🦋روزی در یک مراسم مهمانی دست یک پسر بچه که در حال بازی بود در یک گلدان کوچک و بسیار گرانقیمت گیر کرد.
هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید.
اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانست دست پسرش را از گلدان خارج کنند.
🍃همه بزرگان حاضر در مراسم دور او جمع شده بودند و سعی در کمک به او را داشتند.
🌿در نهایت پدر راضی شد گلدان گران قیمت را "بشکند" تا دست کودک خود را آزاد کند.
✅ناگهان فکری به سرش زد و به پسرش گفت:
"دستت را باز کن،" انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن.
آن وقت دستت بیرون میآید.
😔پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم."
😳پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید:
"چرا نمی توانی؟"
🥺پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد."
شاید شما و همه حاضران در مهمانی به ساده لوحی آن پسر خندیدید.
✔️اما "واقعیت" این است که اگر دقت کنیم می بینیم؛
همه ما در زندگی به بعضی چیزهای "کم ارزش" چنان می چسبیم که ارزش دارایی های "پر ارزشمان" را فراموش کرده ایم.
❌"آن گلدان با ارزش و گرانقیمت نماد عمر ماست."❌
"آن سکه بی ارزش نماد زندگی مادی و بیهوده ماست."
" آن کودک نماد فکر کوتاه اکثر آدمهاست."
و " آن مراسم مهمانی نماد دنیاست."
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_چه
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مرحله_چهارم #بیت_الاحزان #قسمت_سوم
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤
◀️عیادت زنان مدینه!
کم کم حال حضرت(زهرا سلام الله علیها)به جایی رسید که دیگر نتوانست برای گریه از خانه بیرون رود و در بستر افتاد.در یکی از روزها زنان مهاجرین و انصار که تا آن هنگام هیچ یادی از یادگار پیامبر(صلی الله علیه و آله)نکرده بودند،به عیادت آن حضرت آمدند و گفتند: ای دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله)،حالتان چگونه است؟حضرت فرمود:
-صبح کردم در حالی که از دنیای شما رویگردانم و آن را رها کرده ام و نسبت به مردان شما غضبناکم.با امتحان اول، آنان را به دور افکندم و با آزمایش عمق ایمانشان،آنان را مورد غضب و ملامت قرار دادم.
ننگ بر کند شدن شمشیر و بی استقامتی نیزه و اضطراب فکر و تزلزل روح جدیت و ترس از فتنه و جنگ.
وای بر آنان!خلافت را از کوه های بلند رسالت و پایههای نبوت و محل نزول روح الامین با وحی مبین و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنیا و دین به کجا کشاندند!بدانید که این زیان آشکار است.
از ابوالحسن چه چیزی را نمی پسندیدند؟به خدا قسم،ناراضی بودند از صلابت شمشیرش و بی پروایی و از مرگ و شدت حمله هایش و برخوردهای عبرتآموز او در جنگ و از تبحر او در کتاب خداوند و غضب او در امر الهی...
اگر خلافت را به او می سپردند درهای برکت آسمان و زمین بر روی آنان گشوده میشد،ولی آنان از حق روی گرداندند.به زودی خداوند کسانی را که ظلم نمودند به سزای اعمالشان می رساند و نمیتوانند مانع چنین عاقبتی شوند...
قسم به لایزالی خداوند، بدانید که اکنون فتنه باردار شده است! پس از زمان کوتاهی منتظر بمانید تا ثمره اش ظاهر گردد. آنگاه کاسه ای لبریز از خون تازه وضع زهر تلخ کشنده از آن بدوشید.
زنان عیادت کننده که پاسخ ملاقات دیرهنگام خود را دریافت کرده بودند، با سکوت برخاستند و به خانههای خود بازگشتند و سخنان حضرت زهرا(سلام الله علیها)را برای همسران خود بازگو کردند.
◀️عیادت مردان مدینه
با رسیدن خبر سخنان فاطمه(سلام الله علیها)عدهای از بزرگان مهاجرین و انصار به عنوان عذرخواهی نزد آن حضرت آمده گفتند:
-سیدة النساء، اگر ابوالحسن این مسئله را قبل آنکه پیمانی ببندیم و بیعتی محکم کنیم به ما یادآور میشد،ما او را رها نکرده و سراغ دیگری نمی رفتیم!!!
حضرت زهرا(سلام الله علیها)در پاسخ فرمود: (( از من دور شوید که عذری از شما پذیرفته نیست... بعد از روز غدیر خم خداوند برای هیچ کس عذری باقی نگذاشته است))!
◀️دیدار با پیامبر(صلی الله علیه و آله)در بهشت
در یکی از روزهای بیماری که حضرت زهرا(سلام الله علیها)در اثر آن جراحات در بستر بود،از خواب بیدار شد و امیرالمومنین(علیه السلام)را صدا زد و عرض کرد:
-در بین خواب و بیداری پدرم را دیدم که نزد من آمد. سپس ملائکه که در صف های متعدد آمدند در حالی که دو ملک پیشاپیش آنان بودند و مرا به آسمان بردند.در آنجا قصرهای بلند و باغ ها و نهرهای جاری و قصری بعد از قصری و بوستانی بعد از بوستانی دیدم.
در آن قصرها پوریانی دیده میشدند که گفتگو می کردند و به روی من تبسم می نمودند و میگفتند: ((مرحبا بر کسی که بهشت به خاطر او آفریده شده و ما به خاطر پدرش خلق شده ایم)).
آنگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها)از ملاقات خود با پیامبر(صلی الله علیه و آله)در درجات عالی بهشت خبر داد و فرمود:
-پرسیدم: این خانه و این نهر متعلق به کیست؟ گفتند: ((این فردوس اعلی که بالاتر از این بهشتی نیست، خانه پدرت و پیامبرانی است که با او با اویند و هرکس که خدا دوست دارد)).
پرسیدم این نهر برای کیست؟ گفتند:((این کوثر است که خدا وعده داده به تو بدهد)). پرسیدم: پدرم کجاست؟ گفتند: نزد تو خواهد آمد. ناگهان پدرم را دیدم که بر فرشی روی تختی نشسته و جماعتی با او هستند.
او مرا در آغوش گرفت و بین دو چشمانم را بوسید و فرمود:مرحبا بر دخترم. آنگاه مرا در دامانش نشانید و فرمود: ((ای حبیب من، آیا می بینی که خدا برای تو چه آماده کرده و به کجا خواهی آمد))؟
سپس قصرهایی نورانی به من نشان داد که در آنها انواع زینت و لباسهای قیمتی بود و فرمود:((این خانه تو و همسرت و فرزندانت است و هر کس که تو و آنها را دوست بدارد. آسوده خاطر باش که تو بعد از چند روز نزد من خواهی آمد)).
آنگاه حضرت زهرا(سلام الله علیها)از امیرالمومنین(علیه السلام)خواست تا خبر شهادتش را به هیچ کس غیر از ام سلمه همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله)و ام ایمن دایه پیامبر(صلی الله و علیه و آله)و فضه و حسنین(علیهما السلام)و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و حذیفه نگوید. سپس فرمود: ((با کمک بانوانی که حاضرند مرا غسل بده و شب دفن کن، و هیچ کس قبر مرا نشناسند)).
#محمدرضا_انصاری
#کپی_با_ذکر_منبع_بلا_مانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_چه
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مرحله_چهارم #بیت_الاحزان #قسمت_چهارم
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤
◀️عزاداری برای پدر
در روزهایی که حضرت زهرا(سلام الله علیها)در بستر بود پیراهن پیامبر(صلی الله علیه وآله)را از امیرالمومنین(علیه السلام)می گرفت و آن را میبویید و بر سر میگذاشت و آنقدر می گریست تا از حال می رفت.امیرالمومنین(علیه السلام)برای اینکه همسرش بیش از این ناراحت نشود پیراهن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را از او پنهان کرد.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) در آن ایام هر روز این گونه دعا می کرد:
-یا حی یا قیوم،برحمت تو پناه میبرم پس مرا پناه بده. خدایا، مرا از آتش دور کن و داخل بهشت بنما و به پدرم محمد(صلی الله علیه و آله) ملحق فرما.
امیرالمومنین(علیه السلام) با شنیدن دعای او می فرمود: ((خدا تو را عافیت می دهد و زنده می مانی)). اما حضرت می فرمود: یا ابالحسن، ملاقات پروردگار خیلی زود خواهد بود.
◀️پرستاری امیرالمومنین(علیه السلام)
حضرت زهرا(سلام الله علیها)با آن همه ضرب و جرح و رفتارهای اهل سقیفه و مردم، بدنش از غم و اندوه ذوب شده بود و جز پوستی بر استخوان نمانده بود.در طول سه ماه و اندی که حضرت زهرا(سلام الله علیها) پس از شهادت پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنده بود، از امیرالمومنین(علیه السلام) خواسته بود تا خبر بیماری و احوال روزانه اش را از همه مخفی کند و کسی را نزد او راه ندهد.
طبق این سفارش، امیرالمومنین(علیه السلام)همراه فضه و اسما به طور پنهانی پرستاری حضرت را بر عهده داشتند و هیچ کس از احوال او باخبر نمیشد.
◀️درد دل امیرالمومنین(علیه السلام)
هرچه به روزهای آخر زندگی حضرت زهرا(سلام الله علیها)نزدیک می شد، جراحات و کبودی ها و شکستگی هایی که آن حضرت از اهل خانه پنهان میکرد،بیشتر ظاهر میشد و قلب آنان را میسوزاند، چرا که متوجه می شدند فاطمه(سلام الله علیها)چه دردهایی را تحمل میکند.
در آن روزها امیرالمومنین(علیه السلام) که خاموش شدن شمع زندگیش را مقابل چشمانش می دید، با حزن و اندوه این اشعار را زمزمه می کرد:
-ای دختر احمد، یادآوری خاطرات زندگی با تو برایم سخت است، چرا که اکنون آنچه از جراحات خود مخفی می کردی ظاهر شده است. آیا کار به اینجا بکشد که تنها بمانم و نزد تو از حال خویش شکایت کنم؟
◀️زیارت شبانه قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله)
در یکی از شب ها حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) بسیار وخیم شد و عرض کرد:
-((ای پسر عمو،به من اجازه بده تا کنار قبر پدرم بروم و با او وداع کنم، که هنگام فراق نزدیک شده است)).
امیرالمومنین(علیه السلام) گریست و فرمود: تو در این حال هستی و حتی نمی توانی از جا برخیزی؟ حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض کرد: ((ولی مایلم با قبر پیامبر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وداع کنم)). حضرت فرمود: اختیار با توست.
فاطمه(سلام الله علیها) همراه امیرالمومنین(علیه السلام)برخاست و حرکت کرد،در حالی که گاهی بر زمین می نشست و دوباره برمی خاست، تا آنکه کنار قبر پدر رسید.
تا دیدگان حضرت به قبر پیامبر افتاد ناله ای زد و فرمود: ((پدر جان، در خاک ساکن گشتهای و از دوستان جدا شده ای و ما را به دست مسائل دشوار و مصیبت های سنگین سپرده ای)).
آنگاه به گونه ای اشک ریخت که نزدیک بود قلب حضرت از جا کنده شود. امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: ((کمتر گریه کن که میترسم خود را هلاک کنی)). عرض کرد:
-ای پسر عمو، مرا به خاطر این گریه عفو کن؛ چرا که فراق تلخ ترین طعم هاست، مخصوصاً فقدان پدرم که آقای پیامبران و راهنمای راه هدایت و حبیب قلبم نور چشمم به آقایم و پشتیبانم و پناهگاهم و قوت بدنم بود.
سپس حضرت مشتی از خاک قبر برداشت و بویید و بر چشم گذاشت و این اشعار را خواند:
-به آن کسی که زیر خاک آرمیده بگو: اگر فریاد و صدای مرا میشنوی، بدان که تو برای من کوهی بودی که به سایه آن پناهنده بودم، ولی امروز مرا به دست دشمنان سپرده ای. آنگاه که قمری شبانه بر روی شاخه از غصه می گرید، من نیز بر این روزگار تلخ اشک میریزم.
#محمدرضا_انصاری
#کپی_با_ذکر_منبع_بلا_مانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🖤درد مادر را نمی فهمیم ما🖤
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🌸نور و کوثر نمی فهمیم ما
قدر را آخر نمی فهمیم ما🌸
🌸قدر زهرا را فقط حیدر شناخت
یاس پرپر را نمی فهمیم ما🌸
🌸ما فقط گریه بلد هستیم و بس
روضه ی در را نمی فهمیم ما🌸
🌸درد زهرا که فقط محسن نبود
درد مادر را نمی فهمیم ما🌸
🌸فضه می داند چه شد در آن میان
حرف معجر را نمی فهمیم ما🌸
🌸پیش چشم شوهرش او را زدند
داغ حیدر را نمی فهمیم ما🌸
🌸زخم ابرو را نمی دانیم ما
درد آن سر را نمی فهمیم ما🌸
🌸ناتوان در بین بستر نیمه جان
زخم بستر را نمی فهمیم ما🌸
🌸خانه ی بی مادر و بی تکیه گاه
رنج دختر را نمی فهمیم ما🌸
🌸دختری که می رود تا روی تل
حال خواهر را نمی فهمیم ما🌸
🌸زخم سرخ کندی آن تیغ را
بر روی حنجر نمی فهمیم ما🌸
🌸تا قیامت روضه اش سربسته ماند
جسم بی سر را نمی فهمیم ما🌸
🌸خیمه ها غارت شد اما روضه ی
کشف معجر را نمی فهمیم ما🌸
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
🖤وحید محمدی🖤
۵ دی ۹۹
#ابرار
@abrar40
ابلیس وقتی نتواند به کسی بگوید
"بیا خراب شو" مدام میگوید:
|تو الان خوب هستی|
او را در همین حد متوقف میکند
در حالی که این مرگِ #ایمان و
هلاکت #انسان است...!
#استادپناهیان
﹏﹏﹏﹏
تو #خوب نیستی... تو باید #بهتر و بهتر و بهتر از اینی که هستی بشی💪😍
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋ما وظیفه داریم دعاکنیم،چه اجابت بشه چه نشه...
✅ادعونی یعنی منو بخوان تا اجابتت کنم نه اینکه هم به من بگی هم به دیگران رو بزنی!
✅ادعونی یعنی اونچه که صلاحمه بهم بده ...
✅در دعا تکلیف مشخص نکن!
حضرت یوسف گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم! یوسف تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان... بایدمیگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان!
✅حضرت موسی گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم. خدا جریان طوری چید بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد، هم مسکن، هم شغل، هم سرمایه، هم امنیت... موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کرد خدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد.
🌺🍃این یه قانونه إن تنصرالله....ینصرکم خدارو یاری کن تا خدا یاریت کنه...
❤️🍃حدیث داریم از دعا خسته نشو یا اجابت شود. یا مشابهش بهت میدن. یا دفع بلا میکنن. یا اونو به نسلت میدن.یا بجاش نسل صالح میدن. یا ذخیره آخرت میکنن. یا کفاره گناهات میکنن.
و قیامت که میبینی چی بجای دعاهای اجابت نشدت دادن آرزو میکنی ایکاش هیچ حاجتم نمیدادن...
❤️🍃 هیچ دعایی پیش خدا گم نمیشه! تو صلاح خودتو نمیدونی همیشه بگو خدایا اگر اینکار خیرداره برام بده...
#استادقرائتی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_چه
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مرحله_چهارم #بیت_الاحزان #قسمت_پنجم
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤
◀️توطئه عیادت!
در ایامی که حضرت زهرا(سلام الله علیها)در بستر بود یکی از اقدامات غاصبین،نقشه عیادت و رضایت طلبی بود که از سوی آن حضرت خنثی شد.ابوبکر و عمر برای اجرای توطئه،هر روز احوال فاطمه(سلام الله علیها)را جویا می شدند تا اینکه خبر یافتند بیماری حضرت در اثر جراحات شدت یافته است.
آنان با اطمینان از این که رحلت حضرت نزدیک شده تصمیم گرفتند در فرصت باقیمانده پرده ای بر جنایات خود بکشند،و با عیادت و وانمود کنند که رضایت حضرت زهرا(سلام الله علیها)را جلب کرده اند.
لذا هر دو به این بهانه بر در خانه آتش زده آمدند،اما حضرت زهرا(سلام الله علیها)اجازه نداد.فردای آن روز دوباره آمدند،ولی بازهم حضرت اجازه نداد.وقتی از اجازه مستقیم ناامید شدند به امیرالمومنین(علیه السلام)گفتند:
-بین ما و فاطمه آنچه که خود بهتر میدانی اتفاق افتاده؛و ما قبلا چندین بار برای عذرخواهی آمده ایم،ولی به ما اجازه نداده است.برای ما اجازه بگیر تا از گناهمان عذرخواهی کنیم!!
◀️اصرار بر عیادت
امیرالمومنین(علیه السلام)چند بار به آنها جواب منفی داد،تا آنکه روزی پشت در نشستند و با پافشاری از حضرت خواستند رضایت همسرش را برای عیادت جلب کند.
امیرالمومنین(علیه السلام)نزد حضرت زهرا(سلام الله علیها)آمد و فرمود:((ابوبکر و عمر بارها اجازه خواسته اند و من آنها را رد کرده ام و تو نیز اجازه نداده ای.اکنون بار دیگر از من خواسته اند تا از تو اجازه بگیرم)). عرض کرد:
-به خدا قسم،به آن دو اجازه ورود نمی دهم و کلمه ای با آنان سخن نمیگویم تا پدرم را ملاقات کنم و از آنچه انجام دادنده اند و ظلمی که نسبت به من روا داشته اند شکایت کنم.
امیرالمومنین(علیه السلام)فرمود: ای خانم آزاد،{یعنی اختیار این اجازه به دست توست.} این دو نفر پشت در نشسته اند و اصرار بر عیادت دارند.عرض کرد:((خانه خانه تو و زن آزاد همسر توست،و زنان تابع مردانند.و هرگونه می خواهی عمل کن)).
حضرت که میدانست آن دو این مسئله را رها نخواهند کرد،به فاطمه(سلام الله علیها)عرض فرمود:پوشش سرت را محکم کن.
حضرت زهرا(سلام الله علیها)در حالی که در بستر خوابیده بود و روانداز رویش بود سر مبارک را بپوشانید،و صورت خود را به سمت دیوار گردانید به طوری که وقتی از در وارد میشوند مقابل آنها نباشد؛و این در حالی بود که چند زن دیگر نیز حضور داشتند.
◀️کیفیت مجلس و عیادت
ابوبکر و عمر وارد خانه شدند و سلام کردند،ولی حضرت زهرا(سلام الله علیها)در حالی که صورتش به سمت دیوار بود جواب آنها را نداد!
آنها از آن سوی بستر آمدند تا مقابل صورت نشستند ولی فاطمه(سلاماللهعلیها)روی برگرداند.آن دو برخاستند و دوباره روبروی حضرت زهرا(سلام الله علیها)نشستند،اما حضرت باز هم روی برگرداند.
آنها چندین بار این کار را تکرار کردند،تا آنکه حضرت از شدت جراحات دیگر نتوانست بدن مبارک را حرکت دهد.این بود که به امیرالمومنین(علیه السلام)عرض کرد:((پارچه روی صورتم بینداز)).
همچنین به بانوان حاضر در خانه فرمود:((شما مرا برگردانید)).هنگامی که زنان روی حضرت را برگرداندند بار دیگر ابوبکر و عمر مقابل صورتش آمدند و ابوبکر گفت:
-ای دختر رسول خدا،ما برای ما برای جلب رضایت تو آمده ایم و می خواهیم آنچه نسبت به تو انجام دادیم عفو کنی! از ما راضی باش،خدا از تو راضی باشد!!!
حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:((با شما کلمه ای سخن نمیگویم تا پروردگارم را ملاقات کنم و از کارهای شما و ظلمی که به من روا داشته اید شکایت کنم)).
#محمدرضا_انصاری
#کپی_با_ذکر_منبع_بلا_مانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
ابرار
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_چه
#به_نام_خدای_فاطمه_سلام_الله_علیها #گزارش_لحظه_به_لحظه_از_شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مرحله_چهارم #بیت_الاحزان #قسمت_ششم
🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤
◀️نارضایتی ابدی حضرت زهرا(سلام الله علیها)
ابوبکر و عمر گفتند:ما برای عذر خواهی نزد تو آمده ایم.ما را به رفتارمان مواخذه مکن!!حضرت زهرا(سلام الله علیها)رو به امیرالمومنین(علیه السلام)کرد و با اشاره به وصیت های رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:
-من با اینان کلمه ای سخن نخواهم گفت تا مطلبی را از ایشان سوال کنم که از پیامبر(صلی الله علیه و آله)شنیده اند.
شما را به خدا سوگند آیا از پیامبر(صلی الله علیه و آله)شنیدهاید که فرمود:((فاطمه پاره تن من است و من از اویم.رضای فاطمه رضای من و نارضایتی فاطمه نارضایتی من است.هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس رضایت او را جلب کند رضایت مرا جلب کرده و هر کس او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده است.هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هرکس مرا آزرده کند خدا را اذیت کرده است.هر کس بعد از من او را بیازارد همانند کسی است که در حیاتم او را اذیت کرده و هر کس در حیاتم او را اذیت کند همانند کسی است که او را بعد از مرگم اذیت کند)).
گفتند:((آری،به خدا قسم شنیده ایم))!!حضرت فرمود:((الحمدالله))!آنگاه دستانش را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود:
-خدا و ملائکه اش شاهدند که شما دو نفر مرا ناراحت کردید و رضایت مرا جلب نکرده ید.خدایا،تو را شاهد میگیرم و ای کسانی که اینجا هستید شما نیز شاهد باشید که این دو نفر مرا در زمان حیاتم و هنگام مرگم اذیت کردند.
به خدا قسم،با شما دو نفر سخنی نمیگویم تا خدا را ملاقات کنم و درباره آنچه از ما منع کردهید و آنچه درباره ام مرتکب شدید به او شکایت کنم.
نه به خدا قسم،که هرگز از شما راضی نمی شوم تا پدرم پیامبر(صلی الله علیه و آله)را ملاقات کنم و از آنچه شما انجام دادید به او شکایت کنم،تا درباره شما حکم کند.
برخیزید و از ناز من بیرون روید که به خدا سوگند بعد از این با شما سخنی نخواهم گفت و هنگامی که من و شما مقابل خداوند عز و جل به محاکمه بایستیم.
پدرم رسول خدا(صلی الله علیه وآله)خبر داده که من اولین کسی هستم که به او ملحق میشوم.به خدا قسم،شکایت شما را به او می نمایم.به خدا قسم،بعد از هر نمازی که می خوانم شما دو نفر را نفرین می کنم.
◀️شکست در ماجرای عیادت
پس از آن سخنان،حضرت زهرا(سلام الله علیها)از آن دو روی برگرداند.ابوبکر گفت:((یا فاطمه،من از نارضایتی پیامبر و تو به خدا پناه می برم))!!حضرت زهرا(سلام الله علیها)با یادآوری روز هجوم به خانهاش به دستور ابوبکر،فرمود:
-ای ابوبکر،عجیب است که امروز با امنیت وارد خانه ما میشوی و این زمانی است که مردم را بر ما مسلط کرده ای!بیرون برو!به خدا سوگند،کلمه ای با تو سخن نخواهم گفت تا خدا و رسولش را ملاقات کنم و به آنان شکایت نمایند.
اینجا بود که ابوبکر صدای وای و ویل بلند کرد و گفت:((کاش مادرم مرا به دنیا آورده بود))!!اما عمر به او گفت:
-وای بر مردم!!چگونه تو را بر امور خود حاکم کرده اند در حالی که تو پیرمردی خرفت هستی!آیا به خاطر گفته یک زن این گونه منقلب می شوی و با رضایتش خوشحال خواهی شد؟!
آنگاه هر دو برخاستند و هنگام رفتن به امیرالمومنین(علیه السلام)گفتند:((اگر برای او اتفاقی افتاد ما را بی خبر مگذار))!
وقتی آنها رفتند حضرت زهرا(سلام الله علیها)عرض کرد:آیا آنچه میخواستی انجام دادم؟فرمود آری.سپس سوال کرد:آیا آنچه بگویم انجام می دهی؟پاسخ داد:آری. عرض کرد:
-تو را قسم می دهم این دو نفر هرگز بر جنازه ام نماز نگذارند و بر سر قبرم نیایند و قبرم را نشناسند.
#محمدرضا_انصاری
#کپی_با_ذکر_منبع_بلا_مانع_است.
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
*ان الابرار لفی نعیم*
کانال عمومی پیام رسان ایتا
#ابرار
@abrar40
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯