eitaa logo
ابرار
232 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا #ابرار @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯ ارتباط با مدیر کانال: https://eitaa.com/AhmadRezaMoshiry
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋 پـــــنـاه🍃 پناه چه اسم قشنگی ! ورودیه ؟ _همین الان و دوباره طنین خنده اش در راهرو می پیچد حدس می زدم _چی رو ؟ +اینڪه تازه واردی ڪه اینجوری به در و پیڪر سالن زل زدی و برای اولین ڪلاسا خودتو رسوندی !خب پناه جدید الورود حالا ڪلاس چی داری امروز ؟ لابد عمومی _اوهوم ، معارف _اوه ! اصولا این درسا مخصوص همین اوقاتم هست یعنی ترم اول و ڪلاس اول و ذوق مرگ شدن دانشجوها و این چیزا _یعنی نباید می اومدم ؟ +نمی اومدی ڪه با من آشنا نمی شدی .از فیضش بی بهره می موندی خانوم ! لبخند می زنم و به این فڪر می ڪنم ڪه واقعا دانشگاه هم خوب جایی است +نگفتی چند سالته ؟ _از خانوما ڪه این سوالو همانطور ڪه هندزفری اش را جمع می ڪند و توی جیب شلوارش می چپاند می پرد وسط حرفم : اوڪی بابا ، ڪلا بلد نیستی خوب بیو بدی ! این مقاومتا قدیمی شده _شما ڪه خودت اینهمه منو نڪوهش ڪردی چرا اومدی سرڪلاس عمومیا بشینی؟ +هه !مچ گیری ؟ من ڪارم گیر یه بنده خدایی بود ڪه اومدم بیخیال ڪلاستون پر شدا راست می گوید ! هرچند فضای فعلی را خیلی دور از ڪلاس بندی های مدرسه و دوران پر استرسش می بینم ! اما بازهم اضطرابی هست به شماره ی ڪنار درها نگاه می ڪنم و به سمت 205 راه می افتم . +خدا وڪیلی من شلغمم ؟ خجالت زده برمی گردم و نگاهش می ڪنم .چشمانش خیلی تیز و ریز است _شرمنده حواسم نبود +دشمنت ، امیدوارم تو این دانشگاه خوش بگذره بهت پناه جان . _مرسی +اگه خواستی بیشتر با ما باشی و رفیقای خوب مثل خودت داشته باشی یه پاتوق داریم همین ڪوچه پشتی ، یه ڪافه ی جمع و جور و باحال ڪه با بر و بچ زیاد جمع میشیم واسه دورهمی بیا ببینمت اونجا نمی دانم این یڪ دعوت دوستانه است یا نه ؟ ما ڪه هنوز و چندان با هم آشنا نشدیم ! شاید هم باید بحساب یڪ تعارف معمولی گذاشت ... _حتما ، ممنون موبایلش زنگ می خورد ، گوشی را نزدیڪ گوشش می ڪند چشمڪی حواله می دهد و می گوید : +می بینمت و دستش را به نشانه ی خداحافظی ڪنار پیشانی اش می زند و برعڪس حرڪت می ڪند حتی صبر نڪرد تا خداحافظی ڪنیم ! بهرحال خوشحالم ڪه به این زودی قرار است از تنهایی در بیایم ! با اعتماد به نفسی ڪه همیشه به دردم خورده بلاخره وارد ڪلاس می شوم و روی یڪی از صندلی های ڪنار پنجره می نشینم نگاه هایی روی چهره ام جابجا می شود حتما همه مثل خودم ڪنجڪاو دیدن همڪلاسی هایشان هستند و طبیعی است ڪه زیر نظر باشیم ! با دیدن پسرها مطمئن می شوم ڪه تقریبا از همه شان بزرگترم شاید همه ی ده نفری ڪه حضور دارند زیر بیست سال باشند بیشتر صحبت ها حول رتبه و از ڪجا آمدن و چند واحد برداشتن است بعضی ها زود باهم مچ شده اند و بعضی ساڪت اند و بی تفاوت با آمدن استاد جو صمیمی ڪلاس ڪمی خشڪ می شود هنوز نیامده و بعد از معرفی نسبتا ڪوتاه می رود سر اصل مطلب ! صدای پیس پیسی از پشت سر توجهم را جلب می ڪند رو بر می گردانم ، دختری با لبخند سه متری و پچ پچ ڪنان می پرسد : +خودڪار اضافه داری؟ متعجب به دفتر و ڪتاب روی میزش نگاه می ڪنم ، می گوید: +هول شدم جامدادیمو جا گذاشتم انگار ڪمی بلند گفته ، چون دوتا از پسرها پقی می زنند زیر خنده. ✍ الـهــــام تــیــمــورے ادامه دارد... ♡•♡♡•♡ 🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋