eitaa logo
کانون شعر و ادب پردیس الزهرا(س)
333 دنبال‌کننده
785 عکس
36 ویدیو
25 فایل
جاودان زی،‌ ای زبان دانش و فرزانگی تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری ✨🖋️ارتباط با دبیر مجموعه: @A_Jalalipour
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻ضرب المثل🌻 . . یک دست صدا نداره معنی : باید با دیگران متحد بود ✨ یک چشم گریان و یک خندان معنی : در مورد کسی گویند که دو گانه عمل می کند. ✨ یار دیرینه ‌مرا گونه ‌زبان توبه مده که مرا تو به ‌شمشیری نخواهد بودن معنی : سرسختی @adabpardis
🌱 ضرب المثل 🌱 جوجه را آخر پاییز می‌شمارند🐣🐣 معنی: نتیجه کار آخرش مشخص می‌شود، نباید از ابتدا زیاد دلخوش و امیدوار بود. 📖داستان: جوجه های طبیعی در فصل بهار سر از تخم درمی آورند تا بزرگ شوند و به پاییز برسند، بسیاری از آنها دچار آسیب های گوناگون می شوند و از میان می روند و چه بسا که شمار اندکی از آنها که همهٔ پیشامدها و قضا و قدر الهی و انسانی را از سر بگذرانند، به پاییز می رسند و در شماره می آیند و حساب می شوند. آخر پاییز (شب یلدا) نقطه انقلاب زمستانی و طولانی‌ترین شب سال است. این روز از نظر کشاورزی برای مردمان کهن اهمیت فراوانی داشته و به همین دلیل در این ضرب المثل به آخر پاییز اشاره شده است. هندوانه و انار از اجزای ثابت شب یلدا بوده و ضرب المثل‌های نیز برای آن‌ها بیان شده است. @adabpardis
مقایسۀ چند اصطلاحِ فارسی و انگلیسی فارسی: اسمم‌و عوض می‌کنم اگه... انگلیسی: کلاهم‌و می‌خورم اگه... I'll eat my hat if... فارسی: دست بجنبون! انگلیسی: پا بجنبون! Shake a leg! فارسی: دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه. انگلیسی: قابلمه/ دیگ به کتری میگه سیاهی. The pot calling the kettle black. فارسی: غزلِ خدافظی‌ رو خوندن. انگلیسی: به سطل لگد زدن. to kick the bucket. فارسی: کارِ حضرتِ فیل. انگلیسی: کارِ هرکول. herculean task. @adabpardis ✍🏻
فارسی: مثل آب خوردن بودن. انگلیسی: یه تیکه کیک بودن. to be a piece of cake. فارسی: مثل بید لرزیدن. انگلیسی: مثل برگ لرزیدن. to shake like a leaf. فارسی: مثل سگ دروغ گفتن. انگلیسی: از لای دندوناش دروغ گفتن. to lie through one's teeth. فارسی: مثل گاو خوردن. انگلیسی: مثل اسب خوردن. to eat like a horse. فارسی: مرغِ هم‌سایه غازه. انگلیسی: علفِ اون ورِ نرده سبزتره. The grass is greener on the other side of the fence. @adabpardis ✍🏻
📔🤔🤔🤔 🔶️ داستان 🔺️ این نیز بگذرد. بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام در فلان جا برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد. ولی فردای شب سوم که باز خواب دید به آن حمام مراجعه کرد. دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و... حمامی گفت: این نیز بگذرد. یک سال گذشت. برای بار دیگر همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت‌تری داری. حمامی گفت: دو سال بعد هم خواب دید، این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید! وقتی جویا شد گفتند: او دیگر حمامی نیست، در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ شهر است. به بازار رفت و آن مرد را دید گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای. حمامی گفت: این نیز بگذرد. مرد تعجب کرد گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟  چندی که گذشت این بار بزرگ مرد داستان ما، خود به دیدن بازاری در آن شهر رفت ولی او آن جا نبود. مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است. مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی آن شهر شد. جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم. پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد. مرد شگفت زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟ ولی مرد داستان ما در سفر بعدی که به دربار پادشاه مراجعه کرد، گفتند: پادشاه مرده است! ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد؛ مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده، حک کرده و نوشته است: این نیز بگذرد هم موسم بهار طرب خیز بگذرد هم فصل ناملایم پاییز بگذرد گر ناملایمی به تو کرد از قضا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد 📚 @adabpardis