زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را
که به عالم ندهم عالم مدهوشی را
بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع
هر که از دست دهد شیوه خاموشی را
زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر
که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را
آنکه تا دوش جگر گوشه ناپاکی بود
دارد امروز به پاکان سر همدوشی را
وای بر حافظه ما که ز طفلی همگی
کرده از حفظ الفبای فراموشی را
فرخی گرچه گنهکار و خطاپیشه بود
دارد از لطف تو امید خطاپوشی را
#فرخی_یزدی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت 🌱
اولین محفل شب شعر انجمن ادبی آوین برگزار میکند
با حضور اساتید برجسته ادبیات استان قم 🌺
دانش آموزان و اساتید گرامی میتوانند در سه محور:
۱ـ رمضان
۲ـ وفات حضرت خدیجه (س)
۳ـ آزاد
آثار خود را در قالب های کهن و نو به اکانت @Avin_administrator ارسال نمایند 🌹
زمان: دوشنبه ۲۰ اسفند؛ ساعت ۲۰:۰۰
مکان: خیابان ایثار، روبروی بوستان بنفشه، دبیرستان استعدادهای درخشان شهید قدوسی
ورود برای برادران علاقهمند ادب آزاد است 🌷
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#سعدی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جَناب کجا؟
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ❤️
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
به می خم تو سرشته شد گل کأس جان سبو کشان ز رحیق جام تو سر گران سر سرخوشان دل بیهُشان به پیاله دل ع
تویی آن که سدره منتهی بودت بلندی آشیان
رسد استغاثه قدسیان به درت ز لانه بی نشان
به مکان نیایی و جلوه ات به مکان ز مشرق لا مکان
چو به اوج خود رسیده ای ز علوّ قدر و سُمُوشان
همه هفت کرسی و نه طبق شده پایمال تو یا علی
#فواد_کرمانی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
من از تراکمِ حجمی سیاه می ترسم
از این هوای کدر، از گناه می ترسم
گناه مثل تبر، می خورد به قلبم ،آه
من از ادامۀ این اشتباه می ترسم
خطای سرکشِ من، مو به مو سیاهم کرد
من از هجوم شبِ این سپاه می ترسم
به سنگ چین هوس، دل سپردگی بی جاست
من از خرابیِ این تکیه گاه می ترسم
شدم مترسکِ دنیا، کلاه رفته سرم
از اینکه مانده سرم بی کلاه می ترسم
چه ها کشید علی از همین مترسک ها!
که از کشیدنِ اسرار چاه می ترسم
مباد ماه، به این رو سیاه،رو نکند
من از گرفتگیِ این نگاه می ترسم
دراین زمان که زمین بر مدار تاریکیست
من از خسوفِ تماشای ماه می ترسم
چقدر فاصله دارم از ایلیا، از عشق
از اینکه دورم از این سر پناه می ترسم
شبیه برکه جدا مانده ام از اقیانوس
از اینکه می شوم اینجا تباه می ترسم
تنفّسم شده افسوس در پی افسوس
من از توالیِ این آه، آه،می ترسم
رسیده ام تهِ خط، راه بازگشتی هست؟
من از سیاهیِ این کوره راه می ترسم
نمی هراسم ازاین شب که نور می بینم
من از شبی که ندارد پگاه، می ترسم
#ایلیا (دکتر محمدی مبارز)
🌿@adabavin | ادب آوین🪶