eitaa logo
ادبخانه
1.4هزار دنبال‌کننده
475 عکس
135 ویدیو
47 فایل
🌍ادبخانه موسسه فرهنگی هنری ایلیا ترنج 🔶ادبخانه، دانشخانه مجازی ادبیات و آیین است. در این سرای دانش، بُن مایه های شعر وادبیات ، پژوهش های ادبی، آیینی و....را می توان یافت. 🔷آیدی مدیر (صادق خیری): @Sadeghkheyri
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۷ 25- «واعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جِمیعاً ولا تَفَرّقوا؛ وهمگی به ریسمان الهی دست زنید و پراکنده نشوید. (سوره ی آل عمران، آیه ی 103) ((یک دست صدا ندارد)) 26- إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ ؛ همانا من آن می بینم که شما نمی بینید. (سوره ی انفال، آیه ی 48) ((تو مو می بینی و من پیچش مو)) 27- كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ؛ هر گروهی بدان چه نزد آنهاست، شادمانند.(سوره ی مؤمنون، آیه ی53) ((هر کسی را به کار خویش خوش است/ کس نگـوید کـه دوغ مـن تُـرش است)) 28- إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ ؛ انسان نسبت به پروردگارش کافر نعمت و ناسپاس است.(سوره عادیات ،آیه 6) ((نمک خوردن و نمکدان شکستن)) 29- لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ؛ دين شما براي خودتان و دين من براي خودم (سوره كافرون،آیه 6) ((عيسي به دين خود و موسي به دين خود)) 30- وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ؛ و هرانفاق و احسانی کنید از خدا پاداش تمام به شما رسد (سوره بقره،آیه 272) ((با هر دست بدهی از همان دست پس می گیری)) 31-وَ تِلْكَ اَلْأَيّٰامُ نُدٰاوِلُهٰا بَيْنَ اَلنّٰاسِ؛ ما اين روزهاى شكست و پيروزى را ميان مردم به نوبت مى‏گردانيم تا آنان پند گيرند (سوره آل عمران،آیه 140) ((گهی پشت به زین و گهی زین به پشت)) ✍️ @adabkhane
ادبخانه
دود چراغ خورده_ ۲۸ 🌿بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🌿 ♦️ ♦️ ✳️افراد فقیر هنگام درس خواندن برای آن که روغن چراغشان در طول شب تمام نشود و چراغ خاموش نشود، فیتیله‌اش را پس از روشن کردن پایین نمی کشیدند تا حرارت فیتیله،روغن یا نفت مخزن را زیاد بالا نکشد و مصرف نکند و با آن نور ضعیف،شب را به صبح می رسانیدند. ✴️چون روغن یا نفت به قدر کافی از مخزن به فیتیله نمی رسید، به همین دلیل ؛ دود بالا می زد و فضای اتاق را آلوده می کرد و فرد دودچراغ می خورد،ولی همچنان به مطالعه ادامه میداد.این فرد زمانی که از لحاظ علمی به مقام و مرتبه ی بلندی می رسید، می گفتند: ♦️ که دود چراغ خورده است♦️ @adabkhane
ادبخانه
- ۲۹ «ان شاءالله گربه است» 🟥حکایت یکم مردی سحرگاه بیدار شد تا برای عبادت راهی مسجد شود. خواست پوستین به تن کند که دید سگی با موهای خیس بر پوستین خوابیده است و ناگزیر بی‌پوستین خواست که خروج کند. هوا بسیار سرد بود و بازگشت، با عصا به سگ زد و سگ از روی پوستین برخاست. نماز و عبادت با پوستین نجس‌شده با موی خیس سگ امکان نداشت. اما در آن تاریکی پیش خود گفت «ان شاءالله گربه بود.» 🟦حکایت دوم در قدیم حمام رفتن و به قولی رفع نجاست کردن به این سادگی نبود و آداب خاص خودش را داشت ، آدم های متدین صبح های زود به حمام می رفتند و سپس، برای ادای فرایض به مسجد می رفتند ، یک روز حاجی به حمام می رود ، کار نظافت و طهارت که به پایان رسید ، از مسجد که بیرون آمد ، سگی به درون آبی جست و سرتاپای حاجی را نجس کرد، حاجی خواست از تاریکی شب استفاده کند و برای خودش بهانه ای برای دوباره حمام نرفتن جور کند ، برای همین گفت:«ان شاءالله گربه است» 🟧معنای کنایی این ضرب المثل زمانی به کار می رود که کسی با علم به درستی چیزی ، به دلیل منفعت شخصی، خودش را به نادانی بزند. @adabkhane
ادبخانه
زا به راه شدن_ ۳۰ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم ✴️زا به راه شدن 🦋 به زنی که فرزند زاییده باشد « زائو» می گویند. 🌼به زنی که آخرین ماه بارداری را طی می کند ، «پا به ماه» می گویند . 🦋زنی که پشت سر هم فرزند بیاورد ، به این عمل « زا به زا » می گویند. 🌼به دو کودکی که پشت سرهم متولّد شوند« پِیِ زا» می گویند. 🦋به زنی که دوران بارداری او به پایان رسیده باشد؛ و هنوز نوزاد او متولّد نشده به گونه‌ای كه زن (مادر)حیران و نوزاد،در رحم سرگردان باشد. به این عمل «زا به راه»؛ می گویند . در مفهوم کنایی ؛ یعنی سرگردان و حیران . معطّل ماندن، کوچ یا ترک اجباری مکان. بنابراین :« زا به راه» ؛ مادری که چشم به راه زاییدن است . به عبارتی کسی که سرگردان و حیران و نگران دیر زاییده شدن کودک خویش است. 📚 پژوهش:دکترعسکری- بندرگز/ گردآورنده: بانو فرزانه کریمی @adabkhane
ادبخانه
کله اش بوی قرمه سبزی میده_ ۳۱ 🌿بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🌿 🟤کله اش بوی قورمه سبزی میده 🟡در دوره پیشرفته امروز، برای از میان بردن مخالفان، در برخی از حکومت ها؛ روش های بی رحمانه و وحشیانه ای وجود دارد. فکرش را بکنید که در گذشته چگونه بوده است؟ 🟣به روایتی یکی از شیوه های گذشته، این بوده که از کله ی مخالفان قورمه سبزی درست می کردند. 🟠این ضرب المثل از همین داستان ریشه می گیرد و برای کسانی به کار می رفته است که دنبال دردسر خطرناکی بوده اند تا آنجا که می توانسته به مرگ آنها بیانجامد. چراکه خوردن گوشت دشمن سرخ زبان هم، در اعصار گذشته معمول بوده‌است. 🔴اما به قول شادروان عبدالله مستوفی عبارتِ:کله اش بوی قورمه سبزی می دهد «کنایه از سری است که به علت حرفهای درشت مستحق کندن بشود تا از آن قورمه یا قورمه سبزی بسازند». به عبارت دیگر یعنی کسی که علیه مصالح ملک و ملت و یا ارباب قدرت قیام و اقدام کند مجازاتش این است که مانند ادوار گذشته کباب شود و خوراک آدمخواران گردد. 🔵«… منشا این اصطلاح پست و بیهوده، آن است که افراد سیاسی در خطر زندانی شدن و به قتل رسیدن بودند. برای همین کسی که در امور سیاسی دخالت می کرد خود را به خطر مرگ دچار می ساخت و بازماندگانش پس از او بایستی و قورمه سبزی به مهمانان بدهند و مجلس تذکر برپا دارند. مانند اصطلاح بوی حلوایش می آید که در حق افرادی است که سن آنها بسیار بالاست … ». 🟢آری! خلق را تقلیدشان بر باد داد... @adabkhane
ادبخانه
ازاین ستون به آن ستون فرج است ۳۲ 🌿بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🟤ازاین ستون به آن ستون فرج است در زمان قدیم، جوان بی‌گناهی به مرگ محکوم شده بود. زیرا تمام شواهد و نشانه های ظاهری بر ارتکاب جرم و جنایت او حکایت می‌کرد. جوان را به سیاستگاه بردند و به ستونی بستند تا حکم را اجرا کنند. 🟡طبق رسم به او پیشنهاد کردند که در این واپسین دقایق عمر خود، اگر تقاضایی داشته باشد،در حدود امکان برآورده خواهد شد. 🟠محکوم بی‌گناه که از همه طرف، راه رهایی را بسته می دید، نگاهی به اطراف خود کرد و گفت: «اگر برای شما مانعی نداشته باشد مرا به آن ستون مقابل ببندید.» درخواستش را اجابت کردند و گفتند: «آیا تقاضای دیگری نداری؟» 🟢جوان بی‌گناه پس از کمی سکوت، جواب داد: «می‌دانم که زحمت شما زیاد می‌شود ولی میل دارم مرا از این ستون باز کنید و به ستون دیگر ببندید.» مأموران اجرای حکم که تاکنون تقاضایی به این شکل ندیده و نشنیده بودند، از روش درخواستِ جوانِ محکوم، دچار حیرت شده و پرسیدند:«انتقال از ستونی به ستون دیگر جز آنکه اجرای حکم را چند دقیقه به تأخیر اندازد چه نفعی به حال تو دارد؟» محکوم بی‌گناه که هنوز بارقه امید در چشمانش می‌درخشید سر بلند کرد و گفت: «دنیا را چه دیدی؟ از این ستون به آن ستون فرج است!» 🟣مأموران برای انجام آخرین درخواستش، دست به کار شدند که ناگاه از دور، فریادی به گوش آنها رسید که: «دست نگهدارید، دست نگهدارید، قاتل دستگیر شد.» 🔵بر این پایه، جوان بی‌گناه از مرگ حتمی نجات یافت. 🔴معنای کنایی بشر به امید زنده است و در سایه آن هر ناملایمتی را تحمل می کند. نور امید و خوش‌بینی در همه جا می‌درخشد و آوای دل‌انگیز آن در تمام گوش‌ها طنین‌انداز است. 🟠ناامید نشوید و همیشه به زندگی با چشم امیدواری نگاه کنید @adabkhane
ادبخانه
صد و بیست سال زنده باشید ۳۳ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🟪صد و بیست سال زنده باشید چرا گاهی به هم می رسیم، می گوییم 120 سال زنده باشی؟ و چرا نمی گوییم 150 یا 100 سال یا… زنده باشی؟ اگرچه برای این مَثَل، معانی گوناگونی گفته اند اما در واقع دلیل این گفتار چنین است: 🟦در ایران باستان،سال کبیسه را این گونه محاسبه می کردند: به جای اینکه هر ۴ سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) هر 120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند 🟥به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کس برای طرف مقابل آرزو می کرد تا: 🟩آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد. 🟧آری براین پایه وقتی ایرانیان به هم می رسیدند،می گفتند: 120 سال زنده باشی @adabkhane
آش نخورده و دهن سوخته- ۳۴ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم آش نخورده و دهن سوخته ✴در زمان‌های‌ دور، مردی در بازارچه شهری، حجره ای داشت و پارچه می فروخت. شاگرد او پسر خوب و با ادبی بود. ولی کمی خجالتی بود. مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت. ✳روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب می کرد. ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد. قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید در پی پزشک برود. پسرک نیز حکیم را به منزل تاجر برد و دارویی نوشت. پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده، پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی پافشاری کرد و او را برای ناهار به خانه آورد. همسر تاجر برای ناهار،آش پخته بود. سفره انداخته و کاسه های آش گذاشته شد. تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد. ✴پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد. فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند. دستش را روی دهانش گذاشت. تاجر به اتاق برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی؟ زن تاجر که با قاشق ها از راه رسید. به تاجر گفت : این چه حرفی است که می زنی؟ آش نخورده و دهان سوخته؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده است. معنای کنایی ✴این مَثل برای کسی است که کاری انجام نداده و مورد سرزنش قرار گیرد. همجنین وقتی كسی‌ را متهم به گناهی كنند ولی آن فرد گناهی نكرده باشد. ✳باید مراقب بود که هرگز زود قضاوت نکرد. @adabkhane
ادبخانه
به رُخ كشيدن- ۳۵ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم 🟦 به رُخ كشيدن هرگاه نیکی ها و خدمات خود و همچنین بدیها و ناجوانمردی های کسی را یکایک برشمرند و در معرض دیدش قرار دهند تا جای انکار و تکذیب باقی نماند به این عمل در اصطلاح عامه گفته می شود : به رخش کشیدن، یعنی با دلیل و برهان محکم به طرف مقابل فرصت انکار و تکذیب ندادن. ✴اکثریت مردم ایران و سایر فارسی زبانان گمان می کنند رخ همان چهره و صورت آدمی است و از اصطلاح به رخ کشیدن این طور باید استنباط کرد که مطلب مورد نظر از مقابل چهره و صورتش گذرانیده شد تا از نزدیک ببیند و دیگر مجال انکار و تکذیب نداشته باشد . ولی آنچه از گفتار اهل اصطلاح و آثار محققان برمی آید از این رخ، معنی چهره بر نمی آید. بلکه رخ (قلعه) در این مثل و اصطلاح، یکی از مهره های بازی شطرنج است که جهت نقش موثری که بازی می کند در دهان عامه به صورت ضرب المثل در آمده است. 🟧 رُخ رخ، اسم مرغی است که بسیار بزرگ و خیالی است و حتی می‌تواند حیوانات بزرگ مانند کرگدن و فیل را از روی زمین بلند کند و با خود ببرد. اگر مقابل مهره‌ی رخ در ورزش شطرنج مانعی وجود نداشته باشد می‌توان مهره‌هایی نظیر اسب و فیل را از بازی حذف کرد و به موفقیت و پیروزی نزدیک شد. به همین خاطر اسم این مهره را رخ گذاشته‌اند. کسانی که در ورزش شطرنج فعالیت می‌کنند، یکسره در تلاش هستند که در هنگام بازی، مهره‌ی رخ حریف را حذف کنند. چرا که به مانند مهره‌ی وزیر، باارزش و بااهمیت است. با حذف این مهره طرف مقابل روحیه‌ی خود را از دست می‌دهد و شانس برنده شدنش افزایش می‌یابد. این عمل وی را به رخ کشیدن می‌گویند. 🟨 معنای کنایی این اصطلاح رفته‌رفته بر سر زبان‌ها افتاد و به صورت ضرب‌المثل در بین مردم رواج پیدا کرد و اشاره به فردی دارد که بخواهد خود را در برابر کسی با گفتن کارهای نیکی که انجام می دهد بهترین جلوه بدهد و یا اینکه کمبودهای فرد مقابل را به رخ او بکشد و خجالت‌زده‌اش کند. پس به رُخ كشيدن ، یعنی: خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن. @adabkhane
۳۶ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم این نیز بگذرد در زمان‌های قدیم پادشاهی قدرتمند زندگی می‌کرد که وزیران خردمند زیادی را در خدمت داشت. روزی این پادشاه با نارضایتی وزیران خود را فرا خواند و به آن‌ها گفت: «احساس بسیار عجیبی دارم. دوست دارم انگشتری داشته باشم که حال مرا همواره یکسان نگاه دارد. روی نگین این انگشتر باید شعاری حک شده باشد که وقتی ناراحت هستم مرا خوشحال کند و در عین حال هنگامی که خوشحال هستم و به این شعار نگاه می‌کنم مرا غمگین سازد.» وزیران خردمند همگی به فکر فرو رفتند و شروع به مشورت با یکدیگر کردند. آن‌ها پس از مشورت با هم نتوانستند به نتیجه برسند و نزد عارفی رفتند و از او درباره چنین انگشتری درخواست کمک کردند. او از قبل چنین انگشتری را همراه خود داشت. وی تنها انگشتر را از انگشت خویش بیرون آورد و آن را به وزیران داد و به آن‌ها گفت: «انگشتر را به پادشاه بدهید اما به او بگوئید که تنها در شرایطی که احساس می‌کند دیگر نمی‌تواند هیچ چیز را تحمل کند می‌تواند انگشتر را باز کند و از شعار آن آگاه شود. به هیچ‌وجه نباید از سر کنجکاوی به این شعار نگاه کند زیرا در این صورت پیام نهفته در این شعار را از دست خواهد داد. این شعار همیشه در انگشتر هست ولی برای درک کامل آن به لحظه‌ای بسیار مناسب نیاز است.» وزیران انگشتر را به پادشاه دادند و او از این دستور اطاعت کرد. کشور همسایه به قلمرو پادشاه حمله کرد و بر ارتش او پیروز شد. لحظات بسیاری از ناامیدی اتفاق افتاد که پادشاه دوست داشت انگشتر را باز کند و پیام حک شده بر آن را بخواند ولی چنین کاری نکرد زیرا احساس کرد که اگر چه در حال از دست دادن مملکت خویش است ولی هنوز زنده است. دشمن تا نزدیکی قصر او پیش رفت و او برای نجات جان خویش از قصر خارج شد و با چند نفر از نزدیکانش فرار کرد. دشمن در حال تعقیب کردن او بود و او می‌توانست صدای پای اسب‌های دشمن را بشنود که هر لحظه نزدیک می‌شدند. ناگهان متوجه شد جاده‌ای که در آن در حال فرار است به یک دره منتهی می‌شود. دشمن پشت سر او بود و هر لحظه به او نزدیک‌تر می‌شد. او نه می‌توانست به عقب بازگردد و نه در پیش رویش جایی برای فرار کردن کردن داشت. پادشاه به آخر راه رسیده بود و مرگش حتمی بود. ناگهان بیاد انگشتر خویش افتاد. انگشتر را از انگشتش بیرون آورد. آن را باز کرد و شعار روی آن را خواند: «این نیز بگذرد…» ناگهان آرامشی عمیق وجود پادشاه را فرا گرفت. «این نیز بگذرد» و البته چنین هم شد. دشمن که در تعقیب پادشاه بود و به او خیلی هم نزدیک شده بود راهش را عوض کرد و به سوی دیگری رفت. پادشاه که پشت تخته سنگی پنهان شده بود حالا صدای پای اسب‌ها را می‌شنید که از او دور می‌شدند. او از خستگی مفرط به خواب رفت و در طی ده روز توانست دوباره ارتش شکست خورده‌اش را گرد آورد. به دشمن حمله کند. کشورش را پس بگیرد و به قصر خویش بازگردد. حالا مردم کشورش از این فتح مجدد شاد بودند و جشن گرفته بودند. همه جا پایکوبی می‌آمد. پادشاه بسیار خوشحال و مسرور بود و از شادی در پوست خود نمی‌گنجید ناگهان دوباره انگشتر را به خاطر آورد آن را باز کرد و شعار حک شده را خواند: «این نیز بگذرد» همچنین از شیخ بهایی پرسیدند: “سخت می گذرد”، چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت “می گذرد” سخت که “نمی ماند”! پس خدارو شکر که “می گذرد” و “نمی ماند”. دیروزت خوب یا بد “گذشت” و امروز روز دیگری است… قدری شادی با خود به خانه ببر… راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید. @adabkhane
ادبخانه
خرج اَتینا- ۳۷ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم ♦در روزگار قدیم، مطربان در مجالس عروسی و جشن، پس از اجرای برنامه و شیرین کاری های خود، نعلبکی یا زنگی را جلوی میهمانان می گرفتند و با صدای بلند می گفتند: “اعطینا “یعنی لطفاً عنایت کنید و پولی بدهید، که در حقیقت همان شاباش بوده است. ✳از آنجایی که در گذشته زبان عربی در میان فارسی‌زبانان نیز رایج بوده ، این لفظ به زبان فارسی نیز راه یافت، اما مانند بسیاری از کلمات عربی، پس از ورود به زبان فارسی کاملاً تغییر کرده و به شکلی در آمده، که تلفظ آن برای فارسی زبانان راحت تر باشد. ✴در نتیجه این لفظ در زبان فارسی به صورت “اتینا “تلفظ می شود، که در حقیقت غلط است. ❇مَثَل “خرج اتینا “به معنای پولی است که: بجای آنکه خرج کارهای لازم و ضروری شود، در راه بیهوده و سرگرمی خرج شود. در انتها بخشی از یک ترانه عامیانه شیرازی را بیان می کنیم که، این مثل در آن به کار رفته است. ♦نه فکر دنیا می کنه نه فکر عقبی می کنه هر چی که پیدا می کنه خرج اتینا می کنه 🔸معنای کنایی هرگاه كسی پولی را كه باید صرف مخارج لازم و ضروری شود در راه بیهوده و طریق غیر عادلانه خرج كند ، می گویند : فلانی همه را خرج اتینا كرد ، یعنی نابود كرد و از روی جهالت و جوانی به مخارج غیر لازم رسانید. نیزآورده اند كه اتینا حشرات ریز وخرد و به كنایه به آدمهای فرومایه می گویند‌. @adabkhane
ادبخانه
شاخ و شانه کشیدن- ۳۸ بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید درِ گنجِ حکیم ✴ ✴ در گذشته، راه و رسم گدایی تا این اندازه پیشرفت نکرده بود که فی المثل باند و جمعیت و  تشکیلات داشته باشند . آری گدایان برای رفع گرسنگی و گرفتن درهم و دینار تنها چند شیوه داشتند که یکی از آنها این بود که شاخ و شانه می کشیدند. شاخ و شانه در حقیقت این بود : بینوایان از شاخ نوک تیز و شانه استخوان گوسفند بهره می گرفتند. آنها شاخ را در دست راست وشانه را در دست چپ می گرفتند و بر در خانه و جلوی دکان می رفتند و در خواست کمک می کردند چنانچه صاحب خانه و دکاندار از یاری رساندن دوری می کرد، گدای سمج آن شاخ را به نوعی روی شانه یعنی  استخوان گوسفند می کشید که صدای چندش آوری از آن بر می خاست و شنونده را به ستوه آورده، مجبور می کرد چیزی به گدا بدهد و او را از سر خود باز کند و در این رهگذر گاه نیز با صاحب خانه یا دکان درگیر می شدند. معنای کنایی بعدها این کار گدایان، تهدید محسوب می شد واین سخن ( شاخ و شانه کشیدن) نیز کنایه از ترساندن دیگران معنا گرفت. ✳شاخ و شانه کشیدن کنایه از تهدید است که کسی برای انتقام یا ترساندن طرف مقابل انجام می دهد. @adabkhane