لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر آن شیر غران پریشان یال برگردد
سکوت طبل های خالی جنجال برگردد
به غارت رفته باشد شمع بیت المال هم حتی
علی می گفت باید شمع بیت المال برگردد
اگر از ننگ این قصه کسی جان داد حق دارد
مگر این که به پای دختران خلخال برگردد
علی درد یتیمان را به دوشش می کشید آرام
علی می خواست شادی بر لب اطفال برگردد
نشسته پینه بر دستان نخلستان، دعا می کرد
یتیمی از کنار نخل ها خوشحال برگردد
خلافت برخلاف میل او دربند گمراهی است
مگر که قرعه برگردد، مگر که فال برگردد
#علی_اصغر_شیری
@adabiatqom
چهل و شش
چشمهایت را نمیبندی، نمیخوابی علی!
نیمهی شب هم گذشته، از چه بیتابی علی!
صبح را میخواهی از دامان شب پیدا کنی؟
از سحر آیا نشانی هیچ مییابی علی!
پنجهی در را چگونه از سرت وا کردهای
از سر راهت چه شد پرهای مرغابی علی!
راه میرفتی به آرامی میان کوچهها
از چه رو میخواهی امشب سخت بشتابی علی؟!
لااقل بگذار با دلشورههای بدرقه
کاسهی چشمم بپاشد قطرهی آبی علی!
سجدهات معراج کاشیهای محراب است و من
تازه فهمیدم چرا مشتاق محرابی علی!
#علی_اصغر_شیری
@adabiatqom
نود و پنج
تلفیقی از آیینه و آه است علی
هر آینه هم صحبت ماه است علی
ای صبح مبادا که بیایی از راه
پژواک شبانههای چاه است علی
#علی_اصغر_شیری
@adabiatqom
دو
پشت کردند به هم چون دو دلاور در جنگ
عهد کردند نماند سر و پیکر در جنگ
تیرها بال گشودند رجزخوانی را
نیزهها خیره به آوازهی منبر در جنگ
ماندهام معجزه شد یا که قیامت شده است
باز هم آمده گویا علیاکبر در جنگ
زینب از دور جوانان خودش را میدید
چه دلاور شده اند این دو برادر در جنگ
دو برادر که شبیهاند به شمشیر دو دم
دو برادر که شبیهاند به حیدر در جنگ
لاله در پهنهی این دشت چه سرخ است، انگار
آبیاری شده با نیزه و خنجر در جنگ
دست بر گردن هم، هر دو به خون غلطیدند
بال پرواز هماند این دو کبوتر در جنگ
#علی_اصغر_شیری
#سفینه_النجاه
#نذر_شعر ۴
@adabiatqom