شخصی ماست خورده بود قدری به ریشش چکیده.
یکی از او پرسید که چی خورده ای؟
گفت کبوتر بچه
گفت راست می گوئی که فضله اش بر در برج پیداست.
#قند_پارسی
#عبید_زاکانی
🌱| @adabi_bnd
مردی خر گم كرده بود. گرد شهر میگشت و شكر میگفت.
گفتند : چرا شكر میكنی؟!
گفت: از بهر آن كه من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نیز امروز چهار روز بودی كه گم شده بودمی.
#قند_پارسی
#عبید_زاکانی
🌱| @adabi_bnd
شخصی خانه به كرایه گرفته بود.
چوبهای سقفش بسیار صدا میكرد. به صاحبخانه برای تعمیر آن سخن به میان آورد.
پاسخ داد كه چوبهای سقف ذكر خداوند میكنند.
گفت: نیك است اما میترسم این ذكر منجر به سجود شود.
#قند_پارسی
#عبید_زاکانی
🌱| @adabi_bnd
هر مرض دارو و هر درد علاجی دارد
زخم تیر مژه را مرهم و دارویی نیست
#عبید_زاکانی
#روزنگار، ۵ شهریور، بزرگداشت زکریای رازی و روز داروساز
🌱| @adabi_bnd
پدر حجی سه ماهی بریان به خانه برد.
حجی در خانه نبود. مادرش گفت: این را بخوریم پیش از آن كه حجی بیاید.
سفره بنهادند. حجی بیامد دست به در زد.
مادرش دو ماهی بزرگ در زیر تخت پنهان كرد و یكی كوچك در میان آورد.
حجی از شكاف در دیده بود. چون بنشستند پدرش از حجی پرسید كه حكایت یونس پیغمبر شنیدهای؟
حجی گفت: از این ماهی پرسیدم تا بگوید.
سر پیش ماهی برده و گوش بر دهان ماهی نهاد.
گفت: این ماهی میگوید كه من آن زمان كوچك بودم.
اینك دو ماهی دیگر از من بزرگتر در زیر تختند. از ایشان بپرس تا بگویند.
#قند_پارسی
#عبید_زاکانی
🌱| @adabi_bnd
رنجوری را سركه هفت ساله تجویز كردند.
از دوستی بخواست. گفت: من دارم اما نمیدهم.
گفت: چرا؟
گفت: اگر من سركه به كسی دادمی، سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی.
#قند_پارسی
#عبید_زاکانی
🌱| @adabi_bnd
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
#عبید_زاکانی
#روزنگار،۳۰ آذر، جشن شب یلدا
🌹| @adabi_bnd