ادبیات قم
⭕️محفل شعر 《شهیدِ خدمت》 🔹ویژه برنامه محفل مهروماه، حجرههای ساحلی و پنجشنبه های شعرِ انجمن. 🔸با شعر
چند نکته مهم:
۱.به ساعت و محل برگزاری برنامه دقت بفرمایید و توجه کنید ورودی سالن در این برنامه از کوچه ۱۰ بلوار الغدیر خواهد بود.
۲.دوستانی که در پویش شعر شهید جمهور شرکت کرده اند و اثرشان در کانال ادبیات قم منتشر شده به ترتیب اولویت حضور در برنامه می توانند شعرخوانی داشته باشند. بنابراین اولویت با شاعرانی است که زودتر در برنامه حضور پیدا کنند.
۳. در این محفل ۹ اثر به انتخاب حضار به عنوان اثر برگزیده انتخاب خواهند شد.طبق روال برنامه های مهروماه برگه های رای شعر برتر از ابتدای برنامه توزیع می شود و با شروع اولین شعرخوانی دیگر توزیع نخواهد شد.
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
خودت میخواستی در جانفشانی بینشان باشی
برای از نفس افتادگان کهف امان باشی
خودت میخواستی مرهم شوی بر زخم محرومان
خودت میخواستی همسفره مستضعفان باشی
تمام راه های سخت را پیموده بودی تا
برای سرکشان راهی به سوی کهکشان باشی
اگر چه کشتی ما تا ابد آماج طوفانهاست
ولی میخواستی در باد و باران بادبان باشی
تو را نشناختیم و این گمان را هم نمیبردیم
یکی از بهترینها زیر سقف آسمان باشی
به پاس خدمتی که از سر اخلاص میکردی
بنا شد تا در آغوش امامت میهمان باشی
محدثه آشتیانی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
پرپر زدنت میان آتش را دید
از داغ تو در خودش دمادم پیچید
در سوگ تو آن شب آسمان تا دم صبح
سر بر دامانِ کوه، خون میبارید
...
در خود پیچید تا سحر از سر درد
طوفان از کوه، بوی غم می آورد
آن شب که تمام آسمان گریان بود
در سوگ تو ماه روضه خوانی میکرد
...
وقتی عمری عاشق خدمت باشی
سرما، گرما میان ملّت باشی
حق است اگر عاقبتت این باشد:
«همسایهی هشتمین امامت باشی»
خاطره شیوندی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
خبر از سیل و تگرگ و خبر از طوفان است
خبر از بارش سنگین و مه و بوران است
بی جهت نیست دلآشوبهٔ مردم وقتی
خبر از مرد شریفیست که در بحران است
پی تعمیر وطن رفت که میگفت هنوز
گوشهای هست در این خانه که بی سامان است
خبر از آه... خبر تلخ و ... خبر جانکاه و...
بعد از این باز هوای وطنم باران است
گوشهای هست در این خانه، پس از این اخبار
که از اندوه عزیزان دلش ویران است
خبر از داغ جوان است که در هر گوشه
مادری مویه کنان، دخترکی گریان است
مثل امواج ارس، راه شهیدان وطن
رود هموارهٔ سرخیست که در جریان است
خبر از... عاقبتش ختم به خیر است آری
او جگر گوشه و دلسوختهٔ ایران است
عاطفه اکبری
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
با توام ماه پشت مه پنهان
چه خبر از ستاره های ما ؟
تو بگو ابر! حالشان خوب است ؟
بی خبر مانده ایم از آنها
ابر حرفی نداشت جز گریه
ابر حرفی نداشت جز باران
مردهایی فتاده پای کوه ...
کوهی از درد روی شانه ی شان
دره میخواست که نگه دارد
آن بدن های خسته را چون راز
دره بود و کبوتران حرم
دره بود و تلاطم پرواز
تا سحر التماس میکردیم
چشم وا کن بتاب ای خورشید
در سیاهی ستاره گم کردیم
امشبی را نخواب ای خورشید
بی قراران قاف وصل آن شب
با دلی گرم ... در دل سرما
باز سیمرغ عشق آمد و برد
با خودش جمع رو سفیدان را
آمدند آن مسافران غریب ...
خسته ره ... به خانه برگشتند
غم مردم به روی شانه شان
پس چرا روی شانه برگشتند
شب ... سیاهی ..لباس های عزا
روشنا شد ستاره باران شد
قصه آتش است و ابراهیم
خاک ایرانمان گلستان شد
انقلاب است و باغ سر سبزش
هشت سرو رشید کاشته اند
باز هم روی شانه کشور
بار مسئولیت گذاشته اند...!
زینب یوسفی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
آرام مانند نسیم صبحدم بودی
با حرف هایت دائما تسکین غم بودی
من انتخابت کرده بودم چون که در میدان
با حاج قاسم هم صدا و هم قسم بودی
حتی برایت ماهی کوچک دعا می کرد
زیرا که تو در فکر رود تشنه هم بودی
حتی جلودارت نشد کوه ارسباران
از بس که تو در راه حق ثابت قدم بودی
دنبال عنوانی برای خود نبودی تو
در کشورت خدمتگزاری محترم بودی
اصلا پریشانی به تو هرگز نمی آمد
تو لایق آرامش کنج حرم بودی
#فرزانه_قربانی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
چونان همایِ سعادت، در اوجِ پروازی
برایِ اهلِ زمین تا ابد سرافرازی
امیدِ تابشِ خورشید از آسمان چه خبر؟
بگو چه گفت خدایت چقدر پُر رازی
از آن زمان که لباست عبا و عمّامهست
برایِ راهِ امامت همیشه سربازی
عبایِ خاکیِ تو آیههای خدمتِ توست
همیشه با غمِ مردم انیس و دمسازی
امامزاده ای و از تبارِ ساداتی
برایِ نسلِ معاصر، دلیل و اعجازی
رئیس و خادمِ مردم، شهیدِ جمهوری
شهیدِ خدمتی و در جهاد، ممتازی
درونِ جذبهات ای کوه، رود جاری بود
همیشه محضرِ خورشید، رنگ میبازی
بسوز و روضهی زهرا (س) بخوان برایِ خودت
که با شرارِ غمِ مادرت همآوازی
تنت شبیهِ علی اکبرش گسسته شده
گزیده شد تنِ تو در کمالِ ایجازی
#وحید_لقمانی
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
باید غزل را پر کنم از بیقراری ها
از حرف های ناتمام ،از اشک وزاری ها
آه از شب تاری که اندوهش نمایان بود
آن را سحر کردیم با چشم انتظاری ها
پاییز شد فصل بهاری که در آن رفتی
آوار شد بر کوچه ها بغض قناری ها
پروانه ها دور تو می چرخند و می سوزند
پایان ندارد قصه ی این غمگساری ها
چشم ترم دنبال تو می رفت تا آفاق
دل کندم از هرچه به غیر از، دلسپاری ها
هم مهر تو در سینه هم داغ تو بر دل ماند
مائیم و پرواز تو و این یادگاری ها
#عاطفه_آل_کثیر
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
تو ذره ذره از دل طوفان گذشتی
مثل نسیمی خوش از این سامان گذشتی
ما در شبی تاریک دنبال تو گشتیم
تو از مسیر نور، با مستان گذشتی
دنیا برای عاشقان جایی ندارد
از قیل وقال مردم نادان گذشتی
عکس تو در دست تمام کودکان بود
این بار هم با چهره ای خندان گذشتی
سوز دل ما را گلستان کردی ای مرد
از گونه های تشنه چون باران گذشتی
#عاطفه_آل_کثیر
@adabqom
#پویش_شعر_شهید_جمهور
#شاعران_قم
باز با لحنِ خراسانیِ گل ها برگشت
آن گل سرسبد خسته شکوفا برگشت
خسته و سوخته از کوچه ی دنیای شما
به دیارِ ابدِ زنده ترین ها برگشت
آن کبوتر شده از عطر نسیم رضوی
در مه و ابر به کوهی زد و عنقا برگشت
او که می گفت: درست است کمی دور شدیم
به امام و شهدا می شود اما برگشت
باید از نخوت این کاخ به کوخ فقرا
باید از کرسی رخوت به تقلا برگشت
آدم از هیبت او پاک سرشتی می دید
دشمن و دوست در او خلق بهشتی می دید
رای دادیم به اخلاق اهورائی او
قرعه افتاد به نام دل دریائی او
گرچه او را عقلا خوب نمی دانستند
پاکدست این همه مطلوب نمی دانستند
با همه خلق چنین ساده نباید باشد
حاکم این قدر هم افتاده نباید باشد
ولی آن مرد کزو گشت سر کوه، بلند
آخرش چشمه شد و خورد به باران پیوند
همه دیدیم که فریاد شقاوت برخاست
دود از آتش نمرودی تهمت برخاست
تکیه بر وعده ی اغیار نکرد ابراهیم
سوخت اما گله از یار نکرد ابراهیم
ظاهر قصه چنین بود که خدمت می کرد
تو نگو سید ما مشق شهادت می کرد
رفت آنگونه که نوری به نهایت برسد
حق او بود که این سان به شهادت برسد
راستی در عدد هشت چه سری ست عجیب
هشت یادآور تاریخ امامی ست غریب
حکمتش چیست بجز وصل به جانان بودن
هشتمین منتخب مردم ایران بودن
یاد باد آنکه دلش را به رضا مایل کرد
عاقبت گوشه ای از مشهد او منزل کرد
انقلاب است که می ماند و پرچمدارش
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
@adabqom
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸شعرخوانی سرکار خانم اعظم سعادتمند در محفل مهروماه اردیبهشت 1403
🔺ویژه برنامه روز معلم و تجلیل از شاعران معلم استان قم
متن کامل شعر👇
از نفس افتاده در بین هتلهای جوان
یک مسافرخانهی بی رنگ و روی بی نشان
سالهای سال چشمانش به چشمت خیره بود
صبح ظهر و شب به اذنت داشت صدها میهمان
خاطراتش از خیابان های مشهد می رسد
تا نخستین خشت گوهرشاد تا تیموریان
با نگاه گرم گنبد الفتی دیرینه داشت
هم کلامش دسته دسته نامهبرهای جهان
حسرت یک لحظه چشم انداز او را داشتند
نسل در نسل کبوترخانههای اصفهان
ذکر کاشی کاشی اش یا نور یا شمس الشّموس
نقش بر روی جبین اش سرنوشت آهوان
اینک اما بی امان در معرض ویرانی است
یک مسافرخانهی بیصاحب بیخانمان
می شود از نو بسازی این دل فرسوده را
ای تو حتی با کلوخ و سنگ و سیمان مهربان
می شود کاری کنی که جان بگیرد باز هم
این مسافرخانه در بین هتل های جوان
🔻🔻؛
محفل شعر ماهانه مهر و ماه
🔺🔺؛
🆔@adabqom
🔗 اینستای آفرینشهای ادبی
🔻حوزه هنری استان قم🔻
🔗 وبسایت | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام