eitaa logo
ابوحیران درونی
2.5هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
18.3هزار ویدیو
10 فایل
ابوحیران یک کانال خبری نیست ، بیشتر به تحلیل وقایع و لایه های پشت خبرها میپردازیم
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل بردار دل از شیشه‌ی رازی که شکسته است از آینه‌ی چشم نوازی که شکسته است جز آه نمی آید از این قلب پر از درد اینقدر مزن چنگ به سازی که شکسته است چون برکه‌ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه! دل بی تو چه شب های درازی که شکسته است این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را دیگر به شکستن چه نیازی که شکسته است تردید سزاوار دل عاشق من نیست ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
من متهم اصلی پرونده ی رودم جرمم فقط این است که از برکه سرودم از بس زده سیلی به سر و صورت من موج در ساحل افکار تو این گونه کبودم پژواک صدای من از این دره گذشته است در مرزه جنون پنجره ای تازه گشودم سرتاسر این رود به من هیچ نیاموخت از بس که به گستردگی عشق حسودم ای داد مرا باز به آتش بکشانید تا گمشده پیدا بکند راه ز دودم افسوس که در پیچ و خم خانه ی لیلی مجنونِ به آن معنی دیوانه نبودم 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
اخم‌هایت می‌بَرد دل را، نمی‌دانم چرا! خنده‌هایت هم که...واویلا، نمی‌دانم چرا! این‌غزل‌مقدارناچیزیست ازوصف تو که واژه می‌بخشی به این رؤیا، نمی‌دانم چرا! دلبرِ بی‌نقصِ من، فرهادِ مجنونِ توام بهتر از شیرینی و لیلا، نمی‌دانم چرا! هیچ می‌دانی خودت زیباترین شعر منی قالبی بی‌نام و پُر معنا، نمی‌دانم چرا! با وجود این همه بی‌خوابی و رنج و غزل شاعرم، دیوانه‌ام، اما نمی‌دانم چرا ...!؟ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
ارگ بم بودی و با خشت تنم ساختمت مثل یک پرچم ِ افتاده، بر افراختمت خواستم "داشتن‌ات" را به دلم قول دهم ناگهان ساده در آغوش خودم باختمت بغض، سِیلی شد و ما بین من و چهره‌ی تو آنچنان پرده در انداخت که نشناختمت با همه سردی و بی‌حوصله‌گیهات، هنوز از دل ِ خاطره‌ها ، دور نینداختمت غزلم با تو ردیف است، خدا میداند جبر ِ محض است که در قافیه پرداختمت 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
در گردش چشمان تو خورشید نهفته‌است در هر سخن ناب تو امید نهفته است کفر است اگر بوسه عشاق در این قوم در طره‌ی گیسوی تو توحید نهفته است تاریک شود گر همه دنیا به سیاهی در ناوک مژگان تو مهشید نهفته است گر نام من از خاطر پاک تو گذر کرد در این گذرم لذت وادید نهفته است دل را چه هراسی ز شب تار و بیابان وقتی به دستان تو ناهید نهفته است می‌خواهمت از روز ازل تا شب مردن در عشق همین حرمت جاوید نهفته است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی است راز مرا از چشمهایم می توان فهمید این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری تمرین برای روزهایی که نمی آیی است شاید فقط عاشق بداند "او" چرا تنهاست: کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
صدايت مى زنم شب ها ، دلم انگار مى لرزد جوابم مى دهى "جانم" ، تنم هر بار مى لرزد به هر ساعت دلم مضرب ، توانم عشق بى پايان تپش در سينه مى گويد تو را تكرار مى لرزد نوازش كن تو قلبم را كمى آهسته آهسته گسل در شهر تهرانم كه بى اخطار مى لرزد من از اين عشق لبريزم ، تو را اما نمى دانم اگر باور كنم هرگز ، لب از انكار مى لرزد هزاران فرسخ از قلبت ، بگو ديوار ، اما نه كه من تنها ، دلم در پشت اين ديوار مى لرزد ‌ ‌ ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
پیشانی‌ام را بوسه زد در خواب، هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که... احساس می‌کردم هر روز سیبی سرخ می‌افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم! مادرم می‌گفت از شانه‌ام هر روز می‌چیده‌ست شب‌بویی نام تو را می‌کَند روی میزها، هر وقت در دست آن دیوانه می‌افتاد چاقویی بیچاره آهویی که صیدِ پنجه‌ی شیری‌ست بیچاره‌تر شیری که صیدِ چشم آهویی اکنون ز تو با ناامیدی چشم می‌پوشم اکنون ز من با بی‌وفایی دست می‌شویی آیینه خیلی هم نباید راست‌گو باشد من مایه‌ی رنج تو هستم، راست می‌گویی... ‏‌ ‌ ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
‌ ‌ ‌ اگر این در به دری را نپذیرم چه کنم اگر از حادثه ها درس نگیرم چه کنم از خدا زیر لب آهسته فقط می پرسم اگر افتاد به چشم تو مسیرم چه کنم ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
2.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ زمانه است رفیقا، زمانه را بپذیر.. 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni