eitaa logo
صالحین (تجیر) ابوزیدآباد و حومه
137 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
697 فایل
کانال مربیان، معلمین،والدین و هادیان سیاسی http://eitaa.com/abozeiedabad منطقه ابوزیدآباد-بخش کویرات آران بیدگل استان اصفهان* لینک کانال@abozeiedabad ارتباط با مدیرکانال https://eitaa.com/snatkar1364
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت از فاطمه و اباالحسن باید گفت تا خاطره ی مباهله گم نشود پیوسته، سخن، سخن، سخن باید گفت آیات چو آفتاب از خاور نور نازل شده بر سینه پیغمبر نور ابناء و نساء و انفس اقدس حق یعنی حسنین و علی و کوثر نور آن پنج وجود صاحب عصمت حق یعنی همه عصاره ی خلقت حق کردند فنا بنای اسقف بازی با هیمنه ی شگفت و با هیبت حق مهری که به شأنش آمد از حق، «لولاک» روشن شده از جلوه ی رویَش، افلاک با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد تا ریشه ی تثلیث برآرد از خاک دُردی کش جام درد باید بودن آگاه دل از نبرد باید بودن چون شیر خدا حقیقت حق محور در جنگ عقیده مرد باید بودن آن روز دو صف مقابل هم بودند تحلیلگر دلایل هم بودند آن سو همه در تجزیه ی یکدیگر این سوی ولی، مکمل هم بودند فرمانده ی جنگ، مصطفی بود آنروز سردار سپاه، مرتضی بود آن روز لشکر، حسنین و فاطمه، پشتیبان در عرصه، سلاحشان دعا بود آن روز آن روز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود نه نیزه ی جان شکار و نه خنجر بود پیروزی پنج تن به اهل نجران از باور بالنده ی بارآور بود با ذکر عَلَی الدّوام، آن پنج نفر کردند به پا قیام، آن پنج نفر با باور خود به مشرکین حجت را کردند به حق تمام، آن پنج نفر فرمود نبی، علی ولی الله است خورشید ولایت و دلیلِ راه است زهراست دل من و حسن، دلبندم عشق است، حسین و عشق حق دلخواه است مهر آمد و پشت شب بیداد شکست اندیشه تثلیثی شیّاد شکست هنگام مباهله ز اِعجاز رسول هم اسقف و هم صلیب فولاد شکست اسقف که گل روی محمد را دید افتاد صلیبش از کف و جامه درید گفتا که به حق و راستی در انجیل حق کرده وجود اقدست را تایید با اهل جدل مجادله باید کرد با تیغ زبان مقابله باید کرد بر منطق وحی سر اگر نسپردند بی چون و چرا مباهله باید کرد شعر از مه و مهر شب شکن باید گفت از فاطمه و اباالحسن باید گفت تا خاطره ی مباهله گُم نشود پیوسته، سخن، سخن، سخن باید گفت ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/maddahanesf سروش http://sapp.ir/maddahanesf بله https://ble.im/maddahanesf گپ https://gap.im/maddahanesf اینستاگرام Www.instagram.com/maddahanesf ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه‌ی ۳۸۸ جزء #۲۰ 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۸🌷 توجّه به خدا در همه حال: موسای جوان که با ترس و دلهره از مصر گریخته بود، به سوی مدین حرکت کرد؛ زیرا آنجا تحت حکومت فرعون نبود و دست فرعونیان به او نمی رسید. جوانی که در قصر بزرگ شده بود، اینک دست خالی و بدون توشه و غذا بود و سفری سخت در پیش داشت؛ ولی در این راه، یک سرمایه‏ ی مهم داشت: ایمان و توکّل به خدا. از این رو هنگامی که در مسیر مدین گام نهاد، گفت: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راه درست هدایت کند.» او چند شبانه روز حرکت کرد و در راه، برای ادامه‏ ی زندگی، از علف های صحرایی و برگ درختان می خورد؛ تا آنجا که به شدّت ضعیف و لاغر شد. به هر حال، پس از چند روز به نزدیکی شهر مدین رسید و بیرون شهر، جمعیّتی نظرش را به خود جلب کرد. جلوتر که آمد، متوجّه شد که آن ها شبان هایی هستند که برای سیراب کردن گوسفندانشان، دور چاهی جمع شده اند؛ امّا با تعجّب دید که دو زن با گله‏ ی گوسفندی در گوشه ای ایستاده اند. موسی نزد آنان رفت و علّت این کارشان را جویا شد. آنان گفتند که پدرشان، پیرمردی کهنسال است و آنان باید برای امرار معاش، گوسفندانشان را به چرا ببرند، و هر روز برای آب دادن به آنها، به اینجا می آیند و صبر می کنند تا چوپانانِ دیگر به گوسفندانشان آب بدهند و پس از رفتن همه، گله شان را سیراب کنند. موسی با وجود خستگی و گرسنگی، از چاه آب کشید و به گوسفندان آن دو زن آب داد. سپس به گوشه ای رفت و در زیر سایه ای نشست و بی آن که لب به شکایت و ناراحتی بگشاید، با کمال ادب و فروتنی به خدا عرض کرد: «پروردگارا، من به هر نیکی و خیری که برایم بفرستی، نیازمندم.» البته او چیز زیادی از خدا نمی خواست؛ بلکه تنها تکّه نانی می خواست که با آن سیر شود؛ ولی همان را نیز به زبان نیاورد و از روی ادب، تنها نیازمندی خود را به خدا عرض کرد. خدا نیز دعای او را شنید و پس از مدّت کوتاهی آن را اجابت کرد؛ ولی بسیار فراتر از یک تکّه نان. آری، دوران ترس و وحشت و گرسنگی و رنج او دیگر به پایان رسیده بود. یکی از دو زن، با شرم و حیای خاصّی نزد موسی آمد و به او گفت که پدرش می خواهد مزد آب دادن گوسفندان را به او بدهد. موسی فهمید که پدرِ او، مثل دیگران نیست؛ بلکه انسانی است که نمی خواهد کوچک ترین حقّی از کسی ضایع شود. از این رو نور امید در دلش روشن شد و به خانه ی او رفت. پس از وارد شدن به خانه‏ ی پیرمرد، موسی فهمید که نزد یکی از پیامبران والامقام خدا ـ یعنی شعیب ـ آمده است. موسی شرح حالش را برای شعیب بازگو کرد و شعیب به او اطمینان داد که دیگر خطری تهدیدش نمی کند. در این هنگام، دختر شعیب مخفیانه به پدر پیشنهاد کرد که موسای جوان را استخدام کند، و پدرش را از قدرت جسمی، فکری و عفّت و امانتی که در دو برخوردش با موسی دیده بود، آگاه کرد. شعیب نیز به موسی پیشنهاد کرد که به شرط هشت سال کار برای او می تواند با یکی از دخترانش ازدواج کند، و اگر دو سال بر آن اضافه کند، لطف و محبّت بیشتری به شعیب کرده است. موسی نیز با کمال میل این شرط را پذیرفت و خدا را بر این پیمان گواه گرفت، و بدین ‏ترتیب، داماد شعیبِ نبی شد. 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷رزمایش بزرگ مجازی🇮🇷 ✅ پیام "سردار مجتبی فدا" فرماندهی سپاه صاحب الزمان اصفهان جهت آغاز رزمایش سراسری
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷رزمایش بزرگ مجازی🇮🇷 ✅پیام دکتر حبیب زاده؛ معاونت سیاسی بسیج صاحب الزمان(عج)
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷رزمایش بزرگ مجازی🇮🇷 ✅🔺نابسمان مجازی را بسمان کنید. حالا که برخی مسئولین خوابند یا خواب زده ،شما این فضای رها را مدیریت کنید.
🇮🇷رزمایش بزرگ مجازی🇮🇷 ✅ نقشه راه ۱۴۰۰ ۱۴۰۰
🇮🇷رزمایش بزرگ مجازی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه‌ی ۳۸۹ جزء #۲۰ 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷 نکته تفسیری صفحه ۳۸۹🌷 دریافت مأموریت از سوی خدا: بر اساس روایات، حضرت موسی(ع) تعهد هشت ساله اش را به پایان برد و دو سال نیز فراتر از آن، به شعیب خدمت کرد. حضرت شعیب(ع) با او قرار گذاشته بود که در این مدّت، گوسفندانی را که علامت خاصّی داشته باشند، به موسی ببخشد. اتّفاقاً در سال آخر، تمام گوسفندان با آن علامت به دنیا آمدند. پس از به پایان رسیدن مدّت مقرّر، موسی با همسر و فرزندان خود و همراه گوسفندانش به سمت مصر حرکت کرد؛ زیرا او همچنان به یاد وطن بود و به یاری قوم مظلوم خویش می اندیشید؛ امّا در وقت بازگشت و در شبی سرد، راه را گم کرد و حال همسر باردارش نیز بد شد. موسی(ع) که کمی نگران شده بود، در دوردست، شعله‏ ی آتشی را مشاهده کرد. به خانواده اش گفت که در جایشان بمانند تا او نزد آتش برود و راه را از افروزندگان آن بپرسد یا دست کم شعله‏ ی آتشی برای خانواده اش بیاورد تا گرم شوند. آتش از دامنه‏ ی کوهِ مقدّسی به نام «طور» خودنمایی می کرد. موسی از کوه بالا رفت و به نزدیک آتش رسید؛ ولی کسی را آنجا نیافت، و در کمال شگفتی دید که آتشِ شعله ور، از شاخه های درختی سرسبز فروزان است! در همین حال که موسی به درخت خیره شده بود، این ندا از میان آتش برخاست که ای موسی، این منم؛ خدا؛ پروردگار جهانیان. البته بدون شک صدایی که موسی شنید، امواج صوتی بود که خداوند پدید آورده بود؛ و الّا خدا اصلاً جسم نیست که صدایی داشته باشد. موسی با ادب و احترام در پیشگاه خدا ایستاد. خدا فرمود: چوب دستی ات را به زمین بینداز. هنگامی که آن را افکند، چوب دستیِ بی جان، به فرمان خدا به ماری وحشتناک تبدیل شد. موسی از ترس پا به فرار گذاشت ؛ ولی خدا به او فرمود که کاملاً در امان است و آن مار هیچ آسیبی به او نخواهد رساند و با گرفتن آن، دوباره به چوب‏دستی تبدیل می‏شود. همچنین به او فرمود هنگامی که چوب دستی اش را به زمین می افکند، برای برطرف شدن ترس احتمالی از مار، دستانش را به سینه اش بچسباند تا آرامش یابد. سپس خدا به موسی معجزه ای دیگر عطا فرمود؛ بدین‏ ترتیب که با وارد کردن دست در گریبان و بیرون آوردن آن، دستش همچون خورشید می درخشید. آنگاه خدا مأموریت مهم خود را به موسی ابلاغ کرد و به او فرمان داد که با این دو معجزه و هفت معجزه‏ ی دیگر نزد فرعون رود و او را به یکتاپرستی دعوت کند و از انجام دردناک کفر و ظلم و جنایتش بترساند و بنی اسرائیل را از چنگال او برهاند. در اینجا موسی به یاد آورد که برای انجام این مأموریت مهم، دو مشکل اساسی دارد: نخست این که او در گذشته یکی از فرعونیان را کشته و احتمال دارد فرعون با دیدن او، به این بهانه او را بکشد؛ دوّم اینکه او به تنهایی نمی تواند پیام خدا را به فرعون و دار و دسته اش برساند و خوب است که برادر بزرگ ترش هارون ـ که شخصی بسیار سخنور و خوش بیان است ـ هم با او همراه و یاور شود. خدا نیز به هر دو دغدغه‏ ی موسی توجّه کرد و برادرش هارون را پیامبر خود و یاور موسی قرار داد و به او اطمینان داد که با وجود معجزات الهی، فرعونیان نمی توانند به آنها و پیروانشان آسیبی برسانند. بدین ‏ترتیب، موسای چهل ساله که اکنون به پیامبری برانگیخته شده بود، همراه با معجزات خدا، برای مقابله با بزرگ ترین طاغوت زمان به سوی مصر حرکت کرد. 🕊👇 ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @tartilvathdir96 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :حقوق والدین
هفته 22.pdf
695.3K
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :حقوق والدین
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :هیات انقلابی
هقته 22.pdf
605.5K
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :هیات انقلابی
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :پایبندی به تعلقات میهن
هفته 22.pdf
980K
✅بسته محتوایی ویژه گروه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع :پایبندی به تعلقات میهن
✅بسته محتوایی ویژه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع : خانواده در سبک زندگی غربی
هفته 22.pdf
678.3K
✅بسته محتوایی ویژه 25 مرداد الی 31 مرداد موضوع : خانواده در سبک زندگی غربی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبروی این ملت راحفظ کرده اند. 26مردادماه سالروزبازگشت سرافرازبه میهن اسلامی گرامی باد. کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷•• 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 ╭═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═╮ @jannatolmahdi313 ╰═━⊰❀❀🌷❀❀⊱━═╯