Alireza Ghorbani @RozMusic.comAlireza Ghorbani - Booye Gisoo.mp3
زمان:
حجم:
8.9M
🎼 فکر زنجیری کنید ای عاقلان... بوی گیسویی مرا دیوانه کرد...
#علیرضا_قربانی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
چشمم به چشمش افتاد اما نبود چشمی
کز برق آن شرر در ارکان من بیفتد
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست
دردانهام ز چشم گریان من بیفتد
ماهم به انتقامِ ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
دور فلک فکنده در چاهم و عجب نیست
ماهش به دور آه و افغان من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
#شهریار
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
غمش در نهانخانهٔ دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟
#طبیب_اصفهانی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل بازده، آغاز مکن قصه ی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف
گفتا که دلت بجوی و بردار و برو
#شاطر_عباس_صبوحی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
انجمن ادبی آوین
تویی آن که ذات کسی قرین نشده است با احدیتت تویی آن که بر احدیتت شده مستند صمدیتت نرسیده فردی و جوهر
تو که از علایق جان و تن به کمال قدس مجردی
تو که بر سرایر معرفت به جمال اُنس مخلدی
تو که فانی از خود و متّصف به صفات ذات محمدی
به شیون فانی این جهان نه معطلی نه مقیدی
بود این ریاست دنیوی غم و ابتهال تو یا علی
#فواد_کرمانی
🌿@adabavin | ادب آوین🪶
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخهای باشد ز لوحِ خالِ هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی بُرقِع از رویت
و گر رسمِ فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فروریزد هزاران جان ز هر مویت
من و بادِ صبا مِسکین دو سرگردانِ بیحاصل
من از افسونِ چشمت مست و او از بویِ گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش به جز خاکِ سرِ کویت
#حافظ
🌿@adabavin | ادب آوین🪶