مینوشمت که تشنگیام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعلهور شود
آنگاه بیمضایقهتر نعره میکشم
تا آسمانِ کَر شده هم با خبر شود
آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم
تا گوشم از شنیدنِ بسیار کَر شود
تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»
آرامشم همیشه مرا رنج داده است
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟
مرهم به زخمِ بسته که راهی نمیبرد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود
#محمدعلی_بهمنی
#عاشقانهها
@adabpardis
جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست
در آینه ی تلفیق، این چهره تماشایی ست
تن خو به قفس دارد، جان زاده ی پرواز است
آن ماهی تنگ- آب و این ماهی دریایی ست
در من غزلی اینک دنبال تو می گردد!
ای آنکه تو را دیدن انگیزه ی گویایی ست
«من» فکر گریزم «او» تا راه به من بندد
با قافیه های ناب در حالِ صف آرایی ست:
کز خلق چه می جویی، شاعر؟ که به شعرِ تو
از حالتِ چشم اوست، گر این همه گیرایی ست
این اوست که تفسیری از صبح و صدف با اوست
این اوست که تعبیری از خوبی و زیبایی ست
«من» یک تن و «او» بسیار، «من» ساده و او عیّار
«او» می کِشَدم ناچارآنسوی که شیدایی ست
در رفتنم و در «من» خَلقی است که می بَندَد
ره را که: کجا شاعر؟ هنگامِ هم آوایی ست
«او» یک تَن و «ما» بسیار، یک تن به زمین بسپار
آوا به قفس مَگذار، کآوای تو دنیایی ست
من بینِ دو در مانده واجسته و درمانده
تا خود چه کُند-شعرم- این را که معمایی ست
#محمدعلی_بهمنی
@adabpardis
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
#محمدعلی_بهمنی
@adabpardis 🪐
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که میبینم
کسی انگار میخواهد ز من، تا با تو بنشینم
تن یخ کرده، آتش را که میبیند چه میخواهد؟
همانی را که میخواهم، تو را وقتی که میبینم
تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده میجویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟
نباشی تو اگر، ناباوران عشق میبینند
که این من، این منِ آرام، در مردن به جز اینم
#محمدعلی_بهمنی ✨
#شعر✨
@adabpardis