eitaa logo
ابوحیران درونی
2.7هزار دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
16.8هزار ویدیو
10 فایل
ابوحیران یک کانال خبری نیست ، بیشتر به تحلیل وقایع و لایه های پشت خبرها میپردازیم
مشاهده در ایتا
دانلود
#شعر_و_غزل باد یڪ آه بلند است که گاهے دم عصر نرم مے آید و از بغض خدا مے گذرد بوے آویشن کوهیست که مے آید یا باد از خرمن موهاے "رهــا" میگذرد؟ زنده رودیست پریشان،وسط پیچ و خمش شب جدا میگذرد،شعر جدا میگذرد چند قرنیست که یلداے من کهنه چنار به غزل خوانے چشمان شما میگذرد باد مے آید و رخساره برافروخته است شاید از کوچه معشوقه ے ما میگذرد... 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل به لبانت بنشان واژه ی میمانی را تا که آرام کنی سینه ی طوفانی را جز خیابانِ تو و ماه ندیدست کسی اشکِ پنهانیِ من در شبِ بارانی را لحظه ای شانه ی خود را به سرم هدیه بده تا به مویَت بدهم شرح پریشانی را اندکی گوش به آغوشِ لبانم بسپار نوش کن از لبِ من آنچه که می دانی را برسان پیچکِ دستانِ خودت را به تنم تا که آباد کنی این همه ویرانی را باز کن پنجره ی بسته ی آغوشت را تا تماشا کنم این جنتِ پنهانی را اگر این پیله همان فرصتِ پروانگی است نکن اندیشه ی آزادیِ زندانی را تا بگیری تب و هذیانِ قلم را ؛ یک آن به لبانت بنشان واژه ی میمانی را 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل ای پاسخ بی چون و چرای همه‌ی ما اکنون تویی و مسئله‌های همه‌ی ما کو آنکه در این خاک، سفرکرده ندارد سخت است فراق تو برای همه‌ی ما ای گریه‌ی شب‌های مناجاتِ من از تو لبخند تو آیینِ دعای همه‌ی ما تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم پیچیده در این کوه صدای همه‌ی ما ای ابر! اگر از خانه‌ی آن یار گذشتی با گریه بزن بوسه به جای همه‌ی ما ما مشقِ غمِ عشق تو را خوش ننوشتیم اما تو بکش خط به خطای همه‌ی ما گر یاد تو جرم است، غمی نیست؛ که عشق است جرمی که نوشتند به پای همه‌ی ما در آتشِ عشق تو اگر مست نسوزیم سوزانده‌شدن باد سزای همه‌ی ما... 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست رفیق عشق سرگرمی اش آزار و تسلاست رفیق قیمت یک شب از آن چشم ، غزل نوشیدن سال ها بیت به بیت آه و تمناست رفیق نشدم راهی ات ای عشق که سیراب شوم تشنگی ناب ترین لذت دنیاست رفیق بارها تا لب این چشمه دویده است دلم این سرابی است که از دور گواراست رفیق اسم آن روز که نامیده ای اش روز وصال در لغتنامه ی من "روز مبادا" ست رفیق "نیست در شهر عزیزی که دل از ما ببرد" بنشین شعر بخوان! دور جوان هاست رفیق 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل امشب هوس کردم برايت چيز بنويسم با سينه‌ای از خون دل لب‌ريز بنويسم شايد تو از من انتظاری سبزتر داری امّا فقط خوش دارم از پاييز بنويسم می‌خواهم از بی‌مصرفی، تکرار، خودرويی از بوته‌های هرزه‌ی جاليز بنويسم تا خون قلبت را کفِ دستم بياشامم اصرار دارم با بيانی تيز بنويسم تاريک گفتن پيش‌ازاين‌ها مستحبّی بود اين‌بار واجب شد که يأس‌انگيز بنويسم شايد بدانی لحظه‌های سرخ يعنی چه؟ تصميم دارم از شقايق نيز بنويسم بايد فقط محض رضای خاطر فرهاد از يک عدد شيرين بی‌پرويز بنويسم فردا چه خواهم کرد؟ باور کن نمی‌دانم امشب که می‌خواهم برايت چيز بنويسم 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها تپش تب زده ی نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید که خود را به دل من بخشید ما به اندازه ی هم سهم ز دریا بردیم هیچکس مثل تو ومن به تفاهم نرسید خواستی شعر بخوانم، دهنم شیرین شد ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید . . . من که حتی پی پژواک خودم می گردم آخرین زمزمه ام را همه ی شهر شنید 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل از سر زلف تو پیداست که سر می‌خواهی از پریشانی یک شهر خبر می‌خواهی عشق میدان جنون است، نه پس‌کوچه عقل دل دیوانه مهیاست ا گر می‌خواهی هستی‌ام عزت و آزادگی‌ام بود، که رفت از تهیدستی یک سرو ثمر می‌خواهی؟ شاخه خویش شکستم که عصایت باشم تو ولی، از من افتاده تبر می‌خواهی عطر گیسوی تو تا ملک سلیمان رفته‌ست زلف وا کرده‌ای و شانه‌‌ به‌سر می‌خواهی مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز مصلحت نیست که از هر که نظر می‌خواهی وصف تو کار کسی نیست به‌جز «حافظ» و من عاشقی اهل دل و اهل هنر می‌خواهی . . . 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل میان مُشتی از اَرزن چو درّ غلتان است شبیه تو کم ، امثال من فراوان است بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم دوباره موی تو و حال من پریشان است تویی که نیم رُخَت مثل نیمه ی ماهی ست که نیم دیگران آن پشت ابر پنهان است نه ، پشت ظاهر خوب تو باطنی بد نیست که هر دو روی تو بر عکس سکه یکسان است رسیده ام به خدا از مسیر چشمانت به نقطه ای که تلاقی عشق و عرفان است عجیب نیست ، به سمت تو مایلم هر دم که نام دیگر من آفتابگردان است 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل همين كه نعش درختي به باغ مي افتد بهانه باز به دست اجاق مي افتد حكايت من و دنيایتان حكايت آن پرنده ايست كه به باتلاق مي افتد عجب عدالت تلخي كه شادماني ها فقط براي شما اتفاق مي افتد تمام سهم من از روشني همان نوريست كه از چراغ شما در اتاق مي افتد به زور جاذبه سيب از درخت چيده زمين چه ميوه اي ز سر اشتياق مي افتد هميشه همره هابيل بوده قابيلي ميان ما و شما كي فراق مي افتد؟ 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل همین عقلی که با سنگِ حقیقت، خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار آید که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم که عشق از پیله های مُرده هم پروانه می سازد به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم: پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد مگو شرط دوام دوستی دوری ست ، باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل عشق، آن عشقی که می گویند، در ما نیز هست با غمش امروز سر کردیم  فردا نیز هست در دل توفانیِ هم، راه خود وا کرده ایم نیل اگر طغیان کند، اعجاز موسی نیز هست ناز بهتر کن که یوسف در مسیر بندگی زیر دِین دلبری های زلیخا نیز هست ماه من! دوری، ولی این بس که می بینم تو را در مدار گردشَت گاهی مدارا نیز هست شاعری دیوانه ام خواندی، بیا ای خوب من! شاعر دیوانه ات چندی ست تنها نیز هست 📌به ما بپیوندید: @abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل او نفهمد، شعر با هذیان چه فرقی میکند..؟ او نباشد، خانه با زندان چه فرقی میکند..؟ او که باشد، دست در دستت دهد، در هر زمان؛ زلـزلـه یا نـم نـم باران چـه فرقی میکند..؟ رفتنی باشد بهانه خووب دستش میرسد؛ التماس و دیده ی گریان.. چه فرقی میکند..؟ رفت و با این رفتنش دندان عقلم را شکست تا نیاید، دکـتـر و درمان چه فرقی میکند..؟ بخت ما از ابتدا برگشته و بد بوده است.. حال،ده رمـّال و صد فنجان،چه فرقی میکند؟ تا زمانی که نیاید فصلِ پاییـزِ مـن است؛ دی و بهمن.. تیر یا آبان.. چه فرقی میکند..؟ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم  نه عقل بود و نه دلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
#شعر_و_غزل بردار دل از شیشه‌ی رازی که شکسته است از آینه‌ی چشم نوازی که شکسته است جز آه نمی آید از این قلب پر از درد اینقدر مزن چنگ به سازی که شکسته است چون برکه‌ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه! دل بی تو چه شب های درازی که شکسته است این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را دیگر به شکستن چه نیازی که شکسته است تردید سزاوار دل عاشق من نیست ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
من متهم اصلی پرونده ی رودم جرمم فقط این است که از برکه سرودم از بس زده سیلی به سر و صورت من موج در ساحل افکار تو این گونه کبودم پژواک صدای من از این دره گذشته است در مرزه جنون پنجره ای تازه گشودم سرتاسر این رود به من هیچ نیاموخت از بس که به گستردگی عشق حسودم ای داد مرا باز به آتش بکشانید تا گمشده پیدا بکند راه ز دودم افسوس که در پیچ و خم خانه ی لیلی مجنونِ به آن معنی دیوانه نبودم 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
اخم‌هایت می‌بَرد دل را، نمی‌دانم چرا! خنده‌هایت هم که...واویلا، نمی‌دانم چرا! این‌غزل‌مقدارناچیزیست ازوصف تو که واژه می‌بخشی به این رؤیا، نمی‌دانم چرا! دلبرِ بی‌نقصِ من، فرهادِ مجنونِ توام بهتر از شیرینی و لیلا، نمی‌دانم چرا! هیچ می‌دانی خودت زیباترین شعر منی قالبی بی‌نام و پُر معنا، نمی‌دانم چرا! با وجود این همه بی‌خوابی و رنج و غزل شاعرم، دیوانه‌ام، اما نمی‌دانم چرا ...!؟ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
ارگ بم بودی و با خشت تنم ساختمت مثل یک پرچم ِ افتاده، بر افراختمت خواستم "داشتن‌ات" را به دلم قول دهم ناگهان ساده در آغوش خودم باختمت بغض، سِیلی شد و ما بین من و چهره‌ی تو آنچنان پرده در انداخت که نشناختمت با همه سردی و بی‌حوصله‌گیهات، هنوز از دل ِ خاطره‌ها ، دور نینداختمت غزلم با تو ردیف است، خدا میداند جبر ِ محض است که در قافیه پرداختمت 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
در گردش چشمان تو خورشید نهفته‌است در هر سخن ناب تو امید نهفته است کفر است اگر بوسه عشاق در این قوم در طره‌ی گیسوی تو توحید نهفته است تاریک شود گر همه دنیا به سیاهی در ناوک مژگان تو مهشید نهفته است گر نام من از خاطر پاک تو گذر کرد در این گذرم لذت وادید نهفته است دل را چه هراسی ز شب تار و بیابان وقتی به دستان تو ناهید نهفته است می‌خواهمت از روز ازل تا شب مردن در عشق همین حرمت جاوید نهفته است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر می زند بر سنگ حق دارد تنها دوای درد عاشق ناشکیبایی است زیبای من ! روزی که رفتی با خودم گفتم چیزی که دیگر بر نخواهد گشت، زیبایی است راز مرا از چشمهایم می توان فهمید این گریه های ناگهان از ترس رسوایی است این خیره ماندن ها به ساعت های دیواری تمرین برای روزهایی که نمی آیی است شاید فقط عاشق بداند "او" چرا تنهاست: کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
صدايت مى زنم شب ها ، دلم انگار مى لرزد جوابم مى دهى "جانم" ، تنم هر بار مى لرزد به هر ساعت دلم مضرب ، توانم عشق بى پايان تپش در سينه مى گويد تو را تكرار مى لرزد نوازش كن تو قلبم را كمى آهسته آهسته گسل در شهر تهرانم كه بى اخطار مى لرزد من از اين عشق لبريزم ، تو را اما نمى دانم اگر باور كنم هرگز ، لب از انكار مى لرزد هزاران فرسخ از قلبت ، بگو ديوار ، اما نه كه من تنها ، دلم در پشت اين ديوار مى لرزد ‌ ‌ ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
پیشانی‌ام را بوسه زد در خواب، هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که... احساس می‌کردم هر روز سیبی سرخ می‌افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم! مادرم می‌گفت از شانه‌ام هر روز می‌چیده‌ست شب‌بویی نام تو را می‌کَند روی میزها، هر وقت در دست آن دیوانه می‌افتاد چاقویی بیچاره آهویی که صیدِ پنجه‌ی شیری‌ست بیچاره‌تر شیری که صیدِ چشم آهویی اکنون ز تو با ناامیدی چشم می‌پوشم اکنون ز من با بی‌وفایی دست می‌شویی آیینه خیلی هم نباید راست‌گو باشد من مایه‌ی رنج تو هستم، راست می‌گویی... ‏‌ ‌ ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni
‌ ‌ ‌ اگر این در به دری را نپذیرم چه کنم اگر از حادثه ها درس نگیرم چه کنم از خدا زیر لب آهسته فقط می پرسم اگر افتاد به چشم تو مسیرم چه کنم ‌ 📌به ما بپیوندید: https://eitaa.com/abou_heirane_darouni