر جواب نشدم ... گوشی رو قطع کردم ... گریه ام گرفته بود ... صدای زنگ مدرسه بلند شد ... خودم رو کنترل کردم ... نباید توی این شرایط کنترلم رو از دست می دادم ... بین جمعیت پیداش کردم ... رفتم سمتمش ... - هی احد ... برگشت سمت من ... - من دوست پدرتم ... اومدم دنبالت با هم بریم جایی ... اگر بخوای می تونی به پدرت زنگ بزنی و ازش بپرسی ... چند لحظه براندازم کرد ... صورتش جدی شد ... - من بچه نیستم که از کسی اجازه بگیرم ... تو هم اصلا شبیه دوست های پدرم نیستی ... دلیلی هم نمی بینم باهات بیام ... نگهبان های مدرسه از دور حواسشون به ما جمع شد ... دو تاشون آماده به حمله میومدن سمت من ... احد هم زیرچشمی اونها رو نگاه می کرد و آماده بود با اومدن اونها فرار کنه ... آروم بارونیم رو دادم کنار و اسلحه رو نشونش دادم ... - ببین بچه، من هیچ مشکلی با استفاده از این ندارم ... یا با پای خودت با من میای ... یا دو تا گلوله خالی می کنم توی سر اون دو تا ... اون وقت ... بعدش با من میای ... انتخاب با خودته... - شایدم اونها اول با یه گلوله بزنن وسط مغز تو ... . خندیدم ... سرم رو بردم جلوتر ... - شاید ... هر چند بعید می دونم اما امتحانش مجانیه ... فقط شک نکن وسط خط آتشی ... و دستم رو محکم دور گردنش حلقه کردم ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹