باشد که آوازخوان آتش
ما را از تاریکی به روشنایی باز آورد
برکت و گرمای رویا را به ما باز آورد
باشد که سرما بمیرد
گرسنگی بمیرد
نفرت و نادانی بمیرد
#سیدعلی_صالحی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
کارم چو زلف یار پریشان و دَرهمست
پشتم به سان ابروی دلدار پرخَمست
غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
«این شادی کسی که در این دور خُرمست»
تنها دل منست گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کمست
زین سان که میدهد دل من دادِ هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسَلمست
دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت؟
آیا چه جاست این که همه روزه با نمست
خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیرهشب بپرس که او نیز محرمست
ای کاشکی میان من استی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غمست
#سعدی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟ ا
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
#شیخ_بهائی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
گور به گل سرخ گفت:
گور به گل سرخ گفت: ای گل عاشقان! با قطره های اشکی که هرشب از دیدهٔ سحرگاهان بر چهره تو میریزد چه میکنی؟
گل پاسخ داد: اول تو بگو، با آنچه پیوسته در کام خود فرو میبری چه میکنی؟
گل گفت:
– ای گور تیره! من این اشکها را در درون سایه، آرام آرام به صورت عطر و عسل در میآورم و تحویل مردم میدهم.
گور گفت: ای گل! من نیز از روحی که به منش میسپارند فرشته ای میسازم و به آسمانش میفرستم.
#ویکتور_هوگو
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب
که را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب
درون ما ز تو یک دم نمیشود خالی
کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب
به موی تافته پای دلم فروبستی
چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است
که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب
کجایی ای که تعنت کنی و طعنه زنی
تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب
اسیر بند بلا را چه جای سرزنش است
گرت معاونتی دست میدهد دریاب
اگر چه صبر من از روی دوست ممکن نیست
همیکنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب
تو باز دعوی پرهیز میکنی سعدی
که دل به کس ندهم کُلُّ مُدَّعٍ کَذّاب
#سعدی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه مع
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همیجوید و من صاحب خانه
#شیخ_بهائی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
آن شبِ قدری که گویند اهلِ خلوت امشب است
یا رب این تأثیرِ دولت در کدامین کوکب است؟
تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکرِ یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردنِ جان زیرِ طوقِ غَبغَب است
شهسوارِ من که مه آیینه دارِ روی اوست
تاجِ خورشیدِ بلندش خاکِ نعلِ مَرکَب است
عکسِ خِوی بر عارضَش بین کآفتابِ گرم رو
در هوایِ آن عَرَق تا هست هر روزش تب است
من نخواهم کرد تَرکِ لعلِ یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینَم مذهب است
اندر آن ساعت که بر پشتِ صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
آن که ناوَک بر دلِ من زیرِ چشمی میزند
قوتِ جانِ حافظش در خندهٔ زیر لب است
آبِ حیوانش ز منقارِ بلاغت میچکد
زاغِ کِلکِ من به نام ایزد چه عالی مشرب است
#حافط
🌿@adabavin | ادب آوین🪶