ده
گفتم علی، زمین و زمان گفت یاعلی
قلبم به جای هر ضربان گفت یاعلی!
گفتم غدیر «آب دهانم شراب شد!»
خم خنده کرد و در غلیان گفت یاعلی
وقت وداع در شب معراج، مصطفی
از ماورای آن دو کمان گفت یاعلی
آموختم که رنج علی بی شمار بود
از مادرم که گریه کنان گفت یاعلی
مدیون آن مؤذن مستم که در نجف
هفتاد بار بین اذان گفت یاعلی
#علی_سلیمیان
@adabiatqom
دوازده
در کوفه نبود غیر هانی مردی
ای کاش زن و بچه نمیآوردی
من با سرم آمدم دم دروازه
تا بلکه مرا ببینی و برگردی
#علی_سلیمیان
#سفینه_النجاه
#نذر_شعر
@adabiatqom
یک
حال من خوب است بابا حال تو انگار نه
بر سر من معجر است و بر سرت دستار نه
چهرهام قدری پریشان است، قدّم خم شده
اندکی رنج سفر دیدم ولی آزار نه
من به دنبال تو میگشتم که هی گم میشدم
در مسیرم سنگ قدری بود اما خار نه
عمه بعد از تو علمدار و امیر ما شده
قافله بی یار شد بی قافلهسالار نه
بعد تو هرجا به من آبی تعارف کردهاند
شرمسار از روی سقا گفتهام هربار: نه
زندگی کافیست باباجان مرا با خود ببر
زندگی خوب است اما بعداز این دیدار نه
#علی_سلیمیان
#سفینه_النجاه
#نذر_شعر ۳
@adabiatqom