eitaa logo
ادبیات قم
1.1هزار دنبال‌کننده
620 عکس
91 ویدیو
0 فایل
رویدادهای ادبی استان قم مسیر ارتباطی: @adabqomadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
یکشنبه که بر ضریح شب برف نشست در موج بلا ساحت آیینه شکست طوفان زد و قلب ملت ما پژمرد وقتی که رئیسی به رجائی پیوست 🍃🍃 تو آینه دار عزت و امّیدی از نور دلت به جان ما تابیدی وللّه اگر زمین شهادت میداد می‌گفت تو از طایفه ی خورشیدی 🍃🍃 جانی که تن تو چاک چاک افتاده هر گوشه ی دشتت گل پاک افتاده انقدر که یاس از تنت روییده یک تکه بهشت روی خاک افتاده 🍃🍃 گل از نفس افتاده ولی جان دارد درخاک بقا ریشه ی پنهان دارد گل کن گل من که آسمان ایران ابریست...هوای بوسه باران دارد 🍃🍃 با رود عطش همیشه جاری شده ای درد است دچار بی‌قراری شده ای ای دشت که لاله از تنت روییده با خون شهید آبیاری شده ای 🍃🍃 کشتند ولی زنده تر و زنده تریم در موج بلا چشم به راه خطریم این بار غلط کرده کسی فکر کند از خون شما به راحتی میگذریم 🍃🍃 از قدرت سرخ نام تو می‌ترسند از پرچم سبز بام تو میترسند اینها که به فکر کشتن ما هستند هر لحظه از انتقام تو می ترسند 🍃🍃 این موجِ رها که در پی مقصود است جاری شده از کوه صلابت... رود است دریاب که ملت حسینی یک عمر در آرزوی همین شهادت بوده است 🍃🍃 یک روز ورق دوباره برمی گردد موعود به یک اشاره بر می گردد خورشید که پشت ابر پنهان شده است با لشکری از ستاره برمی گردد @adabqom
باران همان اشک خداوند است،در صحنتان بسیار می امد هرچند که رگ های ما می سوخت!،هرچند که رگبار می امد سیل آمد و یک شهر دریا شد، صدها کبوتر در دلم جا شد دیدم رواقت هم عزادارست!،سوز غمی انگار می امد اردیبهشتی روبه پایان بود،من در بهاری سرخ می دیدم هی لاله لاله، هرچه پروانه،پیوسته از دیوار می امد ما گم شده در تیره پستوها،در پایتختی از هیاهوها در نقطه های ساکت مرزی،باران خون این بار می امد مردی که سودای شهادت داشت،بر آستان حق ارادت داشت آن شب که از دریا روایت داشت،خونین تن از پیکار می امد باران و مه در جنگل و طوفان،باران می امد،وه! چه بارانی! آن مرد بارانی تر از باران ،ازقاب عکسی تار می امد دستان خاکی،بال و پر خاکی،چشمان خیس مهربان خاکی ان پر کشیده در شب باران،بارخت خون ازکار می امد زهرا سلیمی @adabqom
هرچند شهادت هنرِ مردان است اما خبر رفتنشان سوزان است هر لحظه عبادتِ تو خدمت بود و محرابِ شهادتِ تو هم میدان است! @adabqom
او رفت و به سرمنزل مقصود رسید او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید هر کس وسط راه بماند، مانده‌ست... آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید @adabqom
خبر آمد که بی خبر ماندیم! آسمان! کو کبوتر رضوی؟! باز هم قصه ای که تکراریست باز هم ما و غصه های قوی جنگل و کوه بود... آتش بود در گلستان نشست ابراهیم آتش آنقدر سرد شد بر او که تنش یخ زده ست ابراهیم... قهرمان رفت... مرد میدان رفت... شهر او را به روی شانه گرفت گردوخاکی که بر عبایش بود چشم بیگانه را نشانه گرفت رأی ما سید ضعیفان بود قلب ها خانه ی امید شدند و گواهی به انتخاب خداست «برگه هایی که روسفید شدند...» در حرم اشک بود... باران بود عطر اسپند بود و عید و شهید خبر آمد کبوتری خسته کنج این صحن تا ابد خوابید راضیه مظفری @adabqom
سفر بخیر و سلامت! خدا به همراهت کشانده ای دل یک شهر را به همراهت عبای ساده تو سایه سار مردم بود برو که سایه آل عبا به همراهت چه کرده ای مگر ای مرد با دل این قوم؟ که هست اینهمه دست دعا به همراهت به روی شانه تو بار درد مردم بود بگو که میبری اش تا کجا به همراهت؟! کبوتر حرمی! رو به آسمان رفتی دعای حضرت موسی الرضا به همراهت عاطفه خرّمی @adabqom
برخیز ای تبسم جامانده در غبار ای داغ مانده بر دل امواج بی‌قرار برخیز ای غروب غم انگیز آسمان تنها دلیل گریه‌ی اخبار ناگوار ای چشمه‌ای که زمزمه‌ات مهربانی است ای تا ابد زلال‌ترین حس روزگار آن شب که ابرها به تنت بوسه می‌زدند چون خنده‌ای شهید شدی بر لب بهار در سایه‌ی نگاه بلندت نشسته‌ایم ای سرو ریشه دار جهان، سرو پایدار گویا ستاره‌ای به تن خویش کرده‌ای تا سر به راه تر بشود شب در این دیار عمری برای خدمت گل‌ها دلت تپید دریا شده‌ست سهم تو ای رود رستگار پرواز بر فراز حرم نوش جان تو پرواز کرده‌ای به بلندای افتخار @adabqom
با سرو روی خاکی آمده است خون و خاکستر است بر مویش کفشهایش گلیست، مندرس است عرق خستگیست بر رویش با عبا و قبای خاک آلود روی عمامه اش غبار سپید سر موعد رسیده تا پرواز راه افتاده کاروان شهید خادم کیست اینقدر خاکیست؟ به نظر اهل روستا باشد از کجا آمده شهید شود؟ به گمانم که آشنا باشد... دست هایش چقدر پر پینه ست چشم هایش چقدر بی خواب است بین پرواز، بال وا کرده ست؟ مهلتش نیست بسکه بی تاب است چهره اش آشناست، لبخندش! وسط صحن انقلاب انگار... دیده بودم که پاک میکرد از روی دیوار صحن گرد و غبار چهره اش آشناست، باران نیست؟ که به قحطی روستا بارید؟ بیل زد باغ مستمندان را...؟ مثل خورشید روزشان خندید؟ خنده اش آشناست! اما نه خنده اش بین کارها گم بود گرچه جامانده در مه و باران شانه اش خیس اشک مردم بود سینه اش سوخته است. اما نه داغ مردم به سینه اش مانده اشک مستضعفین دو ساعت پیش جگرش را عمیق سوزانده زخم طعن و هزار زخم زبان جای تا جای پیکرش دارد چقدر وعده ی عمل کرده بر ورق های دفترش دارد چقدر میشناسمش انگار هرچه او سوخته ست پر نور است بنویسید در دل تاریخ این تن یک رییس جمهور است... به زمین خورده تا بلند شود پرچم اقتدار محرومان رفتی و سوز استخوان آمد... سفرت خوش بهار محرومان ریحانه ابوترابی @adabqom
بعد از آن روز و شب دویدن ها عاقبت پای او به خیر رسید عاقبت مه کنار رفت و جهان لاله ای را میان دشتی دید عاقبت از میان آتش و خون لاله ای سر کشید و پیدا شد سوخت دلها بدون ابراهیم عاقبت رفت و سهم گلها شد! یادمان نه ، نمی رود هرگز نیش های زبان عقرب را ! در نگاهش ؛ گذشت و خاموشی در دل اما طنین یا ربّ را ! روز و شب را نمی شناخت که او نیت خدمتی شباشب داشت هر چه در وسع و در توانش بود در طبق های مخلصانه گذاشت! یار مظلوم و یاور حق بود هم نفس با کلام رهبر بود گوش یک عده جاهل اما باز در شنیدن برابرش کر بود زخم زد رفتنش به این خانه قدر او را چه دیر فهمیدند ! رفت و هم سفره با رضاجان شد عزتش را جهانیان دیدند ! چه از این بهتر و طلایی تر، که شب پر فروغ میلادش _هشتمین آفتاب_دعوت کرد خادمش را به خانه آبادش ! حق همین بوده از ازل آری! هر که با اوست رستگار شده جز چنین رفتنی سزاش نبود با رضا بود و ماندگار شده ! @adabqom
تقدیم به سیدالشهدای خدمت ... پیِ خورشید ، شب تا صبح ، در سوزِ مِه و باران به گریه تاخیم از غرب تا شرق ارسباران به گریه رد شدیم از کوه و جنگل ، برف می‌بارید سکوت شب به هم می‌خورد ،نم نم حرف می‌بارید در آن کوه و کمر ، پژواک ایمان سخت دیدن داشت صدای یا رضای مردم ایران شنیدن داشت صدا ، همراه بوران ، در سکوت دشت می‌پیچید دعا ، با نام پیچک ، بر قنوت دشت می‌پیچید نمی آمد به چشم هیچکس از بی قراری ،خواب کجا چیره شده یکبار بر چشم انتظاری ،خواب به ظلمت تاختیم و صفحه تقویم فردا شد گذشتیم از شبِ ناباور و خورشید پیدا شد چه خورشیدی که صبحش در شفق انگار مقتل بود طلوعش از ته یک دره در اعماق جنگل بود چه خورشیدی که رمز ذکر یا قدوس می‌دانست که خود را خادم شمس الشموسِ توس می‌دانست شهادت آرزویش بود و شد تعبیر رویایش پس از یک عمر خدمت ، رفت در آغوش مولایش @adabqom
📣آفرینش‌های ادبی حوزه هنری قم برگزار می کند: پویش شعر 🔹ویژه شاعران قم 🔺به مناسبت شهادت رییس جمهوری مردمی و خستگی نا پذیر و همراهانشان اشعار برگزیده در مراسمی که به زودی برگزار می شود قرائت می شوند و از آثار برتر تجلیل به عمل خواهد آمد. 🔸لطفا آثار خود را در پیام رسان ایتا برای ادمین کانال ادبیات قم به نشانی 🆔@adabqom ارسال بفرمایید. 🔗لینک خبر در وبسایت 🔗 کانال ایتای آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم 🔺🔺🔺
رواق چشم جهان داغدار قامت توست به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد بیا به سوی حرم موعد زیارت توست رواق ها همه آماده ی حضور تو اند به اشتیاق نمازی که با امامت توست کنار شاه خراسان قرار می گیری ... مبارک است مقامت که مزد خدمت توست تمام عمر دویدی به شوق این ساعت بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست عبای خاکی و عمامه ای که خونین است و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست... گواه توست که بر وعده ات عمل کردی که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست و داد غسل شهادت تن تو را باران... لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست هنوز هم نشده باورم خبر ها را ! ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست... @adabqom
اندوهگینم مثل ابری که باران روی بالگردت شد هم درد مردم بودی و آن شب جنگل پناه کوه دردت شد تا آمدی امید پیدا شد درتاروپودجان محرومان حالا ببین از داغ جانسوزت پر خون شده چشمان محرومان ای مرد از داغت دلم خون است اخبار پروازت جهانی شد مانند روزی که خبر آمد سردار دلها آسمانی شد اصلا فراموشت نشد سید حال و هوای کودک غزه همراه تو تا اوج خواهد رفت بی شک دعای کودک غزه عمرت عجب حسن ختامی داشت پرواز با یاران همراهت راه رجایی بود راه تو پایان گرفت اندوه جانکاهت ای خادم شمس الشموس امروز چشم انتظارت می‌شود سلطان هرگز فراموشت نخواهد کرد جمهوری اسلامی ایران @adabqom
عبادت قبول و شهادت مبارک مبارک تو را این سعادت؛ مبارک شهیدانه ماندی، شهیدانه رفتی تو ای ناتمام! امتدادت مبارک شهادت اگر ابتدای شهود است چنین مردنی چون ولادت مبارک مبادا که عادت شود زنده بودن شهیدا! تو را خرقِ عادت مبارک سیاست مبارک شد از راه و رسمت به دوشت ردای سیادت مبارک به خدمت کمر بسته‌ای؛ خسته‌ای؟ نه خداقوت! اجر جهادت مبارک شهیدا! سعیدا! امیدا! مریدا! رسیدی به کام مرادت؛ مبارک خوشا نام و یادی که ماند از تو با ما که نامت عزیزست و یادت مبارک @adabqom
با غم عشق، الهی که به سامان برسم چقدر چشم به راهم که به یاران برسم از غم داغ شهیدان دل من می سوزد باز ای کاش از آتش به گلستان برسم چون‌کویرم که ترک خورده دلم از دوری کاش با همّت این اشک به باران برسم آنچه پیداست شب ماست در این نیمه‌ی ماه کاش یک‌‌بار به آن نیمه‌ی پنهان برسم او گرفت آن چه که می خواست از الطاف رضا کاش اینگونه به پابوسی سلطان برسم کاش،ای کاش، که ای کاش نگویم دیگر آه ای کاش که من هم به شهیدان برسم @adabqom
دگر عمامه ات را از سرت بردار ابراهیم رسید از آسمانها مژده ی  دیدار ابراهیم جهان این شرک ناموزون پرتکرار را گم کن که پیدا گشته ای در بطن این تکرار ابراهیم تو را از لابلای ابر از آغوش آن جنگل که بالا برده؟ ای درخواب هم هشیار ابراهیم چگونه از تو بار خستگی ها را جدا کردند که بنشینی کمی هم با خودت یکبار ابراهیم پر از زخم زبان و طعنه ی تلخ رقیبانی بخواب آرام و دردت را به ما بسپار ابراهیم نخوابیدی و جنگیدی تمام فصل هایت را چقدر آخر..! تبر را بر زمین بگذار ابراهیم صدیقه سادات علوی @adabqom
ابراهیم درآتش... سبک پریدی و پرواز در هوایت ماند صدف شکستی و در گرانبهایت ماند برای سامریانی که مار می بافند لهیب معجزه در جادوی عصایت ماند چه مومنانه به خدمت گماشتی خود را چه عاشقانه دلم بر سر وفایت ماند به قتلگاه رسیدی، کجاست پس گودال هوای قله نشینی به کربلایت ماند فقط دل است که می میرد و برایت مرد فقط صداست که می ماند و صدایت ماند اگر چه شهرت و فامیلی ات رییسی بود چراغ تاول خدمت به زیر پایت ماند تو در میانه ی طوفان بگو چه می کردی؟ گره گشایی و خدمت؟ همین برایت ماند خلیل بت شکن روزگار،ابراهیم مسیر روشن و ... بر شعله رد پایت ماند . علیرضا اطلاقی @adabqom
این همه سیل که از‌ ابر خراسان می‌ریخت اشک بوده‌است که در اصل ز چشمان می‌ریخت پس عجب نیست که این‌بار به روی مشهد غصه بیش از همه‌ی خطه‌ی ایران می‌ریخت با خبر بود «رضا» صحن که می‌شد لبریز حزنِ انبوه که در هیکل باران می‌ریخت آخرش درشب میلاد عجب قیمت یافت گوهری دیده که در محضر سلطان می‌ریخت خاطرت هست که بر گونه فشاندی هربار؟ بعد از بین محاسن که به دامان می‌ریخت به گمانم که در آغوش «علی» افتاده ست قطعه های بدن خسته که از جان می‌ریخت سید اعلا امیری - شاعر افغانستانی @adabqom
قطعه ای تقدیم به پیکر قطعه قطعه تو ای ابراهیم ! .....خدا می خواست تقدیرت چنان باشد چنین باشد به هر تقدیر تسلیمی،  شدی تسلیم در آتش یقین دارم که آتش را گلستان کرد اعجازش نمی سوزد کسی از نسل ابراهیم در آتش گلستانی فراهم شد بهشتی زیر سر داری کنار سلسبیل و کوثر و تسنیم در آتش ببین ققنوس بی بال و پرم را بال و پر دادی که با دست کریمت می شود تکریم در آتش شب شعر تو را باید شب شام غریبان کرد مصمم کن دل ما را به این تصمیم : در آتش _ شبیه شمع سرتاپا همه از شعله سرشاریم برای حس همدردی غزل گفتیم در آتش تب دلسوزی ام بالاست و پایین نمی آید گرفتم در دلم یک مجلس ترحیم در آتش رضا یزدانی صابونی @adabqom
📣 آفرینش‌های ادبی حوزه هنری استان قم برگزار می‌کند: ✒️ فراخوان پذیرش دومین دوره 《مدرسه شعرسرآغاز》 🔹دوره‌ی یک‌ساله‌ی تربیت شاعر شامل: ۱. چهارگام سه ماهه آموزش و تمرین ۲. سه اردوی آموزشی و تفریحی ۳.گام همراهی و دوره‌های تکمیلی 🔹با تدریس: اساتید مطرح شعر کشور 📆مهلت ثبت نام: تا بیستم خردادماه ۱۴۰۳ ⏰شروع کارگاه: سوم تیرماه ۱۴۰۳ 🔸لازم به ذکر است این مرحله از ثبت نام فقط به عنوان پیش‌ثبت نام است و پذیرش نهایی بعد از مصاحبه استعدادسنجی انجام خواهد شد. هزینه ثبت نام هرگام از دوره به شکل جداگانه دریافت می‌شود. 🔸هزینه گام اول: شامل ۲۰ ساعت کارگاه آموزشی و یک اردوی آموزشی و تفریحی: ۱/۰۰۰/۰۰۰ تومان 🔗علاقه‌مندان می‌توانند برای ثبت نام به سایت سرمشق به نشانی www.sarmashq.ir مراجعه کنند. 🔸در صورت سوال در خصوص ثبت نام می توانید به ادمین کانال ادبیات قم در ایتا به نشانی 🆔@adabqomadmin مراجعه کنید. و یا با شماره تماس ۳۷۷۴۷۷۰۰ داخلی ۱۰۳ در ساعت اداری تماس بگیرید. 🔻 آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم در شبکه های اجتماعی🔻 🔗 کانال ایتا 🔗اینستاگرام 🔺🔺🔺
خبر و بی‌خبری بود و امید و بیمی کوه بر دامن خود بُرد سرِ تسلیمی بوی پاییز دمید از نفس صبحِ بهار در کفِ باد ورق خورده مگر تقویمی بارها رفت و از این راهِ خطر بازنگشت ملتی ماند در آوارِ چنین تصمیمی دل من کنده شد و پاره شد از درد فراق نیمی افتاده در اینجا و در آنجا نیمی آتشی را به گلستانه بدل کرد ولی در گلستانه هم آتش‌زده ابراهیمی از تو محرومم اگر سید محرومانی شانه‌ام خم شده از بار چنین تحریمی @adabqom
خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی اگرچه باورش سخت است از تو این‌چنین کاری ولی باور کن عید مردم ما را عزا کردی دل مستضعفین در جای جای این جهان شد گرم همین که کفش‌های آهنینت را به پا کردی گره افتاده بود از رنج‌ها در کار محرومان تو اما بی کلید آن قفل‌های بسته وا کردی اگرچه دردهای کهنه جا خوش کرد بر دوشت ولی تو خستگی‌های جهان را نخ‌نما کردی همه امروز از همراهی با تو سخن گویند چه رندانه نفاق عده‌ای را برملا کردی گرفتی از امام مهربانت اجر خدمت را کنار مضجعش از بس همیشه گریه‌ها کردی شهید، این واژۀ زخمی برای تو برازنده‌ست چه زیبا این صفت را در خبرها مبتدا کردی بهشتی در بهشت آماده و مشتاق دیدار است که در اردیبهشت خود به او خوب اقتدا کردی تویی که فکر و ذکرت خنده‌ای از مقتدایت بود خبر داری که او را با غم خود آشنا کردی؟ نبودم لحظه‌های آخرت اما یقین دارم میان نم‌نم باران برای او دعا کردی نبودم لحظه‌های آخرت اما یقین دارم رفیقت حاج قاسم را میان مه صدا کردی @adabqom
رود بود و بی قرار، خستگی نمی،شناخت اهل کار بود و کار، خستگی نمی‌شناخت مرد بود و دائما در نبرد تن به تن در میان کارزار، خستگی نمی‌شناخت او زپا نمی نشست، تا که کم شود غمِ مردمان این دیار، خستگی نمی‌شناخت آبشار و سر به زیر مثلِ چشمه ها زلال کوه بود و استوار، خستگی نمی‌شناخت در هجوم هجمه ها در کمین کینه ها همچنان امیدوار، خستگی نمی‌شناخت گرچه جاده غرقِ مه یا که راه پر گره یا که جاده پر غبار، خستگی نمی‌شناخت رهبرت نوشته است که رییسی عزیز این دلیرِ سربه دار، خستگی نمی‌شناخت سیدعلی نقیب @adabqom