تاسیانِ هوشنگ ابتهاج
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
زود بر خواهد گشت.
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست این همه درد
در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد
آری، آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنیِ هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه
#هوشنگ_ابتهاج
🥀| @adabi_bnd
محفل ادبی صبای بندرعباس و انجمن تاگ سبز رودان برگزار می کنند:
🔹نشست شعر خوانی و نقدو گفتگوی ادبی با حضورشاعر برجسته ی کشور
*سعیدبیابانکی*
⏰ زمان:چهارشنبه دوازدهم دیماه هزاروچهارصد و سه ۱۴۰۳/۱۰/۱۲
🕕 ساعت: ۱۶:۰۰
📫 مکان:بندرعباس،محله ی اوزیها،اداره کل کتابخانه های عمومی استان هرمزگان
🌱| @adabi_bnd
عطسه کردم که کمی صبر کند، اما رفت
کاش اندازهی یک عطسه خرافاتی بود...
#مسیح_مسیحا
🥀| @adabi_bnd
مرغ آمین دردآلودیست
کآواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیدادخانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه.
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده
#روزنگار، ۱۳ دی، درگذشت
#نیما_یوشیج
🍃| @adabi_bnd
آکادمی ادبی دریا
مرغ آمین دردآلودیست کآواره بمانده رفته تا آنسوی این بیدادخانه بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی
۱۳ دی درگذشت نیما یوشیج
(زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۶ مازندران -- درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ تهران) بنیانگذار شعرنو
او در مدرسه چندان موفق نبود و به تحصيلات آكادميك اهميتی نمیداد. انقلابهای اجتماعی سالهای ۱۳۰۰ - ۱۳۰۱ او را به كنارهگيری از مردم و زندگی در ميان جنگلها و دامان طبيعت و هوای آزاد كشاند و در آنجا اشعار بيشتری سرود.
وی از ۱۳۱۱ ساكن تهران شد و تا اواخر عمر در این شهر ماند. نيما با حركتی كه در طول زندگی خود داشت، نشان داد كه از شعر و هنر، ادراكی عميق و تازه دارد و شايستگی اين را داراست كه در عرصه سرشار و پربار ادب فارسی، بنيانگذار شيوههای نوين باشد. بنابر اين ، شعری را وارد صحنه ادب فارسی کرد كه در عين نداشتن قافيه و رديف، دارای وزن و هجا بود. اين سبك شعر به شعرنو و شعر نيمايی مشهور است و افراد فراوانی به پيروی از سبك او، هنر آزمايی كردهاند. شعر آزاد نيمايی تفاوتهای آشكاری با شعر سنتی داشته، از لحاظ عاطفی بيشتر جنبه اجتماعی و انسانی دارد و تخيل و صور خيال هر شاعر از تجربه شخص او سرچشمه میگيرد. او از لحاظ زبان، هر كلمهای را در شعرنو به كار میبرد، با اين شرط كه با كلمات همجوار، بيگانه و ناساز نباشد. به نظر او وزن بايد تابع احساسات و عواطف شاعر باشد. نيمايوشيج را به حق، پدر شعرِنو فارسی میخوانند. از او به غير از مجموعه اشعار، آثار ديگری به چاپ رسيده است از جمله: داستانها، اشعار، آثار تحقيقی، يادداشت و نامهها.
آرامگاه وی در زادگاهش، يوش است.
#بزرگان_ادبیات
#نیما_یوشیج
🍃| @adabi_bnd
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
#هلالی_جغتایی
🥀| @adabi_bnd
من از لجاجت این روزگار میترسم
به لب نمیبَرم آن را که آرزو دارم...
#حسین_دهلوی
#لیلة_الرغائب
🤲🏻| @adabi_bnd
« تمشک تیغدار »
🕰 ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمیچرخد! زمان بر روی خطی مستقیم میدود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد. ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است!
⏳ساعت خوب، ساعت شنی است. هر لحظه به تو نشان میدهد که دانهای که افتاد دیگر باز نمیگردد. و به یادمان میآورد که زمان خط است نه دایره و زمان رفته دیگر باز نمیگردد. نه افسوس، نه اصرار، بر اين خط بی انتها تاثيری ندارد. تفسيرش بماند برای اهلاش. همين.
چرا فریبی که ما را خرسند میکند بیش از صد حقیقت برای ما ارزش دارد؟!..
#آنتون_چخوف
⏳| @adabi_bnd
خنديد و گفت: با تو هوا عاشقانه نيست!
باران گرفت، گفتمش: "آيا نشانه نيست"؟!
#محمد_شیخی
🌷| @adabi_bnd
چیست میگویند جمعه، ماتم و دلتنگی است ؟؟
یک نفس دور چو باشی، روزگارم جمعه است...
#راحم_تبریزی
🥀| @adabi_bnd
#غزل_روز
شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟!
انگارههای دین منی، نیستی مگر؟!
هم قبلهٔ نماز منی هم نیاز من...
چون مهر بر جبین منی، نیستی مگر؟!
پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر
عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟
با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب...
بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟!
من مستحق نیش توام، دیگری چرا؟!
محصول آستین منی، نیستی مگر؟!
هر وقت مینویسم و هرجا که شاعرم
ایهام و نقطهچین منی، نیستی مگر؟!
#محمد_سلمانی
☘️| @adabi_bnd
گویند که هر چیز به هنگام بُوَد خوش
ای عشق چه چیزی؟ که خوشی در همه هنگام
#ادیب_صابر
🌴| @adabi_bnd