eitaa logo
محمد رضا میرزایی (ابو محمد)
112 دنبال‌کننده
815 عکس
975 ویدیو
33 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم این کانال در جهت اطلاع رسانی و تحلیل و ..... خودم است کشکول است محمد رضا میرزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺ترور در فقدان موازنه! دیروز ظرف کمتر از یک ماه و در بحبوبه جنگ غزه سومین فرمانده ایرانی و البته ارشدترین آن‌ها در سوریه به وسیله اسرائیل ترور شد. خط تحلیلی غالب، ترور سردار موسوی را تلاش اسرائیل برای کشاندن ایران به درگیری مستقیم و گسترش جنگ در منطقه می‌داند. اما این تحلیل چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد و روند تحولات جنگ غزه طی 80 روز گذشته عکس آن را نشان می‌دهد. اتفاقا تشدید حملات به سوریه و این ترورها معطوف به نوعی اطمینان خاطر اسرائیل است که منجر به گسترش جنگ نمی‌شود. نه تل آویو و نه آمریکا در این شرایط، گسترش دامنه جنگ را به مصلحت خود نمی‌دانند. اگر تل آویو در صرافت گسترش جنگ در منطقه بود، بهانه و مستمسک آن که هم اکنون هم با لبنان و یمن فراهم است و با افزایش سطح آتش و تغییر قواعد درگیری مدیریت شده با حزب الله این امر به راحتی محقق می‌شود. حال، وقتی اسرائیل تا این اندازه از ورود به جنگ با حزب الله پرهیز می‌کند و یا واکنش به حملات حوثی‌ها در دریای سرخ را به آمریکا موکول کرده و آمریکا نیز از بیم گسترش جنگ در منطقه تاکنون اقدام خاصی نکرده است، سخن گفتن از برنامه اسرائیل برای کشاندن ایران به درگیری مستقیم محلی از اعراب ندارد. در همین لبنان که حزب الله هم اکنون در سطحی مشخص وارد درگیری با اسرائیل شده و شاهد حملات روزانه دو طرف به یکدیگر اما کنترل شده و مدیریت شده هستیم، برخی رهبران شناخته شده حماس روزانه در این جنگ کنفرانس خبری برگزار می‌کنند؛ اما در حالی که اسرائیل بارها تهدید به ترور آن‌ها در داخل و خارج از غزه کرده است؛ چرا تاکنون اقدامی علیه آنها و همچنین رهبران و فرماندهان حزب الله در لبنان انجام نمی‌دهد؟ پاسخ روشن است. به این دلیل که این امر می‌تواند قواعد درگیری کنونی را از کنترل خارج و منجر به جنگی گسترده شود که اسرائیل نمی‌خواهد. کما این که حزب الله هم تمایلی به آن ندارد و گرنه سطح آتش را در واکنش به تحولات غزه به نحوی افزایش می‌داد که تل آویو ناگزیر از ورود به جنگ شود. علت در اینجا در وجود سطحی از موازنه وحشت میان اسرائیل و حزب الله نهفته است، در حالی که هنوز چنین موازنه‌ای میان راس هرم محور یعنی ایران با اسرائیل در جبهه سوریه و به نوعی در سطح خرابکاری‌ها و ترورها در داخل خود ایران نیز شکل نگرفته و همین خود دست تل آویو را باز گذاشته تا در چنین شرایطی که در میدان جنگ زمینی در نوار غزه با دشواری‌های خاصی در جهت تحقق اهداف جنگ از جمله در سطح ترور رهبران و فرماندهان تراز اول حماس یعنی یحیی سنوار، محمد ضیف و مروان عیسی روبرو است؛ در مقابل اما ترور فرمانده ایرانی این فرصت را در اختیار نتانیاهو قرار می‌دهد تا به عنوان دستاوردی دندان گیر و یک پیروزی ترویج ‌دهد. البته تحلیل پیشگفته نسخه پیچی و تجویزی برای واکنشی تند و مستقیم که ممکن است سطح درگیری‌ها را افزایش دهد نیست. کما این که این موازنه و بازدارندگی یک شبه خلق نمی‌شود و رسیدن به این نقطه در سوریه قبلا چه بسا آسان‌تر بود؛ اما به نظر می‌رسد که گذشت زمان تحقق آن را دشوارتر کرده است. موضع روسیه که روشن است و تجربه این چند سال نشان می‌دهد که تمایلی برای متوقف کردن حملات اسرائیل به اهداف ایرانی در سوریه ندارد و چه بسا آن را هم در راستای حذف رقیب ایرانی در این جغرافیا پس از تحقق هدف مشترک به نفع منافع خود هم بپندارد. به نظر می‌رسد دولت سوریه نیز تمایلی به همکاری در این زمینه و تبدیل شدن این کشور به عرصه جنگ میان ایران و اسرائیل ندارد. این را می‌شود در عدم موضع‌گیری خاص دمشق تا این لحظه نسبت به این ترور صورت گرفته در سوریه با وجود گذشت یک روز از آن مشاهده کرد. همچنین تا این لحظه این واقعه بازتاب چندانی در رسانه‌های دولتی سوریه از جمله خبرگزاری سانا نداشته است. در طول این جنگ هم که نه تنها برای حماس بلکه برای کلیت محور سرنوشت ساز است، سوریه غایب بزرگ آن است و جز یکی دو بار موضع‌گیری اعلامی معمولی در سطحی کمتر از حتی عربستان، مصر و اردن تحرکی دیپلماتیک نداشته و عامل بی‌عملی در این سطح را نباید به تنش قبلی دمشق با حماس فروکاست. بر کسی پوشیده نیست که واکنش به چنین حملاتی در عمل معذوریت‌ها و محدودیت‌های خاص خود را دارد، اما آنچه مشکل را بغرنج‌تر و بیشتر بازدارندگی ایران را آسیب‌پذیر کرده و می‌کند، مواجهه اعلامی شعاری و سطحی با پرونده‌های حساس و متعاقب آن زیاده روی در تهدید و وعد و عید از جمله از روز نخست همین جنگ تاکنون است که اساسا "تهدید" را از حیز انتفاع انداخته و همین رویه به بازدارندگی نرم و سخت ایران آسیب زده است. کما این که همین ادبیات به مرور زمان انتظاراتی ایجاد کرده که بی‌پاسخ ماندن آن‌ها حتی برای قشر هوادار محور چه در داخل چه در منطقه پرسش‌برانگیز شده است. @Sgolanbari
🔺این هم شد تحلیل؟ همچنان که بازار گمانه‌زنی و "تحلیل" درباره واکنش احتمالی ایران به حمله اسرائیل به ساختمان کنسولی سفارت در دمشق داغ است، برخی که بعضا هم قبلا مواضع تندی داشته و در شرایط عادی نیز به حمله فرا می‌خواندند، امروز سر بزنگاه به شکلی خواستار خویشتنداری شده و می‌گویند اگر ایران پاسخ دهد، اسرائیل مسجد الاقصی را منهدم می‌کند و گردن ایران خواهد انداخت! چه عجب! یعنی این "توطئه" تا به حال به ذهن اسرائیلی‌ها خطور نکرده بود که با این حربه در اثنای حملات موشکی فلسطینی‌ها مسجد الاقصی را نابود کنند و گردن خود حماس بیندازند که بعد از حمله هفتم اکتبر هم اتفاقا به مناطقی در قدس حمله موشکی کرد. دقت و هدفگیری موشک‌های فلسطینی قابل مقایسه با موشک‌های ایران نیست و بنابراین اگر قرار بر اجرای سناریوی پیشگفته بود که در جریان حملات موشکی فلسطینی محمل بهتری برای استفاده از این حربه و انداختن تخریب مسجد الاقصی بر گردن خود حماس آن هم پس از هفتم اکتبر فراهم بود. https://eitaa.com/aboomohammad110
🔺زمان حساس و محدود پاسخ! 12 روز از حمله به ساختمان کنسولی سفارت ایران در دمشق و ترور چند فرمانده برجسته ایرانی گذشت و نگاه‌ها همچنان به تهران و شیوه پاسخ به این حمله است. در دو سه روز اخیر به موازات پیش بینی منابع سیاسی و امنیتی آمریکا و اسرائیل مبنی بر قریب الوقوع بودن واکنش ایران، ترافیک دیپلماتیک نسبتا بی‌سابقه‌ای رخ داده و پیام‌های فشرده میان آمریکا و ایران رد و بدل شده که بعضا هم از هر دو طرف تند و هشدارآمیز بوده است. در کل این تحرکات و كارزار فشار دیپلماتیک آمریکا برای بازداشتن تهران از پاسخ است و به موازات آن نیز فشار رسانه‌ای اسرائیل و متحدانش افزایش یافته است. در همان روزهای نخست حمله اسرائیل، نگارنده بیان داشت که به احتمال زیاد تهران واکنش نشان خواهد داد و این پاسخ هم از طریق نیروهای همسو در منطقه نخواهد بود. چنان که قبلا نیز عرض شد، بر خلاف رویه غالب تحلیل‌ها که حمله اسرائیل را نشانه تصمیم تل آویو و نتانیاهو برای گسترش جنگ در منطقه و کشاندن آمریکا به آن می‌داند، نگارنده همچنان بر این باور است که اتفاقا قضیه معکوس است و برآورد اسرائیلی‌ها این بود که ایران واکنشی غیر معمول نشان نخواهد داد و به همین خاطر دست به این اقدام زدند. روزنامه اسرائیلی «یدیعوت احرونوت" هم امروز با تاکید بر وجود این برآورد قبل از حمله به ساختمان کنسولی به نقل از منابع مسئول نوشت که حمله معطوف به این برآورد بود که ایران در واکنش از رویه معمول عدول نخواهد کرد، اما در سایه جدی‌تر شدن پاسخ ایران تاکید می‌کند که این برآوردها منعکس کننده «خطای بنیادی در فهم دشمن و خطوط قرمز تهران» است. به نظر می‌رسد تاخیر در پاسخ بیشتر معطوف به تلاش برای کنترل پیامدهای آن و واکنش‌ها برای جلوگیری از وقوع جنگ بوده است تا طولانی‌تر کردن فضای نگرانی امنیتی و روانی در اسرائیل. گویا طرف ایرانی خواسته با کش دار کردن قضیه به نوعی حمله‌ای تلافی‌جویانه را به طرف مقابل بقبولاند و واکنش احتمالی آن را کنترل کند. اما هر چه از زمان حمله اسرائیل بیشتر گذشت، شرایط برای پاسخ پیچیده‌تر شد. در همان روزهای نخست، تصویر حمله اسرائیل به سفارت در اذهان زنده‌ بود و متعاقب آن فضای منطقه و جهان بیشتر مستعد واکنش ایران و با پیامدهای کمتری هم همراه بود؛ هم اسرائیلی‌ها و هم متحدان آن‌ها آمادگی بیشتری برای پذیرش سطحی از پاسخ را داشتند؛ اما هر چه بیشتر میان حمله اسرائیل و پاسخ احتمالی به آن فاصله زمانی افتاد، هم تاثیر فضای ناشی از حمله به سفارت و به تبع آن امکان پذیرش واکنش کم‌رنگ شد هم در این فاصله اسرائیل با وجود غلبه فضای امنیتی و روانی و نگرانی‌ها مجال بیشتری برای تحرک در پشت پرده سیاست با هدف تلاش برای تبدیل تهدید ایران به یک فرصت در جهت پر کردن شکاف با متحدان غرب خود پیدا کرده است. از این رو، نتانیاهو تلاش می‌کند از این وضعیت در جهت احیای اجماع شکل گرفته با متحدان اسرائیل در هفتم اکتبر بهره‌برداری کند. در کنار آن هم گذشت بیشتر زمان، مساله را برای اسرائیل به ویژه نتانیاهو حیثیتی کرد؛ به این معنا که پذیرش و هضم حمله احتمالی ایران دشوارتر شده و حمله مستقیم یادآور حمله هفتم اکتبر حماس است که به تبع آن نتانیاهو را در برابر تنگنای بیشتری قرار می‌دهد. از این رو، چه بسا چنین وضعیتی نتانیاهو را بیشتر تحت فشار نوعی واکنش به حمله احتمالی ایران قرار دهد. در مقابل نیز خود پاسخ به امری حیثیتی برای ایران در منطقه و جهان تبدیل شده است که عدول از آن به این راحتی هم نیست. در این زمان حساس و محدود، ابتدا سطح و شکل پاسخ ایران بسیار مهم است که در نوع رفتار طرف یا طرف‌های مقابل تاثیرگذار خواهد بود. با این حال، ناگفته هم نماند که صرف نوع حمله مستقیم از خاک ایران به اسرائیل و لو این که تلفات و خسارت چندانی هم بر جای نگذارد، یک نوع تابوشکنی است و دلالت‌های خاص خود را دارد و باید دید که نوع مواجهه اسرائیل و سپس آمریکا با آن به ویژه در این شرایط به چه شکلی خواهد بود؟ آیا تل آویو به نوعی با آن کنار خواهد آمد و با برخی اعمال خرابکارانه در داخل در صرافت جبران می‌افتد یا سطحی از واکنش مستقیم را نشان خواهد داد کهممکن است به کنش واکنش‌های دوسویه تبدیل شود و خطر وقوع جنگ افزایش یابد. در کل، نگارنده بعید می‌داند که این وضعیت حساس، پیچیده و شکننده در نهایت به جنگی ختم شود که فرضا اگر جنگی منطقه‌ای هم شکل گیرد که بعید است، خود به خود به جنگی جهانی تبدیل خواهد شد. با وجود تهدیدهای آمریکا و اسرائیل، اما نه آمریکا متمایل به جنگ است و نه اسرائیل در این وضعیت و نه ایران. همین خود در شکل و سطح واکنش‌ها و رفتارها و به نوعی کنار آمدن با وضعیت و جلوگیری از تشدید بحران به سمت یک جنگ می‌تواند تعیین کننده باشد. با این حال باید منتظر ماند و دید. ساعات و روزهای آینده حساس و سرنوشت ساز است! @Sgolanbari
🔺کدام بازی در زمین اسرائیل است؟ حرف و حدیث‌ درباره واکنش احتمالی ایران بالا گرفته است و عده‌ای آن را بازی در زمین نتانیاهو می‌پندارند و برخی نیز عدم پاسخ را بازی در زمین او می‌دانند. در کنار آن نیز هنوز بحث و جدال درباره شیوه ترور هنیه و عوامل دخیل در آن داغ است. فارغ از این مباحث، به نظر نگارنده اصل و صورت مساله این است که چرا هنیه در ایران ترور شد؟ به همان شیوه و چه بسا ساده‌تر از آن هم در کشورهای دیگری نیز این اتفاق می‌توانست بیفتد و عدم وقوع آن به دلیل حفاظت بالا و وجود هنیه در اماکن سری نبوده است. یکی از علل عدم ترور هنیه در ترکیه یا قطر می‌تواند مخالفت آمریکا بوده باشد. ترور هنیه اما در وهله اول به فقر شناختی عمیق درباره اسرائیل در عرصه‌ها و سطوح‌ مختلف آکادمیک، سیاسی، رسانه‌ای، امنیتی و غیره در طول این چند دهه بر می‌گردد و‌ غالبا برخوردی شعاری و سطحی در داخل کشور با شناخت اسرائیل و ابربحران منازعه فلسطین صورت گرفته است. در واقع در سایه شناخت عمیق این بازیگر، درک و تحلیل درست تصمیمات، رفتارها و اقدامات احتمالی او به ویژه در شرایط کنونی، تحولات و پیچیدگی‌های جنگ غزه و وضعیت داخلی اسرائیل، میسر و کاربست سطح و کیفیت تدابیر لازم در مقابل آن نیز بستگی به درک و شناخت عمیق دارد. اما در شرایط کنونی با مشخصاتش اگر مسائل حفاظتی نیز در سطح بالایی رعایت می‌شد باز در سایه تجربه‌ ترورهای مشابه در ایران به مدد تکنولوژی پیشرفته و شبکه نفوذ تضمینی نبود که این ترور به شیوه‌ای دیگر رخ ندهد. اما علت العلل وقوع این اتفاقات خدشه و آسیب جدی وارد شده به بازدارندگی ایران است و وجود همین عامل است که حتی در صورت وجود شرایط مساعد برای چنین حملاتی، طرف مقابل را باز می‌دارد. از این رو، در کنار پر کردن خلاهای معرفتی در ابعاد مختلف، فاکتور مهم‌تر و بنیادی‌تر احیای همان بازدارندگی است که در غیر این صورت فاکتور نخست به تنهایی کارساز نیست و چه بسا صرفا دسترسی به هدف را به تاخیر بیندازد. در این میان، گویا گمان حاکمیت این بوده که عملیات «وعده صادق» بازدارندگی لازم را ایجاد کرده است؛ اما ترور هنیه عکس آن را نشان داد. در آن زمان هم نگارنده تاکید داشت که اهمیت واکنش به حمله به سفارت در دمشق در «تابوشکنی حمله مستقیم» به اسرائیل بوده؛ نه بازدارندگی آن و بیان داشت که احتمالا اسرائیل در آینده در کنار تداوم حملات به اهداف ایرانی در سوریه، در داخل ایران نیز بر ترور متمرکز شود. همین هم شد. اکنون به نظر می‌رسد که حکومت ایران نیز به اهمیت احیای این بازدارندگی واقف شده؛ اما پرسش این است که چگونه احیا شود؟ واقعیت این که کار بدانجا رسیده است که این امر پرهزینه و چه بسا با خطر وقوع یک جنگ همراه باشد. این مهم قبلا در شرایط غیر جنگی و با همان ترورهای نخست چه در داخل چه در منطقه راحت‌تر از امروز بود و مانند اکنون تابع محاسبات پیچیده در این شرایط بغرنج جنگی نبود. در هر صورت، ایران تصمیم گرفته که به ترور هنیه در داخل ایران نظر به دلالت‌ها و پیامدهای متعدد آن پاسخ دهد؛ پاسخی که برخی آن را بازی در زمین نتانیاهو می‌دانند و عده‌ای نیز عدم این پاسخ را بازی در این زمین می‌پندارند. ادراک این که پاسخ یا عدم پاسخ بازی در زمین اسرائیل است، مستلزم فهم نیت و هدف نتانیاهو است که با قرائن و شواهد می‌توان تا حدود زیادی به آن رسید. قرائت نگارنده این است که این حملات معطوف به اراده‌ و تصمیمی پیشینی برای جنگ نیست که اگر چنین بود، حمله قبلی ایران بهترین بهانه برای شروع یک جنگ بود؛ البته این بدان معنا هم نیست که دست ایران برای هر نوع پاسخی باز است؛ بلکه این حملات اسرائیل بیشتر ناشی از ادراک پاشنه آشیل و تنگنای تهران در پاسخی است که موجب جنگ شود. واقعیت این است که نقطه قوت اسرائیل برتری هوایی و نقطه ضعف آن نبود عمق راهبردی سرزمینی است و هر چند دلگرم به حمایت آمریکاست، اما به دلیل نبود این عمق تاب یک جنگ منطقه‌ای ویرانگر را ندارد؛ مگر این که مطمئن باشد که طرف یا طرف‌های مقابل قادر به تخریب ویرانگر در داخل اسرائیل که 70 درصد جمعیت آن تنها در منطقه تل آویو زندگی می‌کنند، نیستند و به این علت هم تاکنون از جنگی تمام عیار علیه حزب الله پرهیز کرده است. اکنون نیز اگر پاسخ احتمالی ایران به ترور هنیه معطوف به احیای بازدارندگی باشد، لزوما باید فراتر از واکنش انتظاری نتانیاهو و «وعده صادق» باشد و در صورت شدت و تلفات بالا، بعید نیست اسرائیل نیز با حملات متقابلی جواب بدهد و حملاتی رفت و برگشتی رخ دهد که به وقوع جنگی گسترده ختم نشود؛ توقف چنین حملات دوسویه‌ای نیز می‌تواند با توافقی است که می‌تواند بر کلیه جبهه‌های مشتعل و در راس آن‌ها غزه تسری یابد. اما ناگفته هم پیداست که در تنش‌های نظامی، تحولات میدانی مشخصی می‌تواند در لحظه‌ای تصمیمات پیشینی را تغییر دهد. @Sgolanbari
🔺هیچ احتمالی منتفی نیست! در میانه انتظار حمله ایران و حزب الله به اسرائیل و بالا گرفتن تحرکات دیپلماتیک به ویژه از جانب اروپایی‌ها، آمریکا تجهیزات گسترده نظامی خود را به منطقه خاورمیانه گسیل داشته است. به موازات این تحرکات نظامی آمریکا، تحرکات دیگری نیز برای ایجاد ائتلاف جهانی برای پشتیبانی از اسرائیل در جریان است. در کنار تحرکات پیشگفته و نیز نوع پوشش خبری رسانه‌های آمریکایی و بعضا اروپایی و حرف و حدیث‌ها از "حمله گسترده و بزرگ" ایران به اسرائیل، همچنین بیانیه‌های جمعی اروپایی آمریکایی و یا اروپایی و بعضا تند و واکنش پیشینی و تند بازارهای جهانی به تنش کنونی نمی‌توان این احتمال را نادیده گرفت که ممکن است اهداف دیگری نیز غیر از بیان وقایع جاری و نگرانی از حمله احتمالی ایران و حزب الله و تلاش برای بازداشتن از آن در میان باشد. واقعیت این است که هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، گرچه تهدیدات مستمر و انتظار حمله ایران فشار روانی خاصی را بر جامعه اسرائیلی وارد می‌کند، اما در مقابل نیز با گذشت زمان، آمریکا فرصت بیشتری برای ائتلاف سازی و گسیل جنگ افزارهای خود به منطقه پیدا کرده است و همین خود حملات تلافی جویانه را با دشواری‌هایی روبرو می‌کند. این تحرکات نظامی و سیاسی در منطقه در وهله نخست می‌تواند با هدف بازداشتن ایران از حمله و یا محدود کردن آن باشد و از این حیث جنبه بازدارنده داشته باشد، اما تجربه نشان داده است که نباید هیچ هدف و احتمال دیگری و لو بسیار دور از ذهن و ضعیف را از نظر دور داشت. ترور اسماعیل هنیه در تهران نتیجه همین تقلیل احتمالات در حدی بود که این اتفاق حتی به عنوان یک احتمال بسیار ضعیف نیز از جانب اسرائیل در نظر گرفته نشد که اگر غیر از این بود، لازم بود تدابیری دیگر اندیشیده شود. اما احتمال دیگر در ورای این تحرکات و ائتلاف‌سازی به ویژه نظر به نوع پوشش و اخبار برخی رسانه‌های آمریکا که در دل آن نوعی "بزرگ‌نمایی" نسبت به حمله احتمالی تهران دیده می‌شود، و لو این که احتمالی بسیار ضعیف و ناچیز هم باشد، مقدمه سازی برای حمله‌ای پیشدستانه از جانب اسرائیل است؛ حمله‌ای که اخیرا هم برخی رسانه‌های اسرائیلی از آن در صورت قطعیت حمله گسترده ا یران سخن گفتند. در این هنگام نیز طرح رسانه‌ای بر تلاش ایران برای ترور ترامپ و همچنین نفوذ سایبری به اسناد حساس داخلی ستاد انتخاباتی او نیز قابل تامل است. از این رو، در چارچوب در نظر گرفتن کلیه احتمالات و لو ضعیف، نباید این احتمال را هم از نظر دور داشت که در کنار مقدمه‌سازی پیشگفته، آمریکا بخواهد از طریق این لشکرکشی به منطقه و ائتلاف‌سازی تلاش کند با ایجاد بازدارندگی، واکنش ایران و متحدان آن به هر نوع حمله پیشدستانه اسرائیل را کنترل و مهار کند. به عنوان یک احتمال ضعیف چه بسا اسرائیل و با هماهنگی آمریکا راه برون رفت از تبعات هفتم اکتبر، بن بست در جنگ غزه و احیای بازدارندگی منطقه‌ای ارتش اسرائیل را در چنین حمله پیشدستانه‌ای یا واکنش نظامی با مشارکت جدی آمریکا به حمله ایران ببیند که وقوع آن می‌تواند تنش‌های نظامی در منطقه را تا سر حد یک جنگ گسترده پیش ببرد. چنین حمله‌ای بعید به نظر می‌رسد و چنان که گفته شد، هدف از گسیل تجهیزات جنگی به منطقه و تحرکات آمریکا و اروپا در وهله نخست می‌تواند برای منصرف کردن ایران از حمله باشد، اما در رابطه با اسرائیل به ویژه تحت نخست وزیری نتانیاهو نمی‌توان هیچ احتمالی را کاملا منتفی دانست. با این حال، «فعلا تا به امروز» وقوع جنگ منطقه‌ای هر چند کاملا منتفی نیست اما چندان هم محتمل نیست. ابتدا باید دید مذاکرات آتش یس پنجشنبه چقدر جدی است. در کل، حملات رفت و برگشتی در سطح مشخصی میان ایران و اسرائیل بعید نیست و این امر هم بیشتر به سطح و دامنه حمله ایران و حزب الله و به تبع آن واکنش اسرائیل و آمریکا بستگی دارد. در این قضایای حساس و سرنوشت‌ساز باید بنا را بر این گذاشت که هیچ احتمالی منتفی نیست و لو این که هر احتمالی هم وارد نیست. @Sgolanbari
🔺شخصی سازی جنگ و تنش! ▪️نتانیاهو با حمله به سفارت ایران در دمشق می‌خواهد آمریکا را به جنگی منطقه‌ای بکشاند… ▪️نتانیاهو با ترورهای اخیر در بیروت و تهران به دنبال کشاندن آمریکا به جنگ منطقه‌ای با ایران است... ▪️نتانیاهو تنها عامل ادامه جنگ و نسل کشی و شکست مذاکرات است... مفروض گزاره‌های بالا و مشابه آن‌ها فروکاستن کل جنگ غزه، آتش بس، تنش‌های فزاینده در خاورمیانه و جنگ منطقه‌ای احتمالی به امری فردی و شخصی‌سازی جنگ و تنش‌ها است. مفروض دیگر این گزاره‌ها به ویژه طرح‌ریزی نتانیاهو برای کشاندن آمریکا به جنگ فعال ما یشاء پنداشتن نتانیاهو بدون حمایت آمریکا، سلب اراده از آمریکا و القای تبعیت صرف کاخ سفید از نتانیاهو و اراده اوست که درست نیست. خط قرمز آمریکا اسرائیل است و نه سیاستمداران آن و اهداف شخصی آن‌ها. شکی نیست که «یکی از مهم‌ترین عوامل عمده» تداوم جنگ غزه و عدم دستیابی به آتش بس چنان که نگارنده نیز قبلا تاکید داشته، خود نتانیاهو، انگیزه شخصی او برای ماندن در قدرت و نگرانی‎‌اش نسبت به آینده سیاسی خود، برگزاری انتخابات زودهنگام و تبعات داخلی حمله هفتم اکتبر است، اما بدون شک هم این تنها عامل تداوم جنگ و نرسیدن به آتش بس نیست و عوامل دیگری نیز مطرح است. سیاست‌های نتانیاهو چه در قبال غزه چه در منطقه پشتوانه حمایت اکثریت جامعه اسرائیلی را دارد و همین امر نیز موجب افزایش تدریجی تصاعدی محبوبیت او به نحوی شده است که پس از ترورهای اخیر برای نخستین بار از بنی گانتز پیشی گرفت و دوباره به گزینه نخست اسرائیلی‌ها برای نخست وزیری تبدیل شد. سرمنشآ عمده مخالفت‌ها در اسرائیل با نتانیاهو نه سیاست‌های او در قبال فلسطینی‌ها و نسل‌کشی در غزه، بلکه مسائل داخلی، حمله هفتم اکتبر و بعضا اختلاف نظر بر سر اولویت‌ها در جنگ است. به عنوان مثال، اپوزیسیون اسرائیل در حال حاضر معتقد است که برای نجات جان گروگان‌ها باید آتش بس را پذیرفت و پس از آن در آینده اسرائیل هر وقت بخواهد می‌تواند جنگ را از سرگیرد، اما نتانیاهو مخالفت می‌کند. اختلاف نظر مشابهی هم میان نتانیاهو و دولت بایدن وجود دارد و قابل انکار نیست؛ اما همین اختلاف نظرها هم با وجود برخی مواضع اعلامی کاخ سفید در مورد ضرورت آتش بس و انتقاداتی به کشتار غیرنظامیان در غزه، پس از ده ماه ترجمانی در تغییر راهبرد و مواضع اعمالی آن در این جنگ نداشته و کمک‌های تسلیحاتی و همکاری‌های امنیتی و نظامی به قوت خود باقی است. این نیز به این معنا نیست که دولت بایدن در زمین نتانیاهو بازی می‌کند و گسیل این همه جنگ‌افزار به منطقه برای ماندن نتانیاهو در قدرت نیست؛ بلکه به این معناست که کاخ سفید این جنگ و سرنوشت آن را نه جنگ نتانیاهو بلکه جنگ خود آمریکا، اسرائیل و سیاست خاورمیانه‌ای خود می‌داند. واقعیت این است که به نوعی سرنوشت نتانیاهو و اسرائیل با هم گره خورده است. سیاست و راهبرد آمریکا در این جنگ برای تضمین آینده اسرائیل و احیای بازدارندگی آن در منطقه است و نتانیاهو نیز از این امر در جهت ماندن خود در قدرت بهره می‌برد. همچنین اختلاف‌نظرها در این سطح و بدان معنا نیست که نخست وزیر اسرائیل بخواهد یا بتواند بدون هماهنگی آمریکا استارت جنگ در منطقه را بزند. هر اندازه هم نتانیاهو و بایدن با هم اختلاف نظر داشته باشند، نمی‌تواند برگردانی در جهت انجام ترورهای اخیر بدون همکاری و هماهنگی آمریکا داشته باشد؛ اساسا جنس روابط عمیق آمریکا و اسرائیل هم چنین اجازه‌ای به نتانیاهو نمی‌دهد که در سطح منطقه به این اقدامات بسیار تنش‌زا تا سر حد جنگ بدون این هماهنگی دست بزند. کما این که فرضا هم اگر نتانیاهو به تنهایی چنین سودایی در سر داشته و نخواسته باشد با آمریکا هماهنگی کند، بسیار بعید است که سازمان سیا قبل از ترور هنیه و شکر به طرق خود از تصمیم نتانیاهو اطلاع پیدا نکرده باشد و کاخ سفید را در جریان قرار ندهد تا مانع نتانیاهو و "توطئه" او برای جنگ منطقه‌ای شود. هر چند اختلاف نظرهای نتانیاهو و بایدن یک واقعیت انکارناپذیر است، ولی به نظر می‌رسد بر اساس الزامات مدیریت اعلامی جنگ تا حدودی در این خصوص بزرگ نمایی می‌شود و «شخصی سازی» جنگ، تنش‌افروزی‌های در منطقه و تقلیل آن به خود اهداف شخصی نتانیاهو نیز بعید نیست که معطوف به قسمی تقسیم کار منطقه‌ای باشد که با کاربست اهرم نتانیاهو سیاست و رفتار بازیگران درگیر در این جنگ کنترل شود. همچنین برونداد این شخصی‌سازی نیز تنزل این نسل کشی سیستماتیک به امری شخصی و انگیزه‌های فردی نتانیاهو است و مسئولیت این نسل‌کشی را صرفا متوجه او می‌کند؛ همین هم تا حدودی از آسیب بیشتر به وجهه کلیت اسرائیل در جهان می‌کاهد. در واقع اگر حمایت امریکا، ارتش و جامعه اسرائیل نبود، نتانیاهو به تنهایی تا این حد نمی‌توانست چه در غزه چه منطقه اعمال و نمایش قدرت کند. @Sgolanbari
🔺همه چیز کنترل شده است! صبح امروز حزب الله لبنان از حمله گسترده به اهدافی در اسرائیل در «واکنش اولیه» به ترور فواد شکر فرمانده نظامی خود خبر داد. اما در مقابل، دولت نتانیاهو هم از حمله پیشدستانه برای خنثی سازی این حمله حزب الله می‌گوید. در همین حال نیز هر دو طرف به نوعی پایان این دور از حملات دو سویه را اعلام کردند. فارغ از روایات متناقض دو طرف، اما آنچه واضح و مبرهن است، تاکیدی بر این گزاره است که فعلا با وجود افزایش قابل توجه تنش همه چیز کنترل شده پیش می‌رود و هیچ طرفی به دنبال گسترش جنگ نیست. البته اینجا منظور وقوع جنگی همه جانبه و گسترده است، والا آنچه هم اکنون روزانه از حدود 11 ماه قبل در جریان است خود یک جنگ است؛ اما جنگی محدود و در دامنه آتش مشخص و کنترل شده. البته ناگفته نماند تاکنون از سال 1948 سابقه نداشته است که اسرائیل با وجود وضعیت جنگی با طرفی در راه‌اندازی یک جنگ تمام عیار علیه تا این اندازه جانب احتیاط را رعایت و از آن اجتناب کند. به هر حال، هر دو طرف تا این لحظه حساب شده از حرکت به سمت جنگ تمام عیار پرهیز می‌کنند. نه حزب الله از بیم تبعات ویرانگر این جنگ همه جانبه ناظر به ویرانی گسترده لبنان و خسارت‌های سهمگین جانی و مالی آن در سایه جبهه داخلی متشتت این کشور تمایل دارد از سقف مشخصی فراتر رود و نه اسرائیل همچون جنگ‌های قبلی دستان خود را برای راه اندازی جنگ گسترده و بی‌قاعده باز می‌بیند. از این رو، در حالی که حزب الله آغازگر این جنگ یا درگیری محدود به عنوان «جبهه پشتیبانی» از غزه بوده، اگر اسرائیل چون گذشته خود را فعال ما یشاء می‌پنداشت، در همان روزهای نخست ورود حزب الله به این درگیری جنگی همچون جنگ غزه یا جنگ‌های پیشین در جبهه لبنان به راه می‌انداخت. اما در عین این که دو طرف تاکنون نهایت خویشتنداری را در کنش واکنش‌های دو سویه در پرهیز از ورود به جنگی گسترده نشان داده‌اند، تحولات میدانی غیر منتظره‌ای ممکن است این قاعده را بر هم زند. هر دو طرف در همین سطح آتش جنگ محدود و حساب شده نهایت تلاش خود را برای ثبت دستاورد و شکل گیری معادله نظامی امنیتی جدید انجام می‌دهند. در این راستا نیز، به ویژه اسرائیل با ترور فرمانده عالی رتبه حزب الله در بیروت در چارچوب همان جنگ محدود تا حدودی از قواعد درگیری معمول در این 11 ماه فراتر رفت، اما حزب الله در پاسخ امروز خود به نظر می‌رسد بر اساس قاعده "شهر تل آویو در ‌مقابل شهر بیروت" عمل نکرده است؛ هر چند از حمله به هدفی راهبردی در منطقه تل آویو خبر داده است که هنوز ماهیت آن روشن نیست و در بیانیه خود گفته است که آن را اعلام خواهد کرد. فعلا این دور از درگیری محدود نیز در جبهه شمالی میان حزب الله و اسرائیل به پایان رسید، باید دید اولا سرنوشت مذاکرات آتش بس در قاهره چه می‌شود و ثانیا در صورت شکست این مذاکرات، تحولات در این جبهه در روزها و هفته‌های پیش‌رو چه سمت و سویی پیدا می‌کند؛ تداوم همین وضعیت کنترل شده و قاعده‌مند یا خروج تدریجی و تصاعدی از آن در نتیجه افزایش تصاعدی دامنه آتش جنگ محدود و به تبع آن شروع یک جنگ تمام عیار و بی‌قاعده که البته دومی «تا این لحظه» همچنان بعید به نظر می‌رسد. @Sgolanbari
🔺اسرائیل به دنبال جنگ منطقه‌ای است؟! هنوز بحث و جدل درباره حملات یکشنبه گذشته حزب الله و اسرائیل و روایت دو طرف داغ است. برخی منکر اصابت پهپادها به مقر یگان 8200 در نزدیکی تل آویو شده و از ابهام و نبود نشانه و اثری دال بر آن می‌گویند. عده‌ای هم معتقد هستند که هدف مورد نظر دقیقا مورد اصابت قرار گرفته است اما اسرائیل آن را لاپوشانی و سانسور می‌کند. این جدال بعید است به جمع بندی مشترکی ختم شود و بعضا ریشه در برخی پیش‌فرض‌ها و سوگیری‌ها له یا علیه هر کدام از دو طرف دارد. به نظر می‌رسد که هدف از حمله حزب الله نه تنها تلافی ترور فواد شکر بلکه برهم زدن معادله جدیدی است که اسرائیل تلاش دارد با این ترورها در قلب بیروت و تهران رقم بزند. از این رو، چه بسا مهم‌ترین معیار و سنجه، ارزیابی میزان تاثیرگذاری حمله در محاسبات تل آویو و تغییر جهت در آن است. به همین خاطر باید مدتی صبر کرد و دید که آیا این محاسبات تغییری کرده است یا خیر. در این میان چه بسا اسرائیل با ترور نافرجام دیروز یک مقام فلسطینی در صیدا خواسته باشد این پیام را مخابره کند که تغییری در محاسبات خود نخواهد داد. واقعیت هم این است که بعید است که محاسبات اسرائیل در نتیجه «عملیات اربعین» تغییر کند؛ همچنان که بعد از عملیات «وعده صادق» ایران به تلافی حمله به سفارت در دمشق نیز تغییری نکرد و تل آویو یک قدم جلوتر آمده و این بار در تهران دست به حمله و ترور زد. قبلا نیز گفته شد که برانگیختن جنگ منطقه‌ای بخشی از راهبرد اسرائیل در شرایط کنونی نیست، بلکه تلاش می‌کند در سطح و دامنه تنش کمتر از جنگ با کاربست تلفیقی از ابزارهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی و افزایش کنترل شده سطح تنش در منطقه به دستاوردهای قابل توجهی برای احیای بازدارندگی خود دست یابد. برخلاف تصور رایج، نتانیاهو در هیئت حاکمه اسرائیل تا به امروز بزرگ‌ترین مخالف جنگ با لبنان بوده و هست. جالب اینجاست که در حالی ارتش اسرائیل به چنین جنگی علیه حزب الله و پایان دادن به جنگ غزه متمایل است که تمرکز نتانیاهو همچنان بر غزه و در کنار آن خلق معادلات بازدارنده جدیدی در منطقه است. اسرائیل در همان دامنه کمتر از جنگ در حوزه و بستری (امنیتی و اطلاعاتی) بازی می‌کند که در آن نسبت به طرف‌های مقابل از توانمندی‌های بیشتری در کنار کمک‌های اطلاعاتی و فنی آمریکا و کشورهای دیگری برخوردار است و در کنار آن نیز در حالی که خود نیز بیمناک از وقوع جنگ منطقه‌ای است، اما بیشترین بهره‌برداری را از بیم و نگرانی طرف‌های مقابل نسبت به وقوع جنگ و تبعات آن می‌کند. اما بیم و خودداری اسرائیل از جنگ منطقه‌ای نیز بدان معنا نیست که دشمنان آن دستشان برای هر نوع پاسخ و حمله‌ در هر سطحی باز است و منجر به جنگ نمی‌شود. ظرافت‌ها و دقایقی در این معادله نهفته است که اینجا مجال بسط آن نیست. در عین حال اما اجتناب اسرائیل از جنگ در منطقه به نظر می‌رسد برونداد یک دگردیسی تاریخی در دکترین نظامی کلان آن است و این مساله تقریبا بی‌سابقه و در حالی است که در گذشته به استثنای جنگ 1973 همواره جنگ‌های تهاجمی و برق آسا به راه می‌انداخت؛ نمونه بارز آن جنگ شش روزه 1967 است. اما در شرایط کنونی در حالی که تهدیدها نوعا فراتر از آن دوران است، جنگ‌های تهاجمی شدید جای خود را به حملات تدافعی محدود داده است. اما در عین این که بعید است عملیات حزب الله تاثیر مطلوب خود را در تغییر محاسبات اسرائیل داشته باشد، در مقابل حمله پیشدستانه آن نیز یک حمله تدافعی برای دفع حملات حزب الله بود. این در حالی است که در طول تاریخ اسرائیل سابقه نداشته است که مستمرا به مدت 11 ماه در یک جبهه روزانه هدف حمله قرار گیرد و بخشی از آن در شمال تخلیه شود، اما صرفا به حملات نظامی محدود و متقابل بسنده کند. در حالی که در گذشته در مقابل شلیک یک راکت و حتی قبل از وقوع حملاتی پیش بینی شده یک جنگ تهاجمی گسترده به راه می‌انداخت. در کل گویا جنگ تهاجمی به دلایلی جای خود را در دکترین نظامی اسرائیل به حملات تدافعی محدود و به هنگام ضرورت راهبردی به جنگ تدافعی داده است. اما در مقابل دشواری‌های پدیدار شده برای کاربرد تهاجمی قدرت سخت در منطقه، هم اسرائیل و هم آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین متحد آن بیشتر به اعمال ادوات نوین قدرت در حوزه‌هایی که پاشنه آشیل مخالفان است، روی آورده‌اند که مهم‌ترین ابزار نیز محاصره اقتصادی و حصار ژئوپلیتیکی با ائتلاف‌سازی منطقه‌ای است. ناگفته هم نماند که تحریم‌های آمریکا علیه ایران در اصل ریشه در همین منازعه با اسرائیل دارد که تا این منازعه پابرجاست و مناسبات آمریکا و اسرائیل همچنان به این شکل ادامه یابد، به شکل موثر برداشته نخواهند شد. @Sgolanbari
🔺سومین ترور در بیروت! اسرائیل امروز حمله‌ای هوایی به ساختمانی در ضاحیه جنوبی بیروت پایگاه حزب‌الله انجام داده که هدف آن ترور ابراهیم عقیل فرمانده عملیات‌های ویژه حزب‌الله و طراح طرح سیطره بر الجلیل در جنگ احتمالی بوده است. هنوز حزب‌الله بیانیه رسمی درباره این حمله صادر نکرده است. همچنین گفته می‌شود که فرمانده عملیات‌های ویژه حزب‌الله در جلسه‌ای با تعدادی دیگر از فرماندهان نیروی الرضوان ‌بوده که هدف این حمله قرار گرفته است. هر چند حضور این تعداد فرمانده حزب‌الله در یک مکان‌ واحد در این وضعیت جنگی و پس از انفجار پیجرها و بی‌سیم‌ها یک اشتباه امنیتی بزرگ است، این پرسش کانونی نیز مطرح شده است که چرا از قبل ترتیبات امنیتی پیچیده‌ای برای چنین مواقعی همچون احداث تونل‌های عمیق مانند غزه در ضاحیه برای چنین نشست‌های حساسی لحاظ نشده است. حمله امروز به بیروت در بحبوحه تشدید حملات به حزب‌الله واجد دلالت‌های جدیدی است، اما در همین جنگ غزه مسبوق به سابقه بوده و در صورت صحت ترور ابراهیم عقیل سومین حادثه ترور در نوع خود در بیروت پس از ترور ابراهیم العاروری نایب رئیس حماس و فواد شکر فرمانده ارشد حزب‌الله است. از این رو، از قبل از موج جدید حملات، اسرائیل با اولین ترور در بیروت ژانویه گذشته قواعد درگیری متعارف با حزب‌الله را شکسته و با ترور دوم و سوم در صرافت تثبیت این معادله در چارچوب راهبرد جدید خود در جبهه شمالی است. تکرار ترور رهبران و فرماندهان عالی در بیروت از گستردگی شبکه نفوذ در لبنان و احتمال دستیابی اسرائیل به اطلاعات حساس امنیتی درباره مقامات و نیروهای حزب‌الله از طریق کار گذاشتن ادوات شنود و ردیابی در سیستم‌های ارتباطی حکایت دارد و نیز تاکیدی بر این است که پاسخ به دو ترور قبلی در سطحی بازدارنده برای جلوگیری از تکرار ترورها نبوده است. مساله دیگر این که در جنگ فراگیر ۲۰۰۶، اسرائیل نتوانست این تعداد فرمانده عالی حزب‌الله را ترور کند و عماد مغنیه هم دو سال بعد از آن در دمشق ترور شد، اما در جنگ غیر فراگیر کنونی چند فرمانده کلیدی را ترور کرده است و این پرسش نیز مطرح می‌شود که آیا این امر به دستیابی تل آویو به بانک اطلاعاتی مهمی از طریق همان پیجرها و بی‌سیم‌ها مرتبط است؟ به نظر می‌رسد که حزب‌الله با هدف جلوگیری از وقوع جنگ فراگیر از واکنش‌های سنگین به ترورهای قبلی پرهیز می‌کرد و در کنار سطحی از واکنش می‌خواست با تداوم فرسایشی کردن جبهه شمال برای اسرائیل و به تبع آن انباشت تدریجی دستاوردهای میدانی راهبرد خود را پیش ببرد. اما در مقابل دولت اسرائیل از یک طرف تداوم وضعیت فرسایشی بی‌سابقه در شمال را در آستانه یک سالگی برای خود به ویژه در سایه اعتراضات مستمر شهر‌ک‌نشینان کوچ کرده از شهرک‌های مرزی غیر قابل تحمل دانسته و تصویر تخلیه بخشی از مناطق شمالی بدون تغییر این معادله فرسایشی را مکمل هفتم اکتبر می‌دانست. از دیگر سو، دولت اسرائیل پس از تداوم یک‌ ساله بن‌بست در غزه و شکست مذاکرات، با درک نگرانی طرف مقابل نسبت به وقوع جنگی تمام عیار و پرهیز آن از افزایش متقابل سطح تنش و همچنین وجود فرصتی برای کسب دستاوردهای امنیتی تصمیم گرفته که تمرکز خود را به جبهه شمالی برای متوقف کردن جنگ فرسایشی حزب‌الله منتقل کند. اکنون حزب‌الله در کنار ادامه حملات فرسایشی، احتمالا خود را ناچار به پاسخ شدید به اسرائیل برای جلوگیری از تغییر تصاعدی قواعد درگیری و موازنه ببیند، اما جدا از این که با وضعیت پیش آمده تا چه اندازه چنین پاسخی هم اکنون میسر است، اما انجام آن ممکن است موجب شعله‌ور شدن همان جنگ تمام عیاری شود که حزب‌الله پاسخ‌های قبلی خود را معطوف به عدم وقوع آن تنظیم می‌کرد و اگر هم واکنشی درخور نشان داده نشود، اسرائیل جری‌تر از قبل شده و جلوتر می‌آید؛ در حالی که به گفته برخی ناظران اگر قبلا به اولین اقدام قاعده‌شکن اسرائیل در جبهه شمالی همان پاسخی که اکنون حزب الله بیش از هر زمانی ناچار به آن است، داده می‌شد، احتمال این که موجب جنگی گسترده شود، کمتر از امروز بود و از سوی دیگر، احتمالا اسرائیل را در حرکت به جلو به درنگ و توقف وا می‌داشت. شرایط و لحظات خطیر و حساسی است. @Sgolanbari
🔺جای شگفتی است! جنگ لبنان نیز شروع شده است، اما هنوز برخی تحلیل‌گران، جنگ را جنگ نتانیاهو می‌دانند و می‌گویند که او می‌خواهد ایران و آمریکا را درگیر یک جنگ کند. قبلا به تفصیل درباره «شخصی سازی» جنگ کنونی در یادداشتی سخن گفته‌ام. واقعیت این است که اولا جنگ کنونی لبنان، اجماعی اسرائیلی را پشت سر خود دارد و جبهه مخالفان نتانیاهو از لاپید و بنی‌گانتز گرفته تا گالانت از حملات به لبنان حمایت می‌کنند. ثانیا جنگ اسرائیل علیه لبنان با هماهنگی کامل و حمایت همه جانبه آمریکا شروع شده و سخت اشتباه است که آن را تصمیم شخصی نتانیاهو پنداشت و در چارچوب این گزاره به تحلیل و تفسیر این جنگ و آینده آن پرداخت. طرح این گزاره که جنگ لبنان صرفا جنگ نتانیاهو است و این که او می‌خواهد آمریکا را وارد جنگ با ایران کند، به این معناست که این جنگ با هماهنگی آمریکا نبوده و آمریکا نیز فریب نتانیاهو را می‌خورد. اما چنین ادعایی ناشی از عدم شناخت خود آمریکا و همچنین روابط آن و اسرائیل است. این جنگ اگر صرفا جنگ نتانیاهو بود، آمریکا مدتها پیش آن را متوقف کرده بود. اکنون که این جنگ شروع شده است و لو این که هنوز تمام عیار نیست، اما تنها عاملی که می‌تواند سریعا روندی دیپلماتیک را کلید بزند و موجب توقف جنگ شود، این است که حزب الله موفق به وارد آوردن ضربات سنگینی به عمق اسرائیل شود؛ در غیر این صورت، بعید است که فعلا این جنگ هم متوقف شود و اسرائیل جلوتر خواهد آمد. جنگ لبنان هوایی است که اسرائیل در آن دست برتر را دارد و اگر هم حمله‌ای زمینی شروع شود، بر عکس جنگ غزه، محدود و در منطقه مرزی خواهد بود و حمله‌ای در عمق لبنان نخواهد بود. در جنگ زمینی، طرف نامتعارف یعنی حزب الله دست برتر را دارد و با توجه به عقبه آن می‌‎تواند نیروهای اسرائیل را زمین گیر کند؛ به همین خاطر آنچه بیشتر محتمل است حمله‌ زمینی محدود در دایره‌ای تنگ است که اسرائیل تحت پوشش حملات سنگین هوایی مستمر بتواند کمربند آتش ایجاد کند. @Sgolanbari
🔺حمله به قلب ضاحیه بیروت! حملات لحظاتی پیش به ضاحیه بیروت بی‌سابقه‌‍ترین و سنگین‌ترین حمله در جنگ لبنان بود که در آن‌ها حداقل چهار ساختمان چند طبقه‌ای با خاک یکسان شده است. ارتش اسرائیل اعلام کرد که هدف حمله مقر اصلی رهبری حزب الله بوده است و برخی منابع اسرائیلی نیز هدف را ترور سید حسن نصر الله اعلام کرده‌اند؛ اما در عین حال نیز سازمان رادیو و تلویزیون اسرائیل گفته‌ است که هنوز به طور قطع نمی‌توان گفت که ایشان در لحظه حمله در آنجا حضور داشته است. اکنون نیز موجی از گمانه‌زنی به راه افتاده است. روشن است که این مکان از قبل لو رفته بود؛ اما این که این حجم حمله بی‌سابقه در جریان حضور نتانیاهو در نیویورک انجام می‌شود و او هم فورا نشست با خبرنگاران را ترک کرده است، نشان می‌دهد که حمله با قید فوریت پس از دریافت سریع اطلاعاتی مشخص و پس از گرفتن دستور از نتانیاهو انجام شده است. این اطلاعات یا درباره حضور شخص سید حسن نصر الله یا کادر رهبری حزب الله برای نشستی در مکان مورد نظر بوده است. برخی منابع و حساب‌های مجازی نزدیک به حزب الله از شکست ترور دبیر کل حزب الله خبر می‌دهند، اما فعلا باید منتظر بیانیه حزب الله درباره این حمله و نتایج آن بود. اما این حمله را می‌توان تغییر کلیه قواعد درگیری با حزب الله به صورت کامل و سرآغاز جنگ تمام عیار دانست. به احتمال زیاد حزب الله پس از این حمله، دیگر خود را در قید و بند قواعد قبلی نداند و واکنش خود را بر این مبنا تنظیم کند. در این میان البته نتیجه حملات امروز نیز تاثیر خود را در تصمیم حزب الله خواهد داشت. حملات امروز در سایه بالا گرفتن تحرکات دیپلماتیک در دو روز اخیر و طرح پیشنهاد آتش بس موقت 21 روزه انجام شد. صبح امروز در پایان یادداشت «بازی مذاکره و آتش بس» بیان شد که شواهد و تجاربی نشان می‌دهد که طرف اسرائیلی برخی اوقات از مذاکره و توافق به عنوان یک حربه برای تحقق هدف دیگری از طریق القای یک برآورد اشتباه به طرف مقابل استفاده می‌کند؛ به عنوان مثال، در ژانویه گذشته در همان روز ترور صالح العاروری معاون هنیه در بیروت از طریق میانجیگران از آمادگی خود برای توافق خبر داده و همچنین گفته بود که منتظر پاسخ حماس به پیشنهاد جدید آمریکاست که قرار بود در همان شب ترور ارسال شود. نتانیاهو قبل از ترور هنیه نیز قرار بود هیاتی را برای مذاکره غیر مستقیم با حماس اعزام کند. @Sgolanbari
🔺جنگ لبنان پس از رهبر حزب‌الله! بدون شک ترور سیدحسن نصرالله خسران بزرگی چه در بعد میدانی، چه روحی و روانی برای جبهه مقاومت به ویژه ایران است. انقلاب اسلامی ایران مهم‌ترین باورمند و متحد فکری، سیاسی و میدانی خود در خارج از مرزهای ایران را در حساس‌ترین شرایط منطقه از دست داد. تروری در این سطح نظر به عواقب آن و اساسا سلسله ترورهای اخیر علیه حزب‌الله برونداد ورود عمیق‌تر آمریکا در این جنگ است. چنین حمله و تروری بدون مشارکت آمریکا چه در بعد هماهنگی و برنامه‌ریزی و احتمالا مشارکت فعال سیا و پنتاگون در دو حوزه اطلاعاتی و عملیاتی انجام نشده است. کما این که این اتفاق مسبوق به عملیات فریب چند وجهی آمریکا و اسرائیل بوده است؛ از طرح مشکوک آتش بس موقت 21 روزه طی دو روز گذشته و سفر نتانیاهو در این شرایط جنگی به نیویورک گرفته تا تبادل پیام و تحرکاتی برای آغاز مذاکراتی هسته‌ای و غیره. جنگ لبنان منعکس‌کننده بازنگری اسرائیل و به روز رسانی مستمر راهبرد خود در قبال حزب‌الله از 2006 و برنامه‌ریزی دقیق از آن زمان است که همچنان مترصد تکمیل حلقه نهایی برنامه خود و فرصت و زمانی مناسب برای این جنگ بوده است. اما این حلقه همان رخنه بزرگ و مکشوف شدن اسرار حزب‌الله از طریق وسایل ارتباطی(شنود) بوده است که چند ماه قبل تکمیل شد. از آن زمان هم لحن اسرائیل در قبال حزب‌الله و جبهه شمالی رفته رفته تغییر کرد. از این رو، تفاوت این جنگ با جنگ 2006 در این است که در جنگ 33 روزه اسرائیل کاملا غافلگیر شد و بدون برنامه‌ریزی قبلی پس از اسارت دو نیروی خود جنگ را به راه انداخت؛ اما در جنگ کنونی نه تنها غافلگیر نشده بلکه با برنامه‌ریزی کامل و در اوج آمادگی اطلاعاتی و امنیتی وارد شده است؛ بر عکس جنگ غزه که اسرائیل کاملا غافلگیر شد. اکنون این پرسش پیش می‌آید که سرنوشت حزب‌الله و جنگ لبنان چه خواهد شد؟ اسرائیل این ترور را "نظم نوین" و آغاز تغییر در خاورمیانه دانسته است. رهبری حزب‌الله هم در بیانیه امروز خود عهد بسته است که «به جهاد خود در مقابله با دشمن، حمایت از غزه و فلسطین و دفاع از لبنان» ادامه خواهد داد. ترور این تعداد رهبر و فرمانده رده بالای حزب‌الله تاکنون در تاریخ آن سابقه نداشته و متحمل ضربه‌ای سنگین و بی‌سابقه شده است و در سخت‌ترین شرایط خود قرار دارد؛ اما در تحلیل پیامد این اتفاق نباید فراموش کرد که حزب‌الله یک تشکیلات و سازمان است و کشور نیست که با ترور رهبران نظام سیاسی حاکم بر آن، این نظام ساقط و نظامی دیگر جایگزین آن شود؛ یا ارتشی رسمی که با حذف فرماندهان ارشد آن شیرازه‌اش از هم بپاشد. تاکنون بزرگ‌ترین دستاوردی که اسرائیل در جبهه شمالی به دست آورده است، امنیتی و اطلاعاتی در نتیجه رخنه الکترونیک و انسانی است و فعلا تا تبدیل این دستاوردها به پیروزی نظامی و سیاسی فاصله دارد. هر وقت این ضربات به پایان دادن به حملات حزب‌الله و به تبع آن بازگشت ساکنان شهرک‌ها به شمال اسرائیل و در کل گسست ارتباط آن با جبهه غزه و همچنین بازگرداندن حزب‌الله به شمال رودخانه لیطانی ختم شود، آن وقت می‌توان گفت که تل آویو دستاوردهای خود را نقد و به پیروزی سیاسی و نظامی راهبردی تبدیل کرده است. اما چنان که در غزه هم برآورده نشد، در لبنان نیز محتمل نیست. پس از این ترور ارتش اسرائیل به سمت غزه‌ای کردن جنوب لبنان و ضاحیه بیروت حرکت و به احتمال زیاد حمله زمینی خود را نیز آغاز کند، اما این حمله در واقع انتقال جنگ به مرحله‌ای است که حزب‌الله در آن مانند حماس در غزه می‌تواند جنگ لبنان را وارد وضعیتی قفل شده و بن‌بست کند و از طرف مقابل تلفات زیادی بگیرد. همچنان که ترور اسماعیل هنیه رهبر حماس برگردانی راهبردی در جنگ غزه برای اسرائیل نداشت، ترور سیدحسن نصرالله نیز با وجود تبعات بیشتر چنین است. اما حزب‌الله در راه ساماندهی وضعیت داخلی خود با مجموعه چالش‌های امنیتی مهمی در این شرایط جنگی مواجه است. کمیت و کیفیت واکنش حزب‌الله به ترور رهبر خود سنجه مهمی برای پیش‌بینی آینده جنگ لبنان پس از سیدحسن نصرالله و همچنین تحرکات بعدی اسرائیل خواهد بود. دولت نتانیاهو که اکنون از این ترورها سرمست است و دست خود را برتر می‌داند، بعید است که به این حملات در لبنان اکتفا کند و احتمالا بعد از لبنان اهدافی را در یمن و عراق هدف قرار دهد و اگر در هفته‌های آتی اهداف خود در جنگ لبنان را در حال تحقق ببیند، احتمالا به هدفی بزرگ‌تر یعنی ایران و حملاتی موردی فکر کند. در این میان، متغیر مهم و چه بسا تعیین کننده له یا علیه اسرائیل نوع مواجهه ایران با تحولات جدید است. @Sgolanbari
🔺همه در انتظار! تا جایی که رسانه‌های اسرائیلی و منطقه را در این چند روز دنبال کرد‌ه‌ام، همه منتظر واکنش حزب‌الله به ترور دبیرکل خود هستند. تقریبا این اتفاق نظر وجود دارد که حزب الله با وجود ضربات سنگین، اما همچنان از ذخیره استراتژیک خود (موشک‌ها) استفاده نکرده و قدرت آتش خود را به شکل موثری افزایش نداده است. برخی این مساله را به احتمال موثر بودن حملات اسرائیل به برخی سایت‌های موشکی ربط می‌دهند، اما اغلب کارشناسان نظامی در اسرائیل و منطقه معتقد هستند که با توجه به تداوم حملات موشکی و گسترش دامنه آن در سطح مشخصی در سایه اتفاقات اخیر، حزب الله هنوز تصمیم به کاربرد قدرت موشکی راهبردی خود نگرفته است. از این رو، عده‌ای می‌گویند به احتمال زیاد بعد از مراسم تشییع و تدفین سید حسن نصر الله و انتخاب جانشین ایشان پاسخ جدی حزب‌الله شروع می‌شود. واقعیت این است که حزب الله علی رغم مطرح نکردن تهدید خاصی در بیانیه تایید ترور رهبر خود، هنوز اعتبار کلام خود را در میان تحلیگران اسرائیلی حفظ کرده است و برخی از آن‌ها حتی تهدید نکردن در بیانیه را واجد معانی بیشتری می‌دانند. اکنون باید منتظر ماند و دید که حزب الله در روزهای آینده چه واکنشی و در چه کمیت و کیفیتی نشان خواهد داد. در واقع، پاسخ احتمالی حزب الله سنجه مهمی برای ارزیابی میزان آسیب وارده به قدرت موشکی و رزمی آن و همچنین پیش‌بینی آینده جنگ کنونی است. این را هم باید در نظر گرفت که حزب الله با چالش‌های جدی در لبنان مواجه است. برخی منابع گفته‌اند که دولت نتانیاهو تهدید کرده است که در صورت حمله گسترده حزب الله به تل آویو فرودگاه بیروت و زیرساخت‌های لبنان را هدف قرار خواهد داد. این عامل در واکنش‌های قبلی حزب الله به ترورهای قبلی اثرگذار بوده است. کما این که حزب الله در داخل خود لبنان دشمنان زیادی دارد و همین جبهه داخلی لبنان را به نقطه ضعفی تبدیل کرده است و در صورت شدت گرفتن جنگ و حمله گسترده به زیرساخت‌های این کشور، حتی وقوع جنگ داخلی هم بعید نیست. اما در عین حال، برخی نیز بعید ندانسته‌اند که حزب الله اجرای کامل قطعنامه 1701 را برای توقف جنگ بپذیرد. می‌توان گفت که اولا بعید است حزب الله این قطعنامه، گسست ارتباط با جبهه غزه و خارج کردن نیروهای خود تا شمال رود لیطانی را در این شرایط و پس از این ترورها بپذیرد و ثانیا چندان محتمل نیست که خود اسرائیل بعد از آن کوتاه بیاید و این موضع طرف لبنانی را نشانه تاثیر جدی جنگ و ترورها خواهد دانست. کما این که خود نتانیاهو امروز سرمست از ترورهای اخیر از تلاش برای تغییر خاورمیانه و ایجاد نظم جدید سخن گفت و بعید است با عقب‌نشینی طرف مقابل کوتاه بیاید. اما در عین حال، قابل تامل این است که آن اندازه که ناظران منتظر واکنش خود حزب الله هستند، توجه مشابهی به تهدیدهایی که جسته و گریخته در این چند روز از ایران صادر شده و در مقایسه با قبل بسیار کم بوده است، نشان نمی‌دهند. امروز که یک شبکه ماهواره‌ای معروف در منطقه را می‌دیدم و اخباری فوری درباره تهدیدهای یک مقام ایرانی مبنی بر بی‌پاسخ نماندن ترورها منتشر شد، کارشناس برنامه اظهار داشت که باید منتظر واکنش خود حزب الله بود. با این حال، نظر به شرایط خطیر کنونی و تاثیرات روند اتفاقات اخیر بر آینده جنگ کنونی و همچنین نفوذ و محور تحت رهبری ایران در منطقه، اکثر ناظران و تحلیل‌گران منتظر چگونگی مواجهه ایران با تحولات جدید هستند. البته نظر نگارنده این است که ایران به احتمال زیاد واکنش نشان خواهد داد و باید دید در چه سطحی خواهد بود و چه تاثیری بر وضعیت کنونی، محاسبات و ادراک طرف مقابل خواهد داشت و این که دو طرف آمریکایی و اسرائیلی چه واکنشی نشان خواهند داد. حال، پرسش این است که آیا از دل روند سریع و تند تحولات کنونی، دیپلماسی جدی و توافقی شکل خواهد گرفت؟ یا جنگ در منطقه گسترش می‌یابد؟ یا بدون گسترش جنگ، وضعیت لبنان نیز مانند غزه در نهایت برای اسرائیل قفل خواهد شد و.....؟ چه بسا بعد از پاسخ حزب الله و واکنش احتمالی ایران و روند تحولات بعد از آن آسان‌تر بتوان به این پرسش‌ها پاسخ گفت. @Sgolanbari
🔺ایران حمله خواهد کرد؟! برخی رسانه‌های آمریکایی طی ساعات اخیر به نقل از مقامات کاخ سفید از حمله قریب‌الوقوع ایران به اسرائیل در واکنش به ترورها خبر می‌دهند. سخنگوی ارتش اسرائیل نیز تاکید کرد که دولت آمریکا اطلاعاتی درباره تصمیم ایران برای حمله قریب‌الوقوع به اسرائیل با تل‌آویو به اشتراک گذاشته است. در همین حال، از سوی دولت نتانیاهو نیز آماده‌باش حداکثری در جبهه داخلی اعلام شده است. انتشار این اخبار و اظهارنظر سخنگوی ارتش اسرائیل از دو حالت خارج نیست؛ نخست این که واقعا ایران تصمیم به پاسخ مستقیم به اسرائیل گرفته و قرار است به زودی انجام شود. از این رو اظهارنظر آمریکا و اسرائیل می‌تواند در واکنشی به حمله احتمالی ایران و نوعی هشدار و آمادگی برای مقابله با آن و جلوگیری از وقوع حمله باشد. اما حالت دوم این که این خط خبری در آمریکا و موضع رسمی اسرائیل بیانگر نوعی مقدمه‌سازی برای حملاتی پیشدستانه باشد. البته در حالت نخست نیز حملاتی از جانب اسرائیل چه پس از حمله ایران چه اندکی قبل از شروع آن (به عنوان حمله‌ پیشدستانه) محتمل است. اسرائیل به جنگ کنونی به عنوان جنگ وجودی می‌نگرد و با جنگ علیه لبنان، ترورها و تهدیدات مکرر علیه ایران قواعد بازی را تغییر داده است. به نظر می‌رسد که حکومت ایران هم به این جمع بندی رسیده است که جلوگیری از وقوع جنگ علیه کشور مستلزم واکنشی سخت به اقدامات اسرائیل برای تغییر ادراک آن است. در هر صورت باید منتظر ماند و دید. شرایط منطقه از هر زمان دیگری حساس‌تر و خطیرتر است. @Sgolanbari
🔺جنگ در راه است؟! فحوای خطبه امروز رهبر انقلاب اسلامی و همچنین مواضع آمریکا و رفتار اسرائیل در چند روز اخیر متعاقب حملات موشکی سنگین ایران یک نقطه کانونی مشترک دارد و آن هم این که هیچ طرفی دستکم تمایلی و تصمیمی پیشینی برای یک جنگ تمام عیار و منطقه‌ای ندارد. جدای از پیام‌های متعدد به داخل و خارج و تاکید بر پایبندی جمهوری اسلامی به سیاست‌ها و مواضع خود و عدم عقب‌نشینی از آن‌ها، اما جمله کلیدی خطبه در اوج این تنش نظامی این بود که تهران "بدون تعلل یا شتاب‌زدگی، با قدرت و صلابت و قاطعیت" به واکنش اسرائیل پاسخ خواهد داد. بدون تعلل یعنی اقدام متقابل با خصوصیات پیشگفته و بدون شتابزدگی یعنی بدون بروز انفعالی برای شروع یک جنگ. در آن سو نیز چنان که قبلا هم گفته شد، تاخیر اسرائیل در واکنش و عدم اقدام فوری پس از حمله ایران دو دلیل عمده دارد؛ نخست این که طرحی آماده معطوف به واکنش سریع برای شعله‌ور کردن جنگی منطقه‌ای وجود ندارد و این بدان معناست که «تله جنگی» در کار نیست و وجود چنین تله‌ای از قبل می‌طلبید که اسرائیل سریعا اقدام کند. اما چنان که قبلا نیز بارها عرض شده است، اسرائیل به هیچ وجه در چنین امر خطیری بدون هماهنگی کامل با آمریکا هیچ اقدامی نمی‌کند. دلیل دوم هم این که اسرائیل نیز نمی‌خواهد شتاب‌زده و منفعلانه به گونه‌ای عمل کند که منجر به چنین جنگی شود. در کنار غیرمحتمل بودن وقوع جنگ به علت موانع بیشمار، اما حملاتی پینگ‌پنگی دور از انتظار نیست. وقوع حمله موشکی ایران بر تصویر برساخته نتانیاهو از پیروزی‌های تاکتیکی اخیر در لبنان و تکاپوی یک ساله اسرائیل برای احیای کامل بازدارندگی پس از هفتم اکتبر سایه افکنده و در آستانه سالگرد این واقعه او را در تنگنا قرار داده و از این منظر تحت فشار است. اسرائیل فعلا منتظر نتایج حمله دیشب به بیروت و تاثیر احتمالی آن بر ترمیم تصویر پیشگفته است. اما تجربه نشان داده است که اسرائیل در مواجهه با ایران معمولا گسترده عمل نمی‌کند و بر اقدامات ایذایی از حمله محدود و هدفمند و ترور گرفته تا خرابکاری و غیره تمرکز می‌کند. بعید است که اسرائیل قبل از روشن شدن سرنوشت جنگ لبنان «خواسته» و با «تصمیمی قبلی» خود را درگیر جنگی بزرگ‌تر کند و آمریکا نیز فارغ از اهمیت موقعیت منطقه در اقتصاد جهانی، در شرایط کنونی داخلی و جنگ اوکراین اجازه شعله‌ور شدن جنگ تمام عیار در خاورمیانه را نمی‌دهد. مخلص کلام این است که فعلا تمرکز اسرائیل و آمریکا بر پایان دو جنگ غزه و لبنان با خلق تصویری پیروز از تل‌آویو و زدودن نهایی تصویر هفتم اکتبر از اذهان اسرائیلی‌ها و دشمنان‌شان و کل منطقه است. تا ببینیم چه می‌شود. @Sgolanbari
🔺حصرشکنی عراقچی؟! سفر وزیر خارجه ایران در بحبوحه جنگ لبنان، تهدیدهای اسرائیل برای پاسخ به حملات موشکی ایران و ساعاتی پس از حملات هوایی «هدفمند» به اطراف فرودگاه بیروت را صرفا نباید از منظر اقدامی دیپلماتیک و اعلام حمایت از حزب الله دید، بلکه این سفر در واقع تلاشی از حکومت ایران برای جلوگیری از از شکل‌گیری حصری است که اسرائیل تلاش دارد بر ایران تحمیل و ارتباط آن با لبنان را قطع کند. در دو هفته اخیر به ویژه پس از ترور دبیرکل حزب‌الله، اسرائیل به دنبال تحمیل محاصره زمینی، هوایی و دریایی کامل بر لبنان با هدف قطع عقبه لجیستیکی حزب‌الله است. در این راستا هم شنبه گذشته مانع فرود هواپیمای ایرانی در فرودگاه بیروت شد و متعاقب آن ایران ایر پروازهای خود به لبنان را لغو کرد. هم اکنون اسرائیل تقریبا مرز دریایی لبنان در غرب در دریای مدیترانه و همچنین جنوب لبنان را در محاصره خود دارد و تنها امکان تردد زمینی محدود به لبنان از طریق سوریه در شمال و شرق لبنان میسر است. اما جنگنده‌های اسرائیلی از یک هفته پیش نیز همزمان با جلوگیری از فرود هواپیمای ایرانی به شدت در حال بمباران گذرگاه مرزی «المصنع» به عنوان مهم‌ترین کریدور میان سوریه و لبنان بوده و زیرساخت‌های آن را برای عبور کامیون‌ و سواری تخریب کرده‌اند. البته منع کامل هر گونه تردد و انتقال اسلحه در طول مرزی 375 کیلومتری لبنان و سوریه دشوار است، اما به نظر می‌رسد که هدف اسرائیل فراتر از منع ارسال هر نوع محموله سلاح به حزب‌الله، محاصره جغرافیایی کامل محور ایران در منطقه از طریق قطع ارتباط رسمی آن با متحدانش است. داستان غزه که جداست و از 17 سال پیش در محاصره است و کلا از چهار دهه قبل امکان هیچ گونه دسترسی مستقیم به این منطقه برای ایران وجود ندارد، اما موفقیت احتمالی اسرائیل در محاصره لبنان و قطع ارتباط ایران با آن در واقع نقطه عزیمتی برای اقدامی مشابه در سوریه است. یمن نیز وضعیتی مشابه دارد و رفت و آمد ایران با آن از کانالی رسمی انجام نمی‌شود. از این رو، هدف تکمیل حلقه محاصره دسترسی طبیعی و رسمی ایران به متحدان خود است. از این منظر، سفر عراقچی به لبنان در این شرایط جنگی ریسکی پرخطر بود و به نظر می‌رسد که دستور رئیس جمهور برای انجام این سفر معطوف به درک استراتژی طرف اسرائیلی برای قطع ارتباط طبیعی و رسمی ایران با بلوک خود در منطقه است. اکنون پس از این سفر باید دید پروازهای ایران ایر به شکل طبیعی از سرگفته می‌شود یا لغو آن‌ها ادامه می‌یابد. البته همه شرکت‌های هواپیمایی جهان برای حفظ ایمنی مسافران، پروازهای خود به لبنان را به حالت تعلیق درآورده و امروز تنها هواپیمایی لبنانی میدل ایست پرواز انجام می‌دهد. اگر از این منظر به توقف پروازهای ایران نگریسته شود، امری طبیعی است، اما جلوگیری اسرائیل از فرود هواپیمای ایرانی شنبه گذشته و متعاقب آن توقف پروازها، به آن بعدی دیگر نیز می‌دهد. کما این که احتمالا دولت لبنان نیز از بیم بمباران فرودگاه بیروت مایل به تداوم این محدودیت برای پروازها از ایران باشد؛ امری که خواه ناخواه شکلی از محاصره را رقم می‌زند. @Sgolanbari
🔺پاسخ احتمالی اسرائیل! از زمان حملات موشکی ایران به اسرائیل، صرف نظر از اظهارات رسمی مقامات اسرائیلی و آمریکایی، شاهد اخبار و پیام‌های رسانه‌ای متعدد، پیچیده، چند لایه، هدفمند و بعضا متناقض، ناهمگون و گیج کننده در رسانه‌های اسرائیل و آمریکا به نقل از «مقامات ناشناخته‌ای» هستیم که در نوع خود کیس مطالعاتی جالب و جذابی است. صورت مشترک این پیام‌ها آماده شدن اسرائیل برای یک حمله است؛ اما ماهیت و زمان آن روشن نیست و این هم طبیعی است. درباره زمان حمله در صورت اتخاذ تصمیم نهایی برای آن می‌توان گفت که چه بسا اسرائیل در سالگرد حمله هفتم اکتبر (فردا یا پس فردا) اقدام کند که خاطره تلخ اسرائیلی‌ها از این روز را تحت الشعاع قرار دهد. گفته می‌شود که اسرائیل به دنبال «حمله‌ای بزرگ و جدی» است؛ اما نمی‌خواهد منجر به یک جنگ تمام عیار شود و حملات دو سویه بعدی را به همراه داشته باشد. واقعا این چه حمله‌ای است که هم بزرگ و جدی باشد و هم این که واکنش ایران را به دنبال نداشته باشد؟ آیا به معنای این است که ارتش اسرائیل با هماهنگی آمریکا می‌خواهد حمله‌ای «موثر» و متضمنِ پیام‌های متعدد انجام دهد و بعد از آن واکنش بعدی ایران را بی‌پاسخ بگذارد که این دور حملات دو جانبه یک جایی متوقف و ادامه پیدا نکند؟ فعلا نمی‌توان پاسخی به این پرسش‌ها داد. در این چند روز، رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی چند هدف احتمالی را مطرح کرده‌اند؛ از تاسیسات نفتی و هسته‌ای تا مراکز نظامی. هنوز روشن نیست که اسرائیل در این دور به تاسیسات نفتی و هسته‌ای حمله کند؛ اما پر واضح که در هر حمله، احتمال هدف قرار دادن سایت‌های نظامی به ویژه سایت‌های موشکی به دو دلیل بیشتر است؛ نخست این که حملات به اسرائیل موشکی و از این اماکن بوده است و دوم این که موشک و پهپاد دو رکن دکترین نظامی ایران هستند و اگر قرار بر یک دور حملات رفت و برگشتی باشد، به احتمال زیاد، هدف تاثیرگذاری بر واکنش‌های بعدی ایران و همچنین تضعیف قدرت موشکی و پهپادی در حمله احتمالی پیش‌رو نصب العین اسرائیلی‌هاست. در عین حال، ممکن است که حمله مشتمل بر اقدامات متعددی باشد؛ از حمله هوایی به هدف یا اهدافی خاص گرفته تا حمله سایبری به تاسیسات حیاتی جامعه‌محور. اما «بعید نیست» که منظور از حمله‌ای «بزرگ» با شمول دیگر جبهه‌ها نیز باشد؛ به این معنا که اسرائیل برای خلق تصویری از «قدرت‌نمایی» در سالگرد هفتم اکتبر همزمان حملاتی شدید در سوریه، عراق، یمن، غزه و لبنان انجام دهد. در این سناریو نیز ممکن است حمله در اين چند کشور گسترده‌تر از حمله به اهدافی در ایران باشد تا هم آن تصویر خلق شود و هم بر حمله بر ایران سایه افکند و به نوعی واکنش احتمالی تهران کنترل شود. در صورت اتخاذ تصمیم نهایی برای یک حمله نظامی، باید دید که آیا از جنگنده‌ها به ویژه اف 35 استفاده خواهد شد که این هم مستلزم عبور از آسمان برخی کشورهاست یا موشک‌های دوربرد «اریحا» که در این صورت می‌تواند به معنای حمله‌ای محدود باشد. در هر صورت چنان که قبلا نیز گفته شد، احتمال حملاتی رفت و برگشتی وجود دارد. @Sgolanbari
🔺رمزگشایی از یک تماس! هیثم بن طارق سلطان عمان امروز با مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران تماس گرفت. از چند جهت این یک تماس عادی نیست و عواملی آن را متمایز و واجد اهمیت و معنا و مفهوم خاصی می‌کند؛ نخست شرایط بسیار حساس و خطیر منطقه و بالا گرفتن تهدیدهای اسرائیل علیه ایران و چه بسا شروع شمارش معکوس برای یک ماجراجویی نظامی است. دوم این که عمان همواره یک رابط کلیدی میان آمریکا و ایران بوده و در بزنگاه‌های حساس در رد و بدل کردن پیام‌های مهم و تلاش برای کاهش تنش نقش‌آفرینی کرده است که در مواردی موفق بوده و در مواردی ناکام. سوم این که سابقه نشان می‌دهد که سلطان عمان زیاد اهل تماس گرفتن نیست؛ مگر این که مساله مهمی در میان باشد. در همین یک سال اخیر از ژانویه تاکنون اگر تماس‌های تلفنی در اعیاد با برخی رهبران دول عربی و اسلامی را مستثنی کنیم، کلا دو تماس تلفنی گرفته است؛ نخست با نخست وزیر کانادا در سپتامبر گذشته و البته آن هم گویا در پاسخ به تماس تلفنی ترودو در ژانویه بوده؛ و تماس دیگر هم امروز با رئیس جمهور ایران بوده است. چهارم این که وزیر خارجه ایران دیروز در مسقط بود و اگر یک امر نسبتا مهم هم در میان بود باید دیروز با عراقچی طرح می‌شد. اکنون باید دید در این فاصله چه عامل و «امر خیلی مهمی» حادث شده است که سلطان عمان را بر آن داشته تا خود با پزشکیان تماس بگیرد و طرح موضوع کند. مجموعه این عوامل، تماس را حائز اهمیتی ویژه می‌کند و حس کنجکاوی را برای رمزگشایی از آن بر می‌انگیزد. متن خبر منتشر شده در سایت ریاست جمهوری ایران و خبرگزاری سلطنت عمان هم کلیاتی بیش نیست و بین سطور آن هم چیزی دندان‌گیر ندارد. چند احتمال را می‌توان درباره محتوای این تماس تلفنی مطرح کرد: نخست این که پای یک ابتکار عمانی در لحظات آخر قبل از یک تنش جدی نظامی در منطقه برای آرام‌سازی اوضاع منطقه در میان است و پیشبرد آن مستلزم تماس و مداخله از خود سلطان هیثم بوده است. در این صورت عمان یا قبلا با آمریکا مذاکراتی داشته یا خواسته است که ابتدا واکنش ایران را بسنجد. احتمال دوم این که خود پادشاه عمان نظر به حساسیت اوضاع و ارتباط نزدیک با آمریکا به یک جمع‌بندی درباره امکان خروج اوضاع منطقه از کنترل و وقوع یک جنگ رسیده و با توجه به دوستی دیرینه کشورش با ایران خواسته باشد، نگرانی جدی خود را در این موقعیت دشوار به اشتراک بگذارد. اما احتمال سوم این که ایشان حامل یک پیام «جدی و مهم» از جانب آمریکا برای ایران بوده است. در این صورت چه پیامی؟ آن هم در لحظاتی قبل از اقدام احتمالی اسرائیل که مشخص نیست به کجا خواهد انجامید. آیا آمریکا پیام هشدار فرستاده است؟ که مثلا ایران پاسخی به اسرائیل ندهد؟ یا هشداری درباره تعرض به منافع و نیروهای آمریکا در منطقه؟ بعید است انتقال این دست پیام‌ها در سطح سلطان عمان باشد. یا مثلا پیام فرستاده باشد که ما اسرائیل را از هدف قرار دادن تاسیسات هسته‌ای و نفتی منصرف کردیم و اگر زد شما هم بی‌خیال شوید تا اوضاع از کنترل خارج نشود؟ آیا آمریکا خواسته است که پیشنهادی «مهم» را برای کاهش تنش به واسطه سلطان عمان منتقل کند؟ در این صورت، این پیشنهاد چیست؟ وعده توافق آتش بس فراگیر در منطقه؟ در ازای چه چیز؟ اگر واکنش نشان ندهید چنین و چنان می‌کنیم؟ یا ممکن است پیشنهاد خودداری اسرائیل از پاسخ در مقابل دادن امتیازاتی مهم به آن به ویژه در جنوب لبنان مطرح باشد؟ هر چه فکر می‌کنم ظاهر امر نشان نمی‌دهد که طرف مقابل «فعلا» آماده توافق باشد و باطن امر را هم ما بی‌اطلاعیم. اما می‌توان تماس سلطان هیثم را صرف نظر از محتوا بخشی از دیپلماسی کلان آمریکا برای جلوگیری از خروج اوضاع از کنترل در آینده نزدیک دانست. آنچه گفته شد صرفا گمانه‌زنی درباره یک تماس پرمعنا در موقعیتی پرخطر در سایه فقدان داده‌هاست. @Sgolanbari
🔺چِک آخر؟! شواهدی نشان می‌دهد که ماجراجويى نظامی اسرائیل علیه ایران نزدیک است. غیر از بازدید امروز یواو گالانت از پایگاه هوایی هاتزریم و تهدید ایران از آن‌جا، اما مهم‌ترین قرینه، سفر منطقه‌ای وزیر خارجه آمریکا به ویژه به اسرائیل است که با ده سفر قبلی او به منطقه از زمان شروع جنگ غزه متفاوت است. به نظر می‌رسد که بلینکن برای چک نهایی چگونگی و زمان حمله اسرائیل به آن‌جا رفته است. قبلا هم بایدن گفته بود از شیوه و موعد حمله آگاه است. این بدان معناست که توافقی درباره زمان و اهداف صورت گرفته است. اما واشنگتن در آستانه انتخابات می‌خواهد کاملا مطمئن شود که این اقدام از حد خاص و مورد توافق فراتر نرود تا ناخواسته درگیر وضعیتی جنگی در منطقه نشود. شکی نیست که نتانیاهو چشم به راه پیروزی ترامپ در انتخابات است و روشن نیست که حتی به این توافق خود با آمریکا کاملا پایبند باشد. از این رو احتمالا دولت بایدن نگران آن و تاثیرش بر پیروزی کاملا هریس است و بعید نیست این نگرانی بلینکن را در کنار چِک نهایی به اسرائیل کشانده باشد. اما همزمان با سفر وزیر خارجه آمریکا، واحد سانسور نظامی در اقدامی قابل تامل تصاویر حمله پهپادی به منزل نتانیاهو را منتشر کرد. انگار که نتانیاهو با این کار می‌خواست به مهمان آمریکایی خود بقبولاند که باید دز اقدام احتمالی را بالا برد. در نهایت با توجه به حساسیت بالای شرایط و احتمال خروج اوضاع از کنترل چندان هم محتمل نیست که اسرائیل بخواهد آمریکا را دور بزند. البته سفر بلینکن به اسرائیل و سپس عربستان و قطر بُعدی دیپلماتیک هم دارد و آن هم احتمالا مربوط به وجود ابتکاری برای مابعد اقدام علیه ایران است. معمولا سیاست آمریکا در چنین مواقع حساسی هم یک پیوست دیپلماتیک برای جلوگیری از خروج آن از کنترل دارد. شرایط انتخاباتی در آمریکا و امید طرف اسرائیلی به بازگشت ترامپ چه بسا تاثیری منفی بر موفقیت هر گونه ابتکاری داشه باشد. بعید نیست که این پیوست دیپلماتیک آمریکا در آستانه یک تنش نظامی خطرناک در منطقه ابتکاری برای آتش‌بس و توافق پس از اقدام اسرائیل باشد. دو جنگ غزه و لبنان در بن‌بست است و هر گونه توافقی بدون حداقل تحقق اهداف اعلامی علی‌رغم همه این ترورها و ویرانگری‌ها تصویری شکست‌‎گونه برای اسرائیل ایجاد می‌کند، اما اقدامی علیه ایران می‌تواند بر آن سایه افکند و در ظاهر امر اسرائیل را در موقعیت برتر بنشاند. بعید نیست که آمریکا با پیغام و پسغام و وعده توافق خواستار خویشتن‌داری ایران شده باشد و شاید هم تماس تلفنی چند روز قبل سلطان عمان معطوف به ابتکاری برای چنین توافقی باشد. دیدار پس فردای بلینکن با وزرای خارجه عرب در لندن نیز با محوریت آینده غزه ممکن است در پیوند با این تحرکات باشد. در این میان اما اگر حمله احتمالی اسرائیل تا حدودی محدود باشد، بعید نیست که ایران از خیر پاسخ به آن بگذرد؛ چنان که وعده‌ای برای توافق در میان باشد. اما اگر این حمله گسترده و مهم باشد و جنبه حیثیتی پیدا کند، ایران در معذوریت واکنش قرار می‌گیرد و پاسخ می‌دهد. در این صورت حملاتی رفت و برگشتی شکل می‌گیرد و سه سناریو پس از آن قابل تصور است؛ نخست توقف آن در نقطه توافقی فراگیر با شمولیت توقف دو جنگ غزه و لبنان، دوم توقف این حملات بدون هیچ توافقی و سوم نیز شعله ور شدن جنگی منطقه‌ای که وقوع آن بیشتر بستگی به سیر تحولات میدانی رفت و برگشتی میان اسرائیل و ایران دارد. @Sgolanbari
🔺چرخش نگاه‌ها به ایران؛ چه می‌شود؟ طی یک ماه گذشته بعد از حمله موشکی ایران، برای پاسخ به آن، نگاه‌ها به سمت اسرائیل بود؛ اما پس از واکنش تل‌آویو دوباره نگاه‌ها به سمت ایران چرخیده است. خاصیت حملات رفت و برگشتی همین است و نگاه‌ها مدام بین طرف‌های درگیر جابجا می‌شود. پس از حمله اسرائیل تصویر اولیه در مقایسه با تصویر برساخته از تهدیدها ضعیف بود و همچنان تصویر "وعده صادق 2" بر آن چیرگی داشت و همین امر هم در کنار محدود بودن حمله به اهداف نظامی نارضایتی‌هایی را در خود اسرائیل به دنبال داشت. اما رفته رفته در دو روز اخیر با گزارش رسانه‌های آمریکایی درباره نتایج حمله اسرائیل و حجم خسارت‌ها تصویر آن فربه‌تر شد و تا حدودی هم از نارضایتی اپوزیسیون و راستگرایان اسرائیلی کاسته شد. در این میان اما اظهارنظرهای ایران در فروکاست مستمر از حمله و نتایج آن و بازتاب آن تاکنون تاثیر خاصی بر تصویر جدیدِ در حالِ شکل‌گیری نداشته است، اما تهدیدهای ایران در دو روز اخیر مورد توجه قرار گرفته و نگاه‌های ناظران و رسانه‌های جهان از جمله اسرائیلی و آمریکایی را به سمت ایران چرخانده و نوعی انتظار برای واکنش و پاسخ ایران ایجاد کرده است. ایران پاسخ سریع و فوری نداده، اما اکنون پرسش این است که آیا واکنش نشان خواهد داد و در چه سطحی و چه زمانی؟ در مورد واکنش ایران هم هر چند برخی تحلیل‌ها نظر به مواجهه تقلیل‌گرایانه تهران بر عدم پاسخ بود، اما در یادداشتی درباره حمله اسرائیل بیان شد که ایران احتمالا نوعی پاسخ را ضروری بداند. اکنون هم این ضرورت احتمالا از نگاه تصمیم‌سازان ایران در سایه فربه شدن تصویر حمله در دو روز اخیر مضاعف شده است. در کنار آن هم معمولا در چنین حملات پینگ‌پنگی، هر طرفی تلاش می‌کند که آخرین حمله و شلیک را انجام دهد و این مساله هم تا حدود زیادی معطوف به ادراک اهمیت تصویری نهایی است که در پایان درگیری شکل می‌گیرد. با این شرح می‌توان گفت که طرف ایرانی تصمیم به پاسخ به حمله اسرائیل دارد، اما چه زمانی و در چه سطحی؟ در مورد زمان حمله انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پنجم نوامبر یعنی کمتر از 10 روز آینده نقش یک متغیر دو وجهی در خصوص پاسخ ایران -چه در جهت تسریع چه تاخیر آن- ایفا می‌کند. این انتخابات از یک جهت می‌تواند مشوق ایران برای پاسخ‌دهی قبل از پنجم نوامبر شود و آن را تسریع کند. از این منظر که احتمالا از نظر حکومت ایران درگیر شدن آمریکا با این انتخابات احتمال وقوع جنگ را بسیار کاهش می‌دهد و قبل از انتخابات را فرصتی بهتر برای آن بداند. اما از منظر دیگر چنین پاسخی قبل از انتخابات می‌تواند شانس پیروزی ترامپ را افزایش دهد. این عامل می‌تواند مشوقی برای تاخیر حمله به پس از انتخابات آمریکا باشد. اما مساله اینجاست که اکنون هم شانس ترامپ بسیار بالاست و پیروزی او در انتخابات هم می‌تواند در نقش مانع عمل کند. در این باره فارغ از نظرها و تحلیل‌های ناظران، باید دید نظام فکری حکومت ایران به عنوان طرف تصمیم‌گیر چه نظری دارد. نظرها تا حدودی متفاوت است؛ اما هسته سخت قدرت تمایز زیادی قائل نیست و می‌توان جمع‌بندی حکومت در این باره را در این گفته امروز دکتر ولایتی دید که «آنچه که آقای بایدن به آرامی می‌گوید آقای ترامپ فریاد می‌زند». همچنین نوعی نگاه در برخی نهادها نیز وجود دارد، مبنی بر این که چه بسا با ترامپِ اهل معامله راحت‌تر بتوان تعامل کرد تا با دموکرات‌ها. مخلص کلام درباره زمان پاسخ این که به نظر می‌رسد تمایل حکومت به انجام آن قبل از انتخابات آمریکا بیشتر است. اما درباره شکل پاسخ هم می‌توان پیش بینی کرد که حکومت به احتمال زیاد به سطحی بیشتر از حمله «وعده صادق 2» می‌اندیشد؛ چنان که این حمله بزرگ‌تر از «وعده صادق 1» بود. اما این وسط یک متغیر می‌تواند بر زمان و کیفیت پاسخ ایران اثرگذار باشد و آن هم مذاکرات آتش‌بس در منطقه است. این مذاکرات و دیپلماسی هم یکی دو روز قبل از حمله اسرائیل شروع شد و در همان زمان هم گفته شد که هدف از آن مدیریت و مهار تبعات حمله اسرائیل است. با اين حال، چندان محتمل نیست که این مذاکرات در آینده نزدیک نتیجه خاصی داشته باشد، اما اگر پیشرفت چشمگیری در روزهای پیش‌رو از بیم تحولات غیر منتظره در منطقه داشته باشد، می‌تواند اثرگذار باشد. اما در هر صورت، غافلگیری در پاسخ احتمالی ایران بیش از قبل واجد اهمیت فوق راهبردی است؛ از این جهت که با توجه به شکسته شدن تابوی حمله مستقیم اسرائیل، بعید نیست که اگر اطلاعات دقیقی مبنی بر زمان حمله ایران داشته باشد، چه بسا پیش‌دستی و حمله کند. در یادداشت دیگری به دورنمای حملات رفت و برگشتی و واکنش بعدی اسرائیل می‌پردازم. @Sgolanbari
🔺دو ماه ‌و نیم حساس! بالاخره روز موعود انتخابات آمریکا فرا رسید و به علت رقابت فشرده هریس و ترامپ شانس هر دو تقریبا برابر است و نتیجه انتخابات روشن نیست. به دلیل رقابت بسیار نزدیک در ایالت‌های سرنوشت‌ساز بعید نیست که اعلام نتایج چند روزی به طول بینجامد و ممکن است فضا متشنج هم بشود. صرف نظر از نتایج، اما انتخابات کنونی به نوشته نیویورک تایمز منعکس کننده تثبیت گفتمان ترامپیسم به زیان لیبرالیسم در آمریکا بود؛ تا جایی که گفتمان هریس هم برای جلب آرا احیانا گرایشی از چپ به راست داشت. اما در حالی که کشورهای جهان هر کدام به دلیلی نظاره‌گر نتایج این انتخابات هستند، به نظر نگارنده دو ماه و نیم پیش‌رو یعنی از فردا تا روز تحلیف رئیس‌جمهور جدید بازه زمانی مهم و چه بسا تعیین‌کننده برای دو جنگ غزه و لبنان و تنش‌های منطقه‌ای مرتبط با آن باشد. این زمان تقریبا دوره گذار در آمریکا است و در این شرایط، رئیس‌جمهور معمولا دست به عصا حرکت می‌کند که در ادبیات سیاسی آمریکا به «اردک لنگ» تشبیه می‌شود. اما این دوره انتقالی همزمان با شرایط تعیین‌کننده در خاورمیانه است که ممکن است هم اسرائیل و هم ایران را به صرافت بهره‌برداری از این وضعیت بیندازد. حال که ایران از پاسخ به حمله اسرائیل تا قبل از روز برگزاری انتخابات اجتناب کرده است، می‌توان گفت که از امروز شمارش معکوس برای آن شروع می‌شود. در این راستا، یک احتمال این است که ایران بعد از رای‌گیری و قبل از روشن شدن نتایج آن اقدام کند که هم از شائبه کمک به پیروزی ترامپ مبرا شود؛ هم این که وانمود شود به دور از انتظار نتایج انتخابات پاسخ خود را داده است. درصد چنین احتمالی کم نیست و امروز و فردا بالاخره روشن می‌شود. اما یک احتمال دیگر این که ایران منتظر پایان تاثیر انتخابات بر تصمیمات کاخ سفید بماند تا ببیند که آیا دولت بایدن بعد از رهایی از قید و بند انتخابات در جهت پایان دو جنگ و تنش‌ها حرکت می‌کند یا خیر و این که آیا می‌تواند از این طریق تهدیدهای خود برای حمله به اسرائیل را نقد کند یا خیر. البته در صورت چنین تحول سیاسی جدی، باز احتمالا ایران پاسخی بدهد؛ اما محدود و برای حفظ پرستیژ. ولی چنان که دو هفته پیش نیز گفته شد، آتش‌بس می‌تواند سطح و شدت آن را تنظیم کند. در مقابل اما اسرائیل و نتانیاهو نیز چه بسا در همین دو ماه و نیم خود را رها از هر فشاری و آن را آخرین فرصت برای تحقق دستکم بخشی از اهداف جنگ بدانند. احتمالا نتانیاهو پس از تحلیف رئیس جمهور جدید آمریکا دست خود را مثل قبل در جنگ غزه و لبنان و منطقه باز نبیند. به هر حال چه هریس برنده شود چه ترامپ، بعید است که هر دو تمایلی به این داشته باشند که این وضعیت پیچیده در خاورمیانه در همان ابتدای کار دستور کاری متفاوت بر اولویت‌های آن‌ها تحمیل کند که تداوم آن حتی آمریکا را درگیر جنگی ناخواسته در این منطقه هم بنماید. از این رو، بعید نیست که هر دو متمایل به پایان این جنگ و درگیری‌ها قبل از تحلیف و به دست گرفتن قدرت باشند. اگر هریس برنده انتخابات شود، چون خود او معاون بایدن است، احتمال این که گشایشی در مذاکرات آتش‌بس به ویژه از دسامبر به بعد رخ دهد، وجود دارد و چه بسا «اردک لنگ» نیز بر خلاف گذشته به اتخاذ تصمیماتی برای فشار عملی بر نتانیاهو روی آورد. اما اگر ترامپ برنده شود، ممکن است اعلام نشده به نتانیاهو چراغ سبزی نشان دهد که دو ماه و نیم فرصت دارد تا کارهای ناتمام خود را قبل از تحلیف او تمام کند. همین خود خطری برای افزایش تنش در منطقه است. البته اینجا مقصود وقوع جنگ گسترده در منطقه نیست و ترامپ بعید است به دنبال چنین جنگی در خاورمیانه باشد، اما همین که نتانیاهو این بازه زمانی دو ماه و نیمه را آخرین فرصت خود بداند و در آمریکا هم ترامپ به قدرت برسد، خود همین مشوقی برای افزایش قابل توجه تنش در منطقه است و چه بسا ناخواسته اوضاع جنگی هم بشود. با وجود این، اما دولت آمریکا اگر بخواهد باز در همین مدت کوتاه این توان را دارد که فشار جدی بر اسرائیل برای پایان جنگ وارد کند. لب کلام این که بعد از انتخابات باید دید که اولا بایدن پس از کنار رفتن این متغیر تاثیرگذار تا چه اندازه برای پایان جنگ جدیت دارد و ثانیا ایران در پاسخ به حمله اسرائیل تا چه اندازه می‌تواند اعتماد کند و منتظر روشن شدن وضعیت سیاسی پس از انتخابات بماند و ثالثا اگر جدیتی از بایدن برای پایان جنگ مشاهده نشد و نتانیاهو هم در صرافت بهره‌برداری حداکثری از این دو ماه و نیم افتاد و ایران نیز تهدیدهای خود را برای حمله سنگین عملی کرد که احتمال آن در صورت عدم توافق بالاست، تنش تا کجا پیش خواهد رفت. @Sgolanbari
🔺چرا پزشکیان نرفت؟ مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران امروز در تماسی با بن سلمان ولی عهد عربستان بیان داشت که به علت «تراکم امور اجرایی» نمی‌تواند در نشست فردای سران کشورهای عربی و اسلامی در ریاض برای بررسی دو جنگ غزه و لبنان شرکت کند و محمد رضا عارف معاون اول او در این اجلاس حضور خواهد یافت. در کنار آن هم عباس عراقچی وزیر خارجه امروز در نشست وزرای خارجه عربی و اسلامی در ریاض حضور نیافت و به جای او معاون حقوقی و بین‌الملل وزارت خارجه شرکت کرد. در حالی پزشکیان و عراقچی به ریاض نرفتند که امروز رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح عربستان به تهران آمد و با همتای ایرانی خود دیدار و گفتگو کرد. نرفتن رئیس جمهور و وزیر خارجه ایران به ریاض پرسش مهمی درباره علت آن را مطرح می‌کند؟ در روابط دو جانبه مشکلی حادث شده است یا مساله چیز دیگری است؟ به نظر می‌رسد عدم مشارکت به روابط دو جانبه ارتباطی ندارد و اتفاقا تماس امشب رئیس جمهور ایران با بن سلمان به احتمال زیاد با این هدف بوده است که مانع سوء تفاهمی در این خصوص شود. در این تماس هم بنا به سایت ریاست جمهوری دو طرف به نیکی از روابط دو کشور یاد کرده‌اند. ایران همواره بر برگزاری نشست سران همکاری اسلامی درباره جنگ غزه و سپس لبنان برای ترغیب کشورهای اسلامی به اتخاذ موضعی یکپارچه فراخوانده و در چنین وضعیتی بعید است که مشغله کاری مانع سفر به عربستان و مشارکت در نشست پیشگفته شده باشد. پس علت عدم حضور پزشکیان و عراقچی در این اجلاس چیست؟ به ویژه که خود ایران بانی و دعوت‌گر به این نشست بوده است و ظاهرا خود وزیر خارجه در سفر اخیر خود به ریاض دوباره خواستار برگزاری نشست سران سازمان همکاری اسلامی شده است. در حالی که اساسا وقتی نشست سران همکاری اسلامی با شمول همه سران عرب نیز هست؛ اما عربستان پس از دریافت پیشنهاد ایران، آن را به اجلاس سران عربی و اسلامی تغییر داد و به نظر می‌رسد که با برگزاری همزمان نشست سران عرب و اسلامی در قالب یک اجلاس اهداف خاصی را پیگیری می‌کند که یکی از آن‌ها می‌تواند معرفی نشست به عنوان ابتکاری عربستانی باشد. اما به نظر می‌رسد که علت اصلی عدم مشارکت ایران در سطح رئیس جمهور و وزیر خارجه به وجود نگرانی خاصی نسبت به بهره‌برداری احتمالی از این اجلاس برای طرح و پیگیری برخی طرح‌ها و راهکارهای مخالف سیاست جمهوری اسلامی ایران مانند راه حل دو دولتی و غیره در کنار نبود امیدی برای مثمر ثمر بودن اجلاس جهت توقف جنگ بر می‌گردد؛ به خصوص که اجلاس سران عربی و اسلامی متعاقب برگزاری اجلاس بین‌المللی «اتحاد برای اجرای راه حل دو دولتی» در 30 اکتبر گذشته برگزار می‌شود که در دو هفته اخیر پرسش‌ها و شک و تردیدهایی را در برخی محافل منطقه‌ای درباره اهداف نشست و برگزاری آن قبل از اجلاس سران عربی اسلامی برانگیخت؛ از جمله این که برخی معتقد بودند که برگزاری اجلاسی برای توقف جنگ و این کشتار بر نشست «اتحاد برای اجرای راه‌‍حل دو دولتی» اولویت و ارجحیت داشت و پس از تحقق آن ریاض می‌توانست مسائل دیگر را پس از توقف جنگ پیگیری کند. اما مقدم کردن اجلاس راه حل دو دولتی فی نفسه می‌تواند کاشف از اولویت کاری ریاض در مواجهه با این بحران و پیگیری سیاستی در این خصوص به ویژه با بازگشت ترامپ به قدرت باشد که آشتی با تهران تاکنون تاثیری بر آن نگذاشته است. در هر صورت، باید منتظر ماند و دید که آیا نشست جدید سران کشورهای عربی و اسلامی متفاوت از اجلاس قبلی سران همکاری اسلامی و خروجی آن گامی موثر و جمعی در جهت توقف جنگ خواهد بود؟ یا تفاوت خاصی با آن نخواهد داشت؟ @Sgolanbari
🔺ترامپ، کابینه جنگ و «رعب حداکثری»! با معرفی افرادی به عنوان مشاور امنیت ملی، وزیر دفاع، رییس سیا، فرستاده ویژه در امور خاورمیانه تقریبا تیم کاری ترامپ در حوزه سیاست خارجی مشخص شده است. فکر نکنم نیازی به گفتن باشد که اعضای تیم سیاست خارجی ترامپ یکی از دیگری تندروتر است. تیم معرفی شده تقریبا در سه چیز اشتراک نظر دارند؛ دوستی افراطی با اسرائیل، دشمنی افراطی با ایران و مواضع تند علیه چین. در این میان، این چهره‌ها هر چند بعضا مواضعی در گذشته علیه روسیه هم داشته‌اند، اما به ضدیت با آن شناخته نمی‌شوند. این انتخاب‌ها در وهله نخست حامل پیام‌های متناقض و چندلایه به طرف‌های مختلف از داخل آمریکا، اسرائیل و فلسطین گرفته تا ایران، چین، روسیه و حتی بازیگرانی چون عربستان است. به عنوان مثال، انتخاب مایک هاکبی فرماندار سابق آرکانزاس به سمت سفیر امریکا در اسراییل با مواضع معروفش به عنوان یک اوانجلیست در خصوص مناقشه فلسطین و الحاق کرانه باختری به اسرائیل! اولین غیر یهودی است که پس از 13 سال به این مقام انتخاب می‌شود و همین می‌تواند بیانگر دلخوری ترامپ از یهودیان آمریکا باشد که 79 درصد آن‌ها در انتخابات به رقیب دموکراتش رای دادند. کما این که برای رضایتمندی اوانجلیست‌هایی است که به خاطر اسرائیل اکثرا به ترامپ رای دادند. اما انتخاب دوست یهودی صمیمی و همبازی او در گلف استیون ویتکاف به عنوان فرستاده ویژه در خاورمیانه هم در راستای القای تداوم سیاست «نخست اسرائیل» در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکاست. واقعیت این است که تیم انتخابی ترامپ هر چند سنجه مهمی برای شناخت رویکرد احتمالی او در دور دوم در قبال ایران و خاورمیانه است، اما همین افراد انتخابی در تیم با وجود اشتراک نظر خود به ویژه علیه ایران در جزئیات تفاوت‌های قابل تاملی نیز با هم دارند؛ به عنوان مثال، مایکل والتز مشاور جدید امنیت ملی بر خلاف برخی دیگر از اعضای تیم و مشاوران ترامپ معتقد است که آمریکا نباید خود را درگیر خاورمیانه کند و باید سریع به جنگ غزه و اوکراین پایان دهد و بر تقابل با چین در اقیانوس آرام متمرکز شود. در کل تیم جدید ترامپ بیشتر به کابینه جنگ شباهت دارد. اما پرسش اینجاست که آیا ترامپ چه با ایران چه با چین به دنبال جنگ است؟ پاسخ نگارنده منفی است. ترامپ بیشتر از روسای جمهوری پیشین آمریکا به هزینه اقتصادی جنگ می‌اندیشد و جنگ را در ترازوی تجارت و اقتصاد سبک و سنگین می‌‎کند. علت اصلی توافق با طالبان برای خروج از افغانستان نیز همین بود و تلاش برای پایان دادن به جنگ اوکراین و رسیدن به توافق با کره شمالی نیز از این منظر است. از این رو، یکی از دلایل وعده پایان جنگ غزه و لبنان نیز احتمالا تلاش برای خاموش کردن آتشی است که ممکن است به جنگ گسترده در خاورمیانه منجر شود و آمریکا را درگیر خود کند. ترامپ تا لب مرز جنگ پیش می‌رود و فشار می‌آورد، اما بعید است که جنگی را شروع کند. جدا از هزینه‌های جنگ برای اقتصاد آمریکا، سیاست اقتصادی خود ترامپ و نگرش انزواطلبانه‌اش با تعریف خاصش از دکترین «نخست آمریکا»، اما هزینه‌های سنگین جنگ برای منافع شخصی و سرمایه‌گذاری‌های کلان خود او و میلیاردرهای معروفی چون ایلان ماسک که او را احاطه کرده و وارد کابینه‌اش هم شده و می‌شوند، ‌در بازارهای مالی جهان نیز مانع دیگری است. پس هدف ترامپ از انتخاب "چند جنگ‌طلب" در تیم جدید خود چیست؟ به نظر نگارنده این انتخاب‌ها بسیار هوشمندانه، هدفمند و به احتمال زیاد برای ارایه تصویری «دیوانه‌تر و خشن‌تر» است. در واقع، ترامپ از هم اکنون و قبل از تحلیف با چنین انتخاب‌هایی به دنبال خلق فضای «رعب حداکثری» علیه ایران و چین برای تاثیر بر محاسبات آنهاست با این پیام که نسخه دوم ترامپ دیوانه‌تر از نسخه اول خواهد بود. او تقریبا در دور اول ریاست جمهوری‌اش نیز با انتخاب افرادی چون مایک پومپئو و جان بولتون همین رویکرد را در سطح دیگری در پیش گرفته بود؛ تا جایی که برخی ناظران آن را پیش‌درآمدی برای شروع جنگ در خاورمیانه دانستند؛ اما رویه ترامپ در دور نخست برخلاف آن بود و همین چهره‌های جنگ طلب نیز در نهایت ناچار شدند برنامه کاری خود ترامپ را در قالبی غیر نظامی پیش ببرند. به نظر می‌رسد که رویکرد ترامپ در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا در قبال ایران همان «فشار حداکثری» تا لب مرز جنگ به ویژه در مرحله نخست ریاست جمهوری‌اش باشد. اما برای جلوگیری از گسترش جنگ در منطقه و همچنین بسترسازی برای عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان احتمالا ابتدا تلاش کند که دو جنگ غزه و لبنان تمام شود. همچنین احتمالا همان راهبرد «فشار حداکثری» علیه ایران فصول جدیدی در مرحله نخست دور دوم ترامپ به ویژه در قبال برنامه هسته‌ای ایران داشته باشد که در یادداشت دیگری به آن و همچنین احتمال شروع مذاکرات با او خواهم پرداخت. @Sgolanbari
🔺ترامپ، ایلان ماسک و ایران! ایلان ماسک ثروتمندترین فرد جهان به نوشته نیویورک تایمز دوشنبه گذشته با سعید ایروانی نماینده ایران در سازمان ملل دیدار و گفتگو کرده است. این دیدار در صورت صحت یک روز قبل از انتصاب ماسک به سمت رسمی وزیر کارآمدی دولت در کابینه دوم ترامپ انجام شده است. این دیدار به طور حتم با هماهنگی ترامپ بوده است و می‌توان آن را تلاشی برای ایجاد پل ارتباط مستقیم با تهران پنداشت و به احتمال زیاد دو طرف ایرانی و آمریکایی در این دیدار توافق هم کرده‌ باشند که این ملاقات‌ها ادامه یابد. به همین علت باید دید ترامپ با این دیدار و تلاش برای زدن پل ارتباطی با ایران به دنبال چیست و چرا ماسک را مکلف به این رایزنی کرده است؟ در وهله نخست، این دیدار می‌تواند نمایش یک روی دیگر سیاست ترامپ در قبال ایران باشد که با تصویر انتخاب طیفی به شدت تندرو، جنگ‌طلب و ضدایرانی سنخیتی ندارد که به قول دوستی، عاقل‌ترین افراد تیمش، خود ترامپ است. ترامپ همین است و این شیوه بازی او نیز طبیعی و با مضمون چند یادداشت نگارنده درباره شخصیت ترامپ و سیاست‌های احتمالی او هم‌خوانی دارد. فارغ از این که در این ملاقات چه گذشته است، اما ترامپ با این دیدار احتمالا خواسته باشد تصویری متفاوت و «غیرجنگ‌طلب» از خود در قبال ایران مخابره کند. در این قاب، این دیدار فی نفسه می‌تواند حامل این پیام باشد که به دنبال رفع تنش است نه تشدید آن. تنش‌ها در منطقه خاورمیانه در سطح خطرناکی است و هر چند به نقطه جوش نرسیده است، اما به آن نزدیک است و ممکن است ناخواسته منطقه را درگیر جنگی کند که نه آمریکایِ بایدن آن را می‌خواست و نه آمریکایِ ترامپ می‌خواهد. از این رو احتمالا ترامپ از بیم درگیر شدن در چنین جنگ ناخواسته‌ای می‌خواهد از هم اکنون برای کنترل و مهار اوضاع اقدام کند. در این راستا هم می‌توان این ابتکار ترامپ را نوعی تلاش برای مدیریت رفتار و کنش ایران به ویژه در قبال اسرائیل و منصرف ساختن آن از پاسخ به حمله نیز دانست. گرچه این پاسخ هم به گمانم همچنان به جد در دستور کار تهران است. اما احتمال دیگر این که ترامپ از همین ابتدای کار خواسته است که از نزدیک با شیوه و زیرکی خود، شناختی از سیاست‌ و رویکرد ایران در قبال آمریکایِ او کسب کند و یحتمل ببیند که تا چه اندازه بازگشت او و این تصویر «رعب‌آور» با چینش این تیم ضد ایرانی موثر واقع شده است و این که تا کجا می‌تواند در این تصویرسازی پیش برود و همچنین میزان آمادگی طرف ایرانی برای کاهش تنش را بسنجد. اما انتخاب تاجر بزرگی چون ایلان ماسک و نه یک شخصیت امنیتی و نظامی یا سیاستمدار افراطی برای این رایزنی نیز مکمل گزاره بالا و حامل این پیام نیز هست که در کنار تمایلش برای کنترل تنش، اهل معامله و توافق نیز هست. ناگفته هم نماند که ماسک نیز مانند خود ترامپ شخصیتی متغیر دارد و این سال‌ها روابطشان همواره نوسانی بوده است. ایلان ماسک در انتخابات 2016 به شدت از سیاست‌های کلینتون حمایت و از ترامپ شدیدا انتقاد می‌کرد. خود همین روابط نوسانی نیز درس‌های مهمی برای شناخت دقیق ترامپ دارد. با وجود مواضع ماسک، و در حالی که تلاش خاصی برای دلجویی از ترامپ نکرده بود؛ اما چون «دلار» و «پول» یک محرک و جهت‌‍دهنده نیرومند نظام فکری ترامپ است، پس از پیروزی در انتخابات 2016، ماسک را به عضویت شورای مشورتی اقتصادی درآورد. اما دوباره ماسک در سال 2017 در اعتراض به خروج از معاهده آب و هوایی پاریس قهر کرد و پس از آن نیز چند بار این قهر و آشتی تکرار شد که غالبا خود ترامپ برای دلجویی، آشتی و کشاندن ماسک به سمت خود تلاش کرده است؛ تا این که در سه ماه گذشته روابط بسیار نزدیک شد و ماسک روزانه یک میلیون دلار به کمپ انتخاباتی او کمک کرد و اکنون نیز به چهره‌ای کلیدی در تیمش تبدیل شده است. با این حال، باید دید این دوستی تا کی دوام می‌آورد. اما به موضوع اصلی که برگردیم، در آینده نیز در امتداد همین تناقضات ترامپی، به احتمال زیاد شاهد فصول دیگری از این دو روی سیاست‌ورزی او در قبال ایران باشیم. یک بار چنان موج تندی راه بیفتد که انگار جنگ حتمی است و بار دیگر موجی متناقض که انگار آشتی و توافق حتمی است. در میانه جدال این دو تصویر اعلامیِ گیج کننده و بعضا گمراه کننده، باید دید سیاست واقعی ترامپ با ایران راه به کدام سمت می‌برد.
🔺پوتین گردن ایران انداخت! سخنان امروز ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه درباره سقوط بشار اسد درخور توجه و تامل است. او با بیان دو نکته به نوعی مسؤولیت این سقوط را گردن ارتش سوریه، ایران ومتحدانش انداخت. نخست این که گفت ۳۵۰ نفر از نیروهای مخالفان در حالی وارد حلب شدند که ۳۰ هزار نظامی ارتش سوریه و نیروهای متحد ایران بدون درگیری عقب‌نشینی کردند. نکته دوم این که اظهار داشت که روسیه نیروی زمینی به سوریه نفرستاده بود و صرفا دو پایگاه دریایی و هوایی در طرطوس و حمیمیم داشت. به این معنا که روسیه نیروی زمینی برای مقابله با مخالفان نداشت و این گونه مسؤولیت این مقابله و جلوگیری از پیشروی آن‌‎ها را متوجه ارتش سوریه و نیروهای ایرانی و نیروهای همسو با آن‌ها دانست. پوتین در عین حال هم بیان داشت که روسیه ۴ هزار نیروی ایرانی را از طریق پایگاه هوایی حمیمیم به تهران منتقل کرده است. هنوز ایران واکنش رسمی به این اظهارات نشان نداده است. اما نکته قابل توجه دیگر در گفته‌های امروز رئیس جمهور روسیه درباره تحولات سوریه تاکید بر این موضوع بود که کشورش در سوریه شکست نخورده و اهداف خود را محقق کرده است! مفروض این سخنان او این است که حفاظت از نظام سوریه هدف مسکو نبوده است. او هدف از حضور روسیه در سوریه را «جلوگیری از شکل‌گیری یک حکومت تروریستی» دانست و تاکید کرد که این هدف «به طور کلی» محقق شده و گفت که گروه‌های مسلح سوری تغییر کرده‌اند و سازمان‌های تروریستی نیستند و نشانه آن را تعامل آمریکا و اروپا با این گروه‌ها دانست و این «تغییر» را محصول حضور روسیه در سوریه دانست! چند روز قبل هم نگارنده طی یادداشتی بیان داشت که یکی از عوامل مهم سرنگونی نظام بشار اسد تضاد منافعی بود که میان ایران و روسیه پس از «تثبیت موقت» نظام او به عنوان هدف و منفعت مشترک در جریان بحران فراگیر داخلی در این کشور ایجاد شد. پس از حفظ نظام سوریه، منافع دو متحد او هیچ هم‌پوشانی نداشت و تضاد منافع رفته رفته ابعاد مختلفی به خود گرفت. در حالی که ایران و متحدانش، سوریه را کانون و محور نفوذ سخت‌افزاری و رکن رکین جبهه خود در شامات و به ویژه در تقابل با اسرائیل و کریدور تسلیح مستمر حزب‌الله می‌دیدند، روسیه هیچ نوع همدلی با این راهبرد ایران نداشت و عملا مخالف آن بود و سوریه‌ای می‌خواست که منافعش در شرق مدیترانه و خاورمیانه را با پاسداشت روابط راهبردی‌اش با اسرائیل حفظ کند. حالا هم سخنان امروز پوتین مبنی بر این که غایت کشورش در سوریه حفظ اسد نبوده است بیشتر توجیه‌گر عدم مداخله برای حمایت از او به نظر می‌رسد، اما اکنون پرسش این است که چرا مسکو این بار نه تنها دخالت نکرد؛ بلکه هماهنگی‌هایی هم با اسد و ترکیه برای خروج او از سوریه و ارتباط میان مخالفان و نخست‌وزیر دولت اسد برای انتقال آرام قدرت در دمشق انجام داد! آیا با ترامپ برای امتیازگیری در آینده از جیب اوکراین معامله کرد؟ یا با ترکیه؟ یا این عدم مداخله از موضع ضعف و به علت مشغولیت در جنگ اوکراین بود؟ یا اساسا پوتین با نتانیاهو معامله کرده است؟ که هم بخشی از سوریه به این شکل اشغال شود و هم تمام توان نظامی سوریه در حملات اسرائیل نابود شود و .... در این راستا هم ناگفته نماند که روسیه در ۱۰ سال گذشته آسمان سوریه را در اختیار داشت؛ اما عملا و غیرمستقیم چتری حمایتی برای حملات مستمر اسرائیل به اهداف ایران و نیروهای همسو با آن فراهم کرد و حتی یک بار سیستم‌های پدافندی پیشرفته روسیه و لو اشتباهی با این حملات مقابله نکردند. @Sgolanbari