eitaa logo
کانون شعر و ادب پردیس الزهرا(س)
376 دنبال‌کننده
814 عکس
38 ویدیو
28 فایل
جاودان زی،‌ ای زبان دانش و فرزانگی تا به گیتی، نور بخشد آفتاب خاوری ✨🖋️ارتباط با دبیر مجموعه: @A_Jalalipour
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺 🌱 🌺 پدري فرزند خود را خواند دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت: فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟ پسر با تعجب پاسخ داد: چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد. ... پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلمی هست که هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد....... 📚 @adabpardis
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی،تنهای کوفه_mixdown.mp3
4.34M
🎙رادیو انجمن🎙 «هنوز چکاچک شمشیر های صفین ساکت نشده و قرآن های مکر از نیزه تزویر به پایین نیامده بود که شمشیر جهالت عوام فریبان از آستین ابن ملجم بیرون آمد و فرق اسد الله را شکافت و محاسنش به خون سرش خزآب شد» 💠پادکست شماره بیست و چهار💠 "با همکاری کانون شعر وادب و کانون نویسندگی پردیس الزهرا (س)" 🔷عنوان:علی ،تنهای کوفه 🎙گوینده: نازنین زهرا کرم الدین 🖋نویسنده: سید محمد تقوی 🎞تدوینگر :مهرداد رهسپار
«اختلال یادگیری در حوزه نوشتن »با ارائه پدر اختلالات یادگیری ایران ، 🧑🏻‍🏫دکتر مصطفی تبریزی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی 📆زمان :شنبه ۱۸فروردین ۱۴۰۳ ⏰ساعت ۲۰ 🔴در بستر اسکای روم {@adabpardis} [@educationalscienceAssociation] [https://eitaa.com/adabpardis] [https://eitaa.com/zeynabkobracfu]
پادکست ماه رمضان.mp3
5.93M
📣کانون شعر و ادب پردیس الزهرا (س) تقدیم می‌کند: 🔰 ✿ پادکست بهار در بهار 🌱~هر انچه نام نیکو است، مختص ذات حضرت دوست و نقطه اوج و شکوه و جلال رمضان در این است که جوشن کبیر را زیر لب زمزمه کنیم و یکتا پرستی پیشه کنیم~🌱 ✨گویندگان: ملیحه علیپور، فاطمه هراسانی ✍نویسنده: هلیا ذوالفقاریان 🔹تدوینگر: سید علیرضا صادقی @adabpardis🦋
عشق، عادت نیست. عادت همه‌چیز را ویران می‌کند از جمله عظمت دوست داشتن را. از شباهت به تکرار می‌رسیم از تکرار به عادت از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت... @adabpardis🔰
📘 💠 عنوان داستان : مدیریت خشم وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم,یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری میکردم و ساعت های زیادی را آنجا در تنهایی میگذراندم. شبی بدون آنکه به چیز خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم رابستم.شب خیلی قشنگی بود.در همین زمان قایق دیگری به قایق من برخورد کرد,عصبانی شدم و خواستم با شخصی که با کوبیدن به قایق آرامش من را بر هم زده بود دعوا کنم ولی دیدم قایق خالی است.کسی در قایق نبود که با او دعوا کنم و عصبانیت خودم را به او نشان دهم, چطور میتوانستم خشم خودم را تخلیه کنم ؟هیچ کاری نمیشد کرد. دوباره نشستم و چشم هایم را بستم,عصبانی بودم....در سکوت شب کمی فکر کردم,قایق خالی برای من درسی شد.... از آن به بعد,اگر کسی باعث عصبانیت من شود,پیش خودم میگویم :"این قایق هم خالی است " نکته :در واقع آن کس که شما را عصبانی میکند,شما را فتح کرده.اگر به خود اجازه میدهید از دست کسی خشمگین باشید و بخش عمده ای از عاطفه و ذهن تان را به او اختصاص دهید,در واقع به او اجازه تصاحب این بخش های وجودتان را داده اید. از خاطرات 📚 @adabpardis
سلام دوستان خوبم❤️❤️❤️ این آغاز کار انجمن زبان انگلیسی پردیس الزهراست.👩‍🏫👩‍🏫 با دنبال کردن ما از برنامه های خوب و هیجان انگیزمون مطلع بشید. آدرس کانال: https://eitaa.com/EnglishAssociationAlzahra
🔹️امام خمینی (ره): ، روزی است که اسلام را باید احیاءکرد و احیاء بکنیم و قوانین اسلام در ممالک اسلامی اجرا بشود. روز قدس، روزی است که باید به همه ابرقدرت ها هشدار بدهیم که اسلام دیگر تحت سیطره شما به واسطه عمال خبیث شما،واقع نخواهد شد. روز قدس، روز حیات اسلام است باید مسلمین به هوش بیایند، باید متوجه قدرتی را که مسلمین دارند[ بشوند]، قدرت های مادی، قدرت های معنوی. مسلمین که یک میلیارد جمعیت هستند و پشتوانه خدائی دارند و اسلام پشتوانه آنهاست و ایمان پشتوانه آنهاست، از چه باید بترسند؟ صحیفه نور؛ جلد ۸؛ صفحه ۲۳۳ 📚 @adabpardis
نه اروپاست نه آمریکا ! این دوتا کتابخونه قشنگ تو شیراز خودمونه @adabpardis 🏙
تصویری از یک صفحه‌ی بازی مار و پله/هند، سال 1895 متن داخل خانه‌ها به فارسی است. در تصویر از بازی به عنوان یک بازی فلسفی یاد شده است. تا قبل از استعمار انگلستان زبان فارسی زبان اول هندوستان بود. @adabpardis
⚠️ اختلال یادگیری در حوزه نوشتن با حضور استاد ارجمند: دکتر مصطفی تبریزی 📅 تاریخ : شنبه 1403/01/18 ⏰ ساعت : 20:00 https://www.skyroom.online/ch/mojtaba2024/cfuonline1 استان میزبان : سمنان وفارس ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @adabpardis
🛑با توجه به پیشامد غیر منتظره برای استاد محترم دکتر تبریزی ، این کارگاه به زمان دیگری موکول خواهد شد ‌. 📢زمان بعدی کارگاه اطلاع رسانی خواهد شد . @adabpardis
🔸 حکایت گلستان سعدی، باب چهارم جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی‌کرد. گفت: اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی. دو عاقل را نباشد کین و پیکار نه دانایی ستیزد با سبکسار اگر نادان به وحشت سخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید دو صاحبدل نگه دارند مویی همیدون سرکشی و آزرم‌جویی و گر بر هر دو جانب جاهلانند اگر زنجیر باشد بگسلانند یکی را زشت‌خویی، داد دشنام تحمل کرد و گفت: ای خوب فرجام بتر زآنم ، که خواهی گفتن آنی که دانم ،عیب من، چون من، ندانی @adabpardis📖
animation.gif
72.7K
🍁 ‌‌‌‌‌‌‌ ✍ انسانها و اشکال هندسی "آدمها" هم مثل "اشکال هندسی" هستند: بعضیها همیشه با همه "موازی" هستند و کاری با هیچ کسی ندارند! بعضیها "متقاطعند" همه را قطع می‌کنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمها هستند! بعضیها "نقطه اند" کوچکند و قد خودشان حرف می‌زنند! بعضیها "پاره خطند" اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟! بعضیها "دایره اند" با همه کنار می آیند ، همه هم دوسشان دارند، موج مثبت می‌دهند! بعضیها "مثلثند" هر جور نگاهشان کنی تند و تیز و رک هستند مثل تابلو خطر می‌مانند! بعضیها "مربعند" چارچوب دارند منظم و خشکند! بعضیها هم "خط خطیند" مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ، یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی! 🔶امیدواریم شما دایره ای باشید.... @adabpardis
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است هر زمان یادت می افتم مثل قبرستانم و سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش این سکوت بی رضایت نه؛ به من برخورده است غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است @adabpardis🖊 🪽
📘 روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد! روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند! مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند به راست و چپ می پیچیدند، بالا می رفتند و پایین می آمدند، شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند، اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند! مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد! حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود ... سال ها گذشت و آن خیابان، جاده ی اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند، مسیر بسیار بدی بود! در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟ 📖قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها 👤 📚 @adabpardis
📢📢نتایج مسابقه بهار عبادت به مناسبت عید سعید فطر اعلام می‌گردد:👇 🥇نفر اول: بهاره عبدالمالکی 🥈نفر دوم: ملیحه علیپور 🥉نفر سوم: فاطمه نوحی ممنون از تمام عزیزانی که در مسابقه شرکت کرده بودند. @adabpardis🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘🔅داستانی زیبا و پند آموز از مولانا🔅 اندر حکایت شکر وناشکریهای ما آدم ها پیرمردتهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت از قضا یکروز که به آسیاب رفته بود دهقانی مقداری گندم در دامن لباسش ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید !!!! در همان حال با پرودرگار از مشکلات خود سخن می گفت وبرای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار میکرد (( ای گشاینده گره های ناگشوده , عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )) پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت ..................... من تورا کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟ .................. پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند ...................... مولانا تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه 📚 @adabpardis