eitaa logo
انجمن ادبی آوین
240 دنبال‌کننده
206 عکس
45 ویدیو
4 فایل
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها 🌱 انجمن ادبی دبیرستان تیزهوشان شهید قدوسی ارتباط با ادمین: @Avin_administrator
مشاهده در ایتا
دانلود
بر گرانباری من رحم کن ای سیل فنا که من این بار به امید تو برداشته‌ام 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ای‌کاش که جای آرمیدن بودی، یا این رَهِ دور را رسیدن بودی؛ کاش از پیِ صد هزار سال از دل خاک، چون سبزه امیدِ بر دمیدن بودی! 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا ببین تفاوتِ رَه کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس کجاست دِیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا چه نسبت است به‌ رندی صَلاح و تقوا را سماعِ وَعظ کجا نغمهٔ رَباب کجا ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد؟ چراغِ مُرده کجا شمعِ آفتاب کجا چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست کجا رویم بفرما ازین جناب کجا مَبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است کجا همی‌ رَوی ای دل بدین شتاب کجا بِشُد! که یادِ خوشش باد روزگارِ وصال خود آن کِرِشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟ قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا؟ غزل ۲ 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
گذار آرد مَهِ من گاه‌گاه از اشتباه اینجا فدای اشتباهی کآرد او را گاه‌گاه اینجا مگر رَه گم کند کو را گذار افتد به ما یارب فراوان کن گذارِ آن مَهِ گم‌کرده‌راه اینجا کُلَه جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی نیاید فی‌المثل آری گرش افتد کلاه اینجا نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجا و گاه اینجا هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبهٔ درویش نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا شبی کان ماه با من بود می‌گفتم کلید صبح به چاه افکنده‌ایم امشب که دربند است ماه اینجا ندانستم که هم از نیمه‌شب تازد برون خورشید که نگذارد ز غیرت ماه را تا صبحگاه اینجا تویی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا به کوی عشق یا قصر شهان یا کلبهٔ درویش فروغ دوست می‌خواهی تو خواه آنجا و خواه اینجا بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانیم کدورت را فرامُش کرده با آیینه آه اینجا سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
نه همین بس است که گویمت به وجود جود مُکرّمی نه همین بس است که خوانمت به ظهور فیض مُقدّمی تو منزهی ز
تویی آن که میم مشیتت زده نقش صورت کاف و نون فلک و زمین به اراده ات شده بی سکون شده با سکون به کتاب علم تو مندرج بود آن چه کانَ و ما یکون تویی آن مصور ما خلق که من الظواهر و البطون بود این عوالم کن فکان، اثر فعال تو یا علی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
پنجره را باز کن و لذت ببر خوشبختانه باران ارث پدر هیچکس نیست... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ای بهار، ای بهار افسونگر من سراپا خیال او شده‌ام در جنون تو رفته‌ام از خویش شعر و فریاد و آرزو شده‌ام.. 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
Mohsen Chavoshi Mohsen Chavoshi - Koli.mp3
زمان: حجم: 10.6M
🎼 تو هم از روی من رد شو ولی این سایه سنگینه... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چون حاصلِ آدمی درین جایِ دودَر، جز دردِ دل و دادنِ جان نیست دگر؛ خرّم دلِ آن‌که یک نفس زنده نبود، و آسوده کسی‌ که خود نزاد از مادر! 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گِرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید روی بنمود، چو خفاش نهان گردیدیم گفته بودیم به خوبان که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نِگران گردیدیم صفتِ یوسفِ نادیده بیان می‌کردند با میان آمد و بی نام و نشان گردیدیم رفته بودیم به خلوت که دگر مِی نخوریم ساقیا باده بِده کز سَرِ آن گردیدیم تا همه شهر بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم سعدیا لشکر خوبان به شکار دل ما گو میایید که ما صیدِ فلان گردیدیم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
‌دلم تا برایت تنگ می‌شود؛ نه شعر می‌خوانم نه ترانه گوش می‌دهم، دلم تا برایت تنگ می‌شود؛ می‌نشینم، اسمت را می‌نویسم می‌نویسم می‌نویسم می‌نویسم بعد می‌گویم: اینهمه او پس چرا دلتنگی؟ 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم خواب را هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن گر وی به تیرم می‌زند اِستاده‌ام نُشّاب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را گر بی‌وفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی کآن کافر اَعدا می‌کشد وین سنگدل اَحباب را فریاد می‌دارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را «سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را 🌿@adabavin | ادب آوین🪶