eitaa logo
ابرار
231 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا #ابرار @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯ ارتباط با مدیر کانال: https://eitaa.com/AhmadRezaMoshiry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺﷽🌿🌺 🦋شاد بودن انتخابی است. وقتی که صبح از خواب بیدار می‌شوید، می‌توانید انتخاب کنید که چه روزی داشته باشید، می‌توانید انتخاب کنید که حس و حال خوب داشته باشید و انتخاب کنید که این روز را با شادی بگذرانید و با شور و هیجان منتظر خوبی‌های خداوند باشید. خود را از بهانه‌ها خلاص کنید و تصمیم بگیرید که همین حالا از زندگی خودتان لذت ببرید. 🦋خیلی خوبه که رویاهای بزرگ داشته باشید و به دنبال پیشرفت باشید، اما نباید بگذارید رویاها و اهدافتان شما را خسته و ناامید کنند و نگذارند از همین جا که هستید راضی باشید، اگر یاد نگیرید که همان‌جا که هستید شاد باشید، هرگز به آن‌جا که می‌خواهید نخواهید رسید. 🌿🌺اگر ایمان خود را حفظ کنید و هر روز درست زندگی کنید، بهترین آن چیزی باشید که هستید، لبخند روی صورت داشته باشید و از همین‌جایی که هستید راضی باشید، یعنی از آزمایش موفق خارج می‌شوید، این همان کاری است که باعث می‌شود خداوند درهای جدید را باز کرده و شما را به آن‌جا که می‌خواهید برساند. 🦋خدایا شکرت واسه هرچی که بخشیدی 😍 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🔺 با توجه به شیوع ویروس کرونا و محدودیت های ایجاد شده در سفر زیارتی اربعین، موسسه فرهنگی هنری مصاف و مرکز پژوهشهای تخصصی امام مهدی (عج) در عراق تصمیم به راه اندازی سایتی برای نائب الزیاره شدن برادران عراقی‌مان از جانب هموطنان ایرانی گرفته اند. 🔸در این سایت از زائران عراقی که قادر به زیارت حضوری و پیاده روی هستند برای زیارت نیابتی کمک گرفته می‌شود، بطوری که عزیزان ایرانی در سایت ثبت نام و در عراق یک نفر برای شخص ثبت نامی نائب الزیاره می‌شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام به سایت زیر مراجعه فرمایید👇 http://www.m-mahdi.net/arbaeen ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همان
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و از آن دور دست‌ها خورشید دوباره تابید، یکبار دیگر زندگی شروع شد. امروز لبخند بزنید‌، بهم عشق بورزید، تا می‌توانید مهربانی کنید، طلوعِ خورشیدِ فردا را کسی ندیده... سلام صبح بخیر🌺 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🍃🌺🍃🌺 ✅زندگی دیگران را نابود نکنیم ... 🌱 جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ _ پیش فلانی + ماهانه چند می‌گیری ؟ _ء ۵۰۰۰ + همه‌ش همین ؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زنده‌ای تو ؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه ! خیلی کمه !!! 👈 یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد . صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد . قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است . 🌱 زنی بچه‌ای را به دنیا آورد . زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون ، شوهرت برات چی خرید ؟ _ هیچی ! + مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! 👈 بمب را انداخت و رفت . ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش عصبانی است و ... . کار به طلاق کشید و تمام . 🌱 پدری در نهایت خوشبختی است . یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!! 👈 صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند ... ◽ این است ، سخن گفتن به زبان شیطان ... 🌱 در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم : 🌱 چرا نخریدی ؟ 🌱 چرا نداری ؟ 🌱 چطور این زندگی را تحمل می‌کنی ؟ یا فلانی را ؟ 🌱 چطور اجازه می دهی ؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا فضولی ... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !!! ✅با گفته ها و سوالات بی جا زندگی دیگران را خراب نکنیم!!! ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌕🌎تقویم نجومی اسلامی🌎🌕 ✴️ چهارشنبه 👈 16 مهر 99 👈 19 صفر 1442👈 7 اکتبر 2020 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🏴 شب اربعین حضرت سید الشهداء علیه السلام است . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز خوب و خوش یمنی است برای : ✅ شاگرد و اجیر گرفتن . ✅ آغاز نوشتن کتاب و مقاله ، پایان نامه ✅ و تعلیم و تعلم نیک است . 👶مناسب زایمان و نوزادش مبارک و شایسته و روزی دار خواهد شد .ان شاءالله 🚘مسافرت : مسافرت اگر ضروری باشد حتما با صدقه همراه باشد. 🔭احکام نجوم. 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ آغاز نگارش کتاب ، مقاله و پایان نامه . ✳️ آغاز تحصیل و تدریس . ✳️ و دیدار بزرگان نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب پنج شنبه)، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان می گردد . ان شاء الله 💉💉حجامت خون دادن فصد باعث رفع درد بدن است . 💇‍♂💇اصلاح سر و صورت باعث توانگری می شود . 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه 20 سوره مبارکه " طه " است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی .... و مفهوم آن این است که دلیلی قوی در تحت تصرف خواب بیننده در آید و با ان کار خود را پیش ببرد.و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید. ✂️ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
🏴 *بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*🏴 🖤 *السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام*🖤 ☀️امروز:چهارشنبه16 مهر 1399/07/16 ⚫ 19صفر1442 هجری 1442/02/19 🎄07اكتبر2020 میلادی 2020/10/07 🖍🔗⬛ رویداد 💠☀️ رویدادهای مهم اینروزدرتقویم خورشیدی (16مهرماه 99 ) 1️⃣صدور بيانيه "امام خميني" به سران دول اسلامي براي بسيج عليه رژيم صهيونيستي (1352 ش) 2️⃣صدور قطعنامه 588 شوراي امنيت درباره جنگ ايران و عراق (1365 ش) 3️⃣حمله چرخ ‏بال ‏هاي آمريكايي به قايق‏ هاي گشتي سپاه در خليج فارس (1366 ش) 4️⃣بمباران شيميايي شهر سومار توسط رژيم بعث عراق در جريان جنگ تحميلي (1366 ش) 5️⃣روز فرهنگ و ادبيات ارمني 6️⃣شهادت شهید عبدالحمید یوسف ‌گله (1359ش) 7️⃣شهادت شهید سید محسن میرمالک (1361ش) 8️⃣ *روز جهانی کودک* 💠🌙 رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (19 صفر 1442 هجری قمری ) 1️⃣رحلت فقيه جليل آيت اللَّه "سيدمرتضي لنگرودي" (1383 ق) 2️⃣ تولد"ابو معشر بلخي" منجم شهير ايراني (171 ق) 💠🎄 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی ( 07اکتبر2020میلادی) 1️⃣تولد"نيلْزْ بور" دانشمند و فيزيك‏دان معروف دانماركي (1885م) 2️⃣ تهاجم نيروهاي آلمان نازي به سمت شرق در جريان جنگ جهاني دوم (1940م) 3️⃣ به قدرت رسيدن "حُسني مبارك" در مصر پس از ترور "محمدانور سادات" (1981م) ✅ امروز متعلق است به: امام موسی کاظم (علیه السّلام) ، امام رضا (علیه السّلام) ،امام جواد (علیه السّلام)، امام هادی (علیه/السّلام) 🔳 اذکار امروز :یا اَرحَمَ الرّاحِمین ( ای بخشنده ترین بخشندگان) ( 100مرتبه )- یا اللهُ یا رَحمانُ- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت 🌀حدیث امروز : (ازدست رفتن فرصت) امام علي علیه السلام ⚫ الفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ، فانتَهِزُوا فُرَصَ الخَير ⚫فرصت، چون ابر مى‏ گذرد. پس، فرصتهاى كار خوب را غنيمت شمريد. نهج البلاغه: حكمت 21 🖤 *اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*🖤
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۱۶ مهر ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 07 October 2020 قمری: الأربعاء، 19 صفر 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا اربعین حسینی ▪️9 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️10 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️15 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️18 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖