📖
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است!
اکسیر من! نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است
گاهی تو را کنارِ خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خونِ هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است!
#محمدعلیبهمنی✨
#شعر
@adabpardis
📌زادهٔ: ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ (۸۱ سال)
دزفول، ایران
📌پیشه: شاعر
📌سالهای فعالیت: ۱۳۳۰–اکنون
📌همسر(ها): صدیقه نیر قره گوزلو
📌فرزندان: آیه، واژه، بهمن، ترانک، ساده، غزل
📌آثار: باغ لال (۱۳۵۰)/ در بیوزنی (۱۳۵۱) /عامیانهها (۱۳۵۵)/ گیسو، کلاه،کفتر (۱۳۵۶)/ گاهی دلم برای خودم تنگ میشود (۱۳۶۹)/ دهاتی (۱۳۷۷)/
غزل (۱۳۷۷)/ شاعر شنیدنی است (۱۳۷۷)/ عشق است (۱۳۷۸)
نیستان (۱۳۷۹)/کاسهٔ آب دیوژن، امانم بده (۱۳۸۰)/ این خانه واژههای نسوزی دارد (۱۳۸۲)/ من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم (۱۳۸۸)/ غزل زندگی کنیم (گزیده غزل) (۱۳۹۲)
#زندگینامه
#محمدعلیبهمنی
@adabpardis
فجازی! 📱
در دنیای امروز که خردسالان و بزرگسالان با فضای مجازی آشنا هستند، استفاده از آن به جذابیت کلاس ادبیات کمک میکند. نوشتن وبلاگ و تولید محتوا برای دانشآموزان فعالیت جذابی است. ما میتوانیم برای کلاس ادبیات صفحهای داشته باشیم تا دانشآموزان برای آن محتوا تولید کنند. گزارش بنویسند، کتاب و فیلم معرفی کنند یا کلیپهای مرتبط بسازند. ترکیب کردن فعالیت کلاس ادبیات با جذابیتهای دنیای مجازی هم دانشآموزان را با کارکردها و اهمیت زبان و ادبیات در زندگی آشنا میکند و هم آنها را به ادبیات و شاخههای آن علاقهمند میکند.
#آموزش_فارسی
@adabpardis 💻
🤔 با قاف یا با غین؟
یکی از دیگری پرسید که قلیه به قاف کنند یا به غین؟
گفت نه به قاف کنند و نه به غین؛ قلیه به گوشت کنند.🐟
#عُبید_زاکانی
📖 رسالۀ دلگشا
کلیاتِ عبیدِ زاکانی، به کوششِ محمدجعفر محجوب، ص ۲۸۲.
@adabpardis
آیا میدانستید که واژههای ترجُمه، جُنوب، خَلسه، سِمِج، عَطر، فیلسوف، قَواره، و کِسِل در عربی ترجَمه، جَنوب، خُلسه، سَمِج، عِطر، فَیلَسوف، قُواره، و کَسِل تلفظ میشوند؟
اگر به این تحولاتِ آواییِ واژههای عربی در فارسی علاقه دارید، کتابِ تحولِ آواییِ واژههای عربی در فارسی، تألیفِ بهروزِ صفرزاده، را بخوانید.
@adabpardis 📚
✍آشوب
در دلت غوغایی برپاست
ماهی های کوچک طعمه ماهی های بزرگ میشوند
دل های منتظری را در زیر جلبک ها مدفون کردهای
چشم هایی را که در انتظار رهایی به موج ها خیرهاند درونت نگه داشته ای
اما ارامی
ارام و بی انتها...
#اثردانشجو✨
#فاطمهدهقانپور ✨
@adabpardis
✍اشکِ آسمان
نسیمِ غربت بهانه ای شد برای
چشم های آسمان!
سکوت پنجره را شکست
دشت پژمرده شکفت
اما
وای از دل مترسک دریا!
#اثردانشجو✨
#فاطمهدهقانپور✨
@adabpardis
کوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید
سینه اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید
این نه خون است اى برادر بر لب خشکیده اش
بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید
گرچه در گرداب خون، خوابیده آرام و خموش
با نواى بینوایى، بس نوا دارد شهید
کعبه ى دل را زیارت کرده با سعى و صفا
در ضمیر جان خود، گویى منا دارد شهید
دانى از بهر چه جانبازى کند در راه دوست
چون طواف کعبه را در کربلا دارد شهید
تا مس ناقابل خود را بدل سازد به زر
در رگ دل جوهرى از کیمیا دارد شهید
پیکر عریان او در خاک و خون افتاده است
از شرف بر جسم خود خونین قبا دارد شهید
#شعر
#کعبهدل
#بهنقلازشهیدارسلان
@adabpardis
هدایت شده از هیئت محبین الزهرا(س)
بیانیه هیئت دانشجویی دانشگاه فرهنگیان سمنان پردیس الزهرا(س):
بسم الله القاسم الجبارین
((و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ))
و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی باز می گردند.
◾️ بار دیگر به همگان ثابت شد مشکل نه نظام و نه سردار بزرگ ما بلکه ایران و ایرانی است ولو اینکه ملت ایران شهادت را افتخار و مانند مرد میدان در میدان حاضر و شهادت را با جان و دل می پذیرند.واضح است که خون کودکان غزه موجب سیری شکم حاکمان ظلم نشده و به آن غده سرطانی هشدار میدهیم ملت ایران از خون فرزندان خود نمی گذرد و سربازان راه روشن سلیمانی به رذالت جنایتکاران پاسخ سختی خواهند داد.
◾️ ما دانشجویان دانشگاه فرهنگیان استان سمنان پردیس الزهرا(س) این اقدام تروریستی وحشیانه را به شدت محکوم کرده و به فرصت طلبان نیز اخطار می دهیم ما ملت شهادتیم...ما ملت امام حسینیم(ع) در برابر این اقدامات سکوت نخواهیم کرد . همانگونه که رهبر کبیر ما فرمود: بکشید مارا ملت ما بیدار تر می شود.
◾️ به ملت داغدار و غیور ایران و بالخصوص مردم کرمان_پایتخت مقاومت تسلیت عرض می نماییم . برای شهیدان علو درجات،برای مجروحان شفای عاجل و برای بازماندگان صبر و استقامت را از خداوند متعال خواستاریم. با قلبی اکنده از اندوه و غیرت تقاضا داریم همدردی مارا بپذیرید.
هیئت دانشجویی دانشگاه فرهنگیان سمنان پردیس الزهرا (سلام الله علیها)
#ایران_تسلیت
#انتقام_سخت
@AlzahraCfuhya
سلام عزیزان
یه خواهشی ازتون دارم
امشب امام زمان (عج) و همه ی ما داغداریم 🖤
برای تسلای دل داغدار امام زمان و حضرت آقا و خانواده های عزیز شهدا و مصدومین حمله ی تروریستی کرمان
هر کسی هر چقدر که در توانش هست حمد شفا برای مصدومین و صلوات برای تسلای دل امام زمان و خانواده ی شهدا بفرسته 🌱
الهی زندگیتون همیشه سراسر پر از نور نگاه آقا امام زمان (عج)
آیدی جهت ثبت تعداد:
@ftm_bazi
کانون قرآن و عترت پردیس الزهرا (س) سمنان
من سکوت خویش را گم کردهام
لاجَرَم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه میپرداختم
عاقبت افسانه ی مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریادها
سازِ جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوش تر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من
#فریدون_مشیری
#شعر
@adabpardis
✍عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد...
#قیصرامینپور
@adabpardis
🤍
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
#حامد_عسکری
#شعر
@adabpardis
✍حامد عسکری :
📌زمینه ی کاری~» ترانه سرا و شاعر
📌زاد روز ~» ۱۰ خرداد ۱۳۶۱ از بم
📌پیشه ~» شاعر و نویسنده
📌فرزندان ~» باران و محمد نیکان
📌مدرک تحصیلی ~» لیسانس رشته حقوق قضایی
📌دانشگاه ~» تهران شمال
📌جوایز ~» سیمرغ بلورین
📌قالب های شعری ~» غزل و ترانه
📌آثار ~» حال و حوایی از ترنج و بلوچ» / «خانومی که شما باشی» / «سرمهای» / «پریشب» / «پریدخت» / «خالسیاهعربی»
#حامدعسکری
#زندگینامه
@pardisadab
📚کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم
📖موضوع اصلی این داستان یکنواختی زندگی یک زن خانهدار و خستگی از این روزمرگیها و دلبستن به مرد همسایهای است که فکر میکند دنیای بهتری برای او به ارمغان خواهد آورد. در موازات این داستان گریزی نیز زده می شود به اوضاع سیاسی آن موقع و تفکرات اجتماعی مردم آن سالها.
🔍زمان: دههٔ ۴۰ شمسی. مکان: آبادان، شهر همیشه گرم جنوب ایران. در خانوادهای ارمنی مادر سیوچندساله با همسر و سه فرزند سعی دارد همسر و مادری نمونه باشد و هست تا همسایههای جدید از راه میرسند و ...
🎖برندهٔ جایزهٔ بیستمین دورهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ / برندهٔ لوح تقدیر نخستین دورهٔ جایزهٔ ادبی یلدا - سال ۱۳۸۱ / برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادب بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱ / برندهٔ دومین دورهٔ جایزهٔ بنیاد هوشنگ گلشیری بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱
#معرفیکتاب
#چراغهارامنخاموشمیکنم
@adabpardis
📖#داستان_کوتاه
دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:
ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!
دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم.
یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت.
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
✍️عطار
#تذکرهالاولیا
#داستان
📗 @adabpardis
🍁 پندانه
آدمهایی که ما را ترک می کنند
سه دسته اند
یک گروه آنهایی که بر میگردند گرچه نه آنها دیگر همان آدمهای سابق هستند و نه ما
گروه دوم کسانی هستند که هرگز بر نمیگردند چه آنهایی که نمیخواهند ، چه آنهایی که نمی توانند
گروه آخر آنهایی هستند که باید دعا کنیم آنچنان پلهای پشت سرشان را خراب کنند که اگر هم بخواند ، نتوانند برگردند.
خطر ناکترین گروه سومیها هستند .
چون موقع رفتن طوری ما را میشکنند ،
که ما تا مدتها در کما میمانیم و خیلی دیر میفهمیم که برای چه آدمهای بی ارزشی اشک ریختیم ، احساس گناه کردیم، از خود گذشتگی کردیم ، و تا مرز نابودی ، زندگی را فدا کردیم ... خیلی دیر میفهمم ... خیلی دیر ... ولی یک روز میفهمم ... چیزی که هرگز نمیفهمیم این است که اصلا چه چیز این آدمها را آنقدر دوست داشتیم؟؟؟؟ روزی که آدمهای بزرگتری ، با ارزشهای والاتری وارد زندگی ما شدند ، آن روز قدرِ خودمان را بیشتر میدانیم.
📚 @adabpardis
برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن🔥
وقتی شخصی برای بدست آوردن کالایی یا موفقیتی یا هر چیزی، کارهایی را انجام میدهد که در نهایت، خسارات اعمالش بسیار بیشتر از منافع و موارد بهدست آمده باشد، از این ضربالمثل استفاده میکنند و میگویند: "برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدی".
هر گاه در نتیجه دست یافتن به موردی بیارزش، موارد بسیار باارزشتر را از دست بدهند، از این مثل استفاده میشود.
میگویند در شهر قیصریه مرد جوانی شاگرد مغازه پارچهفروشی بود. یکی از روزها دختر زیبایی به دیدن او آمد. پس از سلام و احوال پرسی چشمش به دستمال گرانقیمتی افتاد که در یکی از قفسهها آویزان شده بود. از مرد جوان خواست که دستمال را به او هدیه دهد، اما مرد قبول نکرد و گفت: این دستمالها مال من نیست و من اجازه ندارم آن را به کسی هدیه دهم. باید بهایش را بپردازم که البته پولی در بساطم نیست.
دختر بسیار ناراحت شد ولی آنقدر اصرار کرد تا اینکه توانست مرد را راضی کند. بالاخره دستمال را گرفت و خداحافظی کرد. چند دقیقه ای از رفتن دختر نگذشته بود که مرد به خودش آمد و از کاری که کرده بود به شدت پشیمان شد. از ترس اینکه صاحبکارش مجازاتش کند، تصمیم گرفت که مغازه را آتش بزند تا کسی از جای خالی دستمال گرانقیمت بویی نبرد.
گوشهای از مغازه آتش کوچکی روشن کرد و از مغازه بیرون رفت. آتش کمکم از پارچهای به پارچه دیگر منتقل شد و کل مغازه آتش گرفت و در نهایت به مغازههای دیگر هم نفوذ کرد و در نتیجه آتشسوزی بزرگی در شهر قیصریه رخ داد.
📚 @adabpardis
فارسی: مثل آب خوردن بودن.
انگلیسی: یه تیکه کیک بودن.
to be a piece of cake.
فارسی: مثل بید لرزیدن.
انگلیسی: مثل برگ لرزیدن.
to shake like a leaf.
فارسی: مثل سگ دروغ گفتن.
انگلیسی: از لای دندوناش دروغ گفتن.
to lie through one's teeth.
فارسی: مثل گاو خوردن.
انگلیسی: مثل اسب خوردن.
to eat like a horse.
فارسی: مرغِ همسایه غازه.
انگلیسی: علفِ اون ورِ نرده سبزتره.
The grass is greener on the other side of the fence.
#ضرب_المثل
@adabpardis ✍🏻
کمیک👾
یکی از برنامههایی که میتوانیم برای کودکان دبستانی داشته باشیم خلق داستانهای کمیک استریپ است. ما میتوانیم نمونههایی را به دانشآموزان نشان دهیم و آنها را با ساختار این نوع نوشتهها آشنا کنیم سپس از شاگردان بخواهیم داستانی را به شکل کمیک استریپ درآورند.
#آموزش_فارسی
@adabpardis 💻
وسیلهای که در تصویرِ بالا میبینید نامش «غشگیر» است. وظیفهاش این است که نگذارد کتابها غش کنند.
به آن «کتابگیر» یا «فرازه» هم میگویند.
کاش آدمها هم غشگیر داشتند!
@adabpardis 📚
گاه گاهی که دلم میگیرد، به خودم می گویم:
در دیاری که پر از دیوار است،
به کجا باید رفت؟
به که باید پیوست؟
به که باید دل بست؟
حس تنهای درونم می گوید:
بشکن دیواری که درونت داری!
چه سوالی داری؟
تو خدا را داری...
و خدا اول و آخر با توست
و خداوند عشق است...
#سهراب_سپهری✨
#شعر✨
@adabpardis