یاد یه چیزی افتادم
ماه رمضان بود و دلم بدجوری گرفته بود
گفتم: محمد من خیلی حال بدی دارم
احساس میکنم این ماهمو دارم خیلی تباه میگذرونم... اونجوری که باید و شاید، استفاده نمیکنم
_: خوبه پس یکی درد منو فهمید
منم همینم
هیچی نفهمیدم، هیچ کاری نکردم، فقط به خودم گشنگی دادم
+ : خیلی ناراحتشم.....
_: ناراحت نباش... اونی که باید، قبول میکنه
+: ولی خیلی بی معرفتیه محمد...
_: میدونم...
آبـــےِروشــن
یاد یه چیزی افتادم ماه رمضان بود و دلم بدجوری گرفته بود گفتم: محمد من خیلی حال بدی دارم احساس میکنم
همراهی کسی آرومم نمیکرد... حتی اگه کل عالم هم اظهار بی بهره بودن میکردن بازم من غصه میخوردم برای حالِ بیچاره و دستای خالی خودم
من باید خیلی بیشتر این ماه رو درک میکرم، خیلی بیشتر بهره میبردم، باید دست پر میرفتم... باید بار یک سالم رو میبستم تو اون روزها و شبها
دستام خالی بود و این اذیتم میکرد... میخواستم یکی یه راهی بهم نشون بده..
محمد شروع کرده بود به شوخی کردن... گاه و بیگاه باهاش همراه میشدم و میگفتم و میخندیدم
اما دلگرفتگیِ این بی معرفتی رهام نمیکرد
دوباره گفتم:
خب محمد... داشتی میگفتی چیکار کنم؟
خندید و گفت کمرِ همت ببند برای ماه رمضون سال دیگه
آبـــےِروشــن
همراهی کسی آرومم نمیکرد... حتی اگه کل عالم هم اظهار بی بهره بودن میکردن بازم من غصه میخوردم برای حال
نمیدونم هنوز شوخی میکرد یا جدی گفت
با فکر بود یا همینجوری گفت
ولی حرفش خیلی عمیق بود...
ورود به ماه رمضان مقدمه چینی میخواد... آمادگی میخواد... یکسال تهذیب نفس میخواد.. علما و عرفا دقیقا همین طور بودن
یکسال مراقبه داشتن برای ورود به مهمانی خدا
دارم فکر میکنم که
هنوز اونجوری که باید، کمر همت نبستم
ولی کاش حواسمون باشه... کاش ظرفیت وجودی مون رو ببریم بالا که ماه مبارک خووب درک کنیم میهمانی الهی رو...
#آبـےِ_روشـن
دوست داشتم بهش بگم چقدر حرفش عارفانست
چقدر عمیقه
و چقدر دقیق...
من برای خودم آمادگی ایجاد نکردم که نمیتونم خوب بهره ببرم
کاش امسال آماده بشیم
کاش آمادمون کنن....
نمیگریم برای عمر از کف رفته ام ، اما ..
به حال آرزو های محال خویش میگریم(: