هفت آسمان دنبال خود نور و قداست داشت
خورشید، رویاروی او عرض ارادت داشت
از اخم، خطی رو پیشانی نمی آورد
لبخند اما کنج لبهایش اقامت داشت
آیین خوش خلقی کتابت شد از اخلاقش
از مهربانی هاش جلادش شکایت داشت
درس صبوری دست آموز کلاسش بود
از کظم غیظش، شهر، نام و فخر و شهرت داشت
بر او گذشت انبوه درد و بی مرامی ها
گوشه نشین شد گرچه منشور خلافت داشت
دلهای مایل، دور از او زنجیر شد در شهر
هر چند در زندان به ظاهر "او" اقامت داشت
گیتی برایش لحظه لحظه تنگتر می شد
از وسعت دنیا به زندانی قناعت داشت
قومی یهودی تر دوباره گرد موسی بود
پیغمبری بر دوش خود بار هدایت داشت
موسی امید از خویش بر می بست و از قومی
که بیشتر از پیش اقبال ضلالت داشت
از روزن زندان "امید" آرام سر می زد
پیک شهادت، سر به طاعت قصد خدمت داشت
تخته دری تابوت مردی آسمانی بود
پیشش زمین از شرم احساس حقارت داشت
از کاظمینش چشم خیس شعر دل می کند
بیت وداع کاروان لحن مصیبت داشت
#نجمه_سادات_هاشمی
@adabiatqom
تکرار مکرراتی اما چو نبات
شیرینتر از این چه باشد از کل جهات
یک کار بکن بپیچد از دور، صدات
#بر_خاتم_انبیا_محمد_صلوات
#نجمه_سادات_هاشمی
@adabiatqom
هفتاد و هشت
بیدار باش و منتظرتر تا بیاید
شاید همین امروز یا فردا بیاید
کوفه تصور کن که با آن قد و بالا
از منبر مسجد کسی بالا بیاید
#نجمه_سادات_هاشمی
@adabiatqom
هفتاد و نه
تا زنده هستم ممکن است آیا بیاید؟
این آرزو بیهیچ اگر اما بیاید؟
ای کاش اگر دیدار او قسمت نباشد
یک شب خیالش در دل رؤیا بیاید
#نجمه_سادات_هاشمی
@adabiatqom
«۴١»
سیراب و سراب فرقشان یک حرف است
رفع عطش جهان، به آن یک حرف است
«عجل فرجه» کنار ندبه یعنی
حرف دل هر جمعه همان یک حرف است
#نجمه_سادات_هاشمی
#پویش_شعر_مهدوی
@adabiatqom