«٢٨»
به جز سلام و تحیت از این جهان نبرید
غم بزرگ زمین را به آسمان نبرید
مکدریم، مکدر از این زمانه ی بد
ولی حکایت ما را به شهرتان نبرید
به حال خود بگذاریدمان که رنجوریم
حدیث غصه ی ما را کشان کشان نبرید
ولی چرا ببرید و غمِ یتیمی را
فقط به او برسانید و این و آن نبرید
فرشته های دعا! آسمان که نزدیک است
به جای دور دعا را، فرشتگان! نبرید
مسافر است دعا، یک مسافرِ دلگیر
کمی مجال دهیدش و ناگهان نبرید
از ایستگاه خودش می رود مسافر ما
به جز به مسجد زیبای جمکران نبرید.
***
دعا؟! چرا ببرید و صحیفه های عمل
به محضر پر از اندوهِ یارمان نبرید
#محمد_علی_کعبی
#پویش_شعر_مهدوی
@adabiatqom
«۴۴»
یک شمع فقط در این جهان روشن بود
با شمع، زمین و آسمان روشن بود
در خواب دلم به سمت قم راهی شد
از دور چراغِ جمکران روشن بود
«۴۵»
در خواب شبی دوان دوان می رفتم
در ظلمتِ جاده نیمه جان می رفتم
یکباره زمین و آسمان روشن شد
دیدم که به سوی جمکران می رفتم
«۴۶»
با بغض سه شنبه ها قراری دارم
یک گوشه ی این زمانه کاری دارم
دل پر زد و سمت گنبد نیلی رفت
دلداده ام. از تو انتظاری دارم
#محمد_علی_کعبی
#پویش_شعر_مهدوی
@adabiatqom