eitaa logo
اَبْرِی‌شَمْ
16 دنبال‌کننده
6 عکس
14 ویدیو
0 فایل
🌧️ راه گم کن و بیا بر آبادی خشک من ببار ☎️ @ammiiinnnn
مشاهده در ایتا
دانلود
جایی در بعضی بازی‌های کامپیوتری، شخصیت بازی ایستاده بر لبه‌ی پرت‌گاهی ته‌ندار و جلویش صفحه‌هایی موازی، بافاصله و در حرکت، متضاد هم می‌روند و می‌آیند. باید با تمرکز، آدمک داخل آن فضای نامشخص را بپرانی روی صفحه‌ها و بسیار دقیق باشی تا پایش جایی درست قرار گیرد و در چند ثانیه، طی کند آن پل‌های صراط بی‌قرار را. هول‌انگیز است ایستادن در آن موقف. ماندن ‌و سعی بر چنین پریدنی ترس جان‌کاهی می‌دهد لابد. درست شبیه جایی که ایستاده‌ای و کلنجار می‌روی رأی بدهی یا نه. اگر این تشبیه به جان‌تان ننشست و لمسش نکردید، به نگارنده خرده نگیرید. شما هیچ‌وقت این ترومای بی‌پدر بیخ گلوتان را نگرفته تا بتوانید بفهمیدش. اگر هرکدام‌مان آدمک درون بازی؛ من هم هیچ‌وقت این‌جایی که الان برای‌تان گفتم را نچشیده‌ام. انگار از همان اول، اسپایدرمن از جای نبض روی ساعدش تار داده باشد به ایستگاه بعد و منِ آسوده در خوابی عمیق را با خود پرت کرده باشد آن‌جا. من همیشه رأی داده‌ام. سه بار سعی کرده‌ام رئیس جمهور بفرستم پاستور و چهار دفعه هم تلاش کرده‌ام برای عده‌ای صندلی بهارستان رزرو کنم. از فرط طبیعی و عقلانی بودن این رخ‌داد هیچ‌موقع به چرایی‌اش فکر نکردم. امسال اما کمی گیجم. برای اولین بار برگشته‌ام و پشت سرم را نگاه کرده‌ام. می‌بینم بعضی‌ها سرگشته‌اند توی آن محل اول آدمک. و عجب از آن‌هایی‌شان که کنار من بوده‌اند و بازگشته‌اند به آن مکان خوف‌ناک. دارم واکاوی می‌کنم تا ببینم کدام سوپر هیرو من را بغل زد و به سلامت نشاندم توی این مرحله‌؟ ابراهیم همت؟ مرتضا مطهری؟ سجاد طاهرنیا؟ مجید قربان‌خانی؟ کدام‌یک درونش پر از تارهای چسب‌ناک بود؟ چه‌کسی رگ این تحیر را از ناف من برید؟ سرگشتگی ترس‌آور است. همه‌ی آن‌هایی که یک مرحله عقب‌‌ترند فوبیای افتادن بعد پرواز دارند. از نیش اطرافیان‌شان می‌ترسند. از بازی کردن توی زمین دشمن ساخته شده در ذهن‌شان. از قدرت دادن به ساختاری که دوستش ندارند. بعضی هم با کسی لج‌بازی می‌کنند که احدی نمی‌داند کیست؛ شاید پدر آنی که دلی را برده. یا برادرش. شاید هم خودش. همه‌ی‌ آدم‌های ایستاده در جای‌گاه آدمک بازی _نگران و بی‌خیال_شان باید بدانند دو راه بیش‌تر پیش پای‌شان نیست: یکم، کشیدن نفسی عمیق است و کندن از جا برای رسیدن روی صفحه‌ی اول. و دوم، ماندن و بی‌خیال پرواز شدن. این‌که آدم همیشه سرجایش بماند و دردسری نخرد، خودش انتخابی است خب؛ اما ته تهش ماندن است دیگر. تا کی؟ تا وقتی که بمیرد یا بالاخره تصمیم پریدن بگیرد؛ البته اگر تا آن‌وقت لبه‌ی زیر پایش نشکسته باشد و خودش خوراک دره‌ی نابودی نشده باشد.