eitaa logo
انجمن ادبی آوین
241 دنبال‌کننده
211 عکس
45 ویدیو
4 فایل
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها 🌱 انجمن ادبی دبیرستان تیزهوشان شهید قدوسی ارتباط با ادمین: @Avin_administrator
مشاهده در ایتا
دانلود
یا رب این آتش که در جانِ من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل 🖤 🕯@adabavin | ادب آوین🪶
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت کریمه اهل‌بیت، حضرت معصومه(س) و روز دختر بر همگان مبارک باد 💫 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه ی عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید، همچنان خواهم راند. نه به آبی‌ها دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از آب به در می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان. همچنان خواهم راند. همچنان خواهم خواند: "دور باید شد، دور." مرد آن شهر اساطیر نداشت. زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود. هیچ آیینه ی تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد. چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. دور باید شد، دور. شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست." همچنان خواهم خواند.  همچنان خواهم راند. پشت دریاها شهری است که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره ی هوش بشری می‌نگرند. دست هر کودک ده ساله ی شهر، خانه معرفتی است. مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند که به یک شعله، به یک خواب لطیف. خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد. پشت دریاها شهری است که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است. شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند. پشت دریاها شهری است! قایقی باید ساخت.   🌿@adabavin | ادب آوین🪶
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد که تابِ من به جهان، طُرِّهٔ فلانی داد دلم خزانهٔ اسرار بود و دستِ قضا درش بِبَست و کلیدش به دل‌سِتانی داد شکسته‌وار به درگاهت آمدم، که طبیب به مومیاییِ لطفِ توام، نشانی داد تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش که دست دادش و یاریِ ناتوانی داد برو معالجهٔ خود کن ای نصیحت‌گو شراب و شاهدِ شیرین، که را زیانی داد؟ گذشت بر منِ مسکین و با رقیبان گفت دریغ، حافظِ مسکینِ من، چه جانی داد 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
Homayoun Shajarian07 Ey Mah.mp3
زمان: حجم: 7.7M
🎼 ای ماه بگو که از کجایی... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم تا زلف و رخت بردمد از سایه و روشن از شاخهٔ سرو چمن آویخته بودیم غربال به کف نقرهٔ خواب‌آور مهتاب تا عطسهٔ مستان سحر بیخته بودیم با گریه خونین من و خنده مهتاب آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوهٔ یک باغ نچیدیم، نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان! واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخن‌ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
و چه سعادیست بردن نام بلندت ای افتخار ایران؛ ای خلیج فارس❤️... دهم اردیبهشت روز ملی خلیج فارس گرامی باد 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
Mohsen Chavoshi1_4940859291314686058.mp3
زمان: حجم: 9.8M
🎼 چند ساله میرنجونمت اما تحمل میکنی... 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
نمی‌رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می‌خواهد که راه عشق، آری! طاقتی مردانه می‌خواهد کمی هم لطف باید گاه گاهی مرد عاشق را پرنده در قفس هم باشد آب و دانه می‌خواهد چه حسن اتفاقی! اشتراک ما پریشانی است که هم موی تو، هم بغض من آری شانه می‌خواهد تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست تسلی دادن این فاجعه میخانه می‌خواهد اگر مقصودِ تو عشق است؛ پس آرام باش ای دل چه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد؟! 🌿@adabavin | ادب آوین🪶
چه غريب ماندی ای دل! نه غمی, نه غمگساری نه به انتظار ياری, نه ز يار، انتظاری غم اگر به كوه گويم بگريزد و بريزد كه دگر بدين گرانی نتوان كشيد باری چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان كه به هفت آسمانش نه ستاره‌ای‌ست باری دل من! چه حيف بودی كه چنين ز كار ماندی چه هنر به كار بندم كه نماند وقت كاری نرسيد آن كه ماهی به تو پرتوی رساند دل آبگينه بشكن كه نماند جز غباری همه عمر چشم بودم كه مگر گلي بخندد دگر ای اميد، خون شو كه فرو خليد خاری سحرم كشيده خنجر كه: چرا شبت نكشته‌ست تو بكش كه تا نيفتد دگرم به شب گذاری به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من؟ كه چو سنگ تيره ماندی همه عمر بر مزاری چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی بگذار تا بميرد به بر تو زنده واری نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر برآرم منم آن درخت پيری كه نداشت برگ و باری سر بى پناه پيری به كنار گير و بگذر كه به غير مرگ، ديگر نگشايدت كناری به غروب اين بيابان بنشين غريب و تنها بنگر وفای ياران كه رها كنند ياری 🌿@adabavin | ادب آوین🪶