eitaa logo
انجمن ادبی آوین
240 دنبال‌کننده
210 عکس
45 ویدیو
4 فایل
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها 🌱 انجمن ادبی دبیرستان تیزهوشان شهید قدوسی ارتباط با ادمین: @Avin_administrator
مشاهده در ایتا
دانلود
Roozbeh Bemani @RozMusic.comRoozbeh Bemani - Payane Khoob.mp3
زمان: حجم: 10.7M
🎼 من جز گذشته ام هیچ آدمی رو بغل نکردم... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
تو همان ملیک مهیمنی که بهشت و جنت و نه فلک شده ذکر نام مقدست همه ورد اَلسنه ملک پی جستجوی تو سالکان
تویی آن که تکیه سلطنت زده ای به تخت موبدی به فراز فرق مبارکت شده نصب تاج مخلدی ز شکوه شان تو بر ملا جلوات عز ممجدی متصرف آمده در یدت ملکوت دولت سرمدی تو نه آن شهی که ز سلطنت بود اعتزال تو یا علی 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
سینه از آتش دل، در غمِ جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوریِ دلبر بگداخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت سوزِ دل بین که ز بس آتش اشکم، دلِ شمع دوش بر من ز سرِ مِهر، چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوزِ من است چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت خرقهٔ زهدِ مرا، آبِ خرابات ببُرد خانهٔ عقلِ مرا، آتشِ میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست همچو لاله، جگرم بی می و خُمخانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردمِ چشم خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و مِی نوش دمی که نَخُفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو. و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو. هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن، وآنگه بیا با عاشقان هم‌خانه شو؛ هم‌خانه شو. رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها، وآنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو. باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛ گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛ مستانه شو. 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اِی رَستخیزِ ناگهان وی رحمتِ بی‌مُنتها اِی آتشی اَفروخته، در بیشهٔ اَندیشه‌ها امروز خَندان آمدی، مِفتاحِ زندان آمدی بر مُستمندان آمدی، چون بَخشش و فَضلِ خدا خورشید را حاجِب تویی، اومید را واجِب تویی مطلب تویی طالب تویی، هم مُنتها هم مُبتدا در سینه‌ها برخاسته، اندیشه را آراسته هَم خویش حاجَت خواسته، هَم خویشتن کَرده رَوا اِی روح‌بخشِ بی‌بَدَل، وِی لَذّتِ علم و عمل باقی بهانه‌ست و دَغَل، کاین علّت آمد وان دَوا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
یکی از ملوکِ خراسان محمودِ سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم‌خانه همی‌گردید و نظر می‌کرد. سایر حکما از تأویل این فروماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که مُلکش با دگران است. بس نامور به زیر زمین دفن کرده‌اند کز هستیش به رویِ زمین بر، نشان نماند وآنْ پیرْ لاشه را که سپردند زیر گِل خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند زنده‌ست نام فَرّخِ نوشین‌روان به خیر گرچه بسی گذشت که نوشین‌روان نماند خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر زآن پیشتر که بانگ بر آید: فلان نماند 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اگر آن تُرکِ شیرازی به‌‌ دست‌ آرَد دلِ ما را به خال هِندویَش بَخشَم سَمَرقند و بُخارا را بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت کنارِ آبِ رُکناباد و گُل‌گَشتِ مُصَلّا را فَغان! کاین لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب چُنان بُردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی‌ است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت رویِ زیبا را مَن از آن حُسنِ روزاَفزون که یوسُف داشت دانستم که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرَد زُلِیخا را اگر دشنام فرمایی و گَر نفرین دعا گویم جوابِ تلخ می‌زیبَد لبِ لَعلِ شِکرخا را 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
اول دفتر به نام ایزد دانا صانع پروردگار حی توانا اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم صورت خوب آفرید و سیرت زیبا از در بخشندگی و بنده‌نوازی مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا قسمت خود می‌خورند، مُنعِم و درویش روزی خود می‌برند پشّه و عَنقا حاجت موری به علم غیب بداند در بُنِ چاهی به زیر صخرهٔ صَمّا جانور از نطفه می‌کند، شکر از نی برگِ تر از چوب خشک و چشمه ز خارا شربت نوش آفرید از مگسِ نَحْل نَخل تناور کند ز دانهٔ خرما از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پیدا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد، یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد، آمد شدنِ تو اندرین عالم چیست؟ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد. 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا ای موسی عمران که در سینه چه سینا‌هاستت گاوی خدایی می‌کند از سینهٔ سینا بیا رخ زعفران‌رنگ آمدم‌، خَم‌داده چون چنگ آمدم در گور تن تنگ آمدم ای جان با‌پهنا بیا چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت زان طرهٔ اندر هَمَت‌، ای سرّ ارسلنا بیا خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق ای دیدهٔ بینا به‌حق‌، وی سینهٔ دانا بیا ای جانْ تو و جان‌ها چو تن‌، بی‌جان چه ارزد خود بدن‌؟ دل داده‌‌ام دیر است من‌، تا جان دهم جانا بیا تا برده‌ای دل را گرو‌، شد کشت‌ِ جانم در درو اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا نشناختم قدر تو من تا چرخ می‌گوید ز فن دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا ای قاب قوس مرتبت وان دولت با‌مکرمت کس نیست شاها محرمت در قرب اَو ادنی بیا ای خسرو مه‌وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا ای آب و ای آتش بیا ای دُرّ و ای دریا بیا مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا 🌿@adabavin | ادب آوین🪶