💞دلنوشته💞
از شوق تماشای شبِ چشم تو،سرشار
آیینه به دست آمدهام، بر سرِبازار...
هرغنچه بهچشم منِ دلتنگ،جز این نیست
یادآوری خاطرهی بوسهی دیدار...
روزیکه شکست آینه،با گریه چهمیگفت؟
دیوار به آیینه و، آیینه به دیوار...!
کُشتم دل خود را ،که نبینم دگری را
یک لحظه عزادارم و،یک عمر وفادار...
چونرود،کهمجبور بهپیمودن خویش است
آزاد و گرفتارم ، آزاد و گرفتار...
ایموج پر از شور کهبر سنگ، سرت خورد
برخیز فدای سرت، انگار نه انگار...
تا لحظهی بوسیدن او،فاصلهای نیست
ایمرگ به قدر نَفَسی،دست نگهدار...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
📝
چند راهکار برای وابسته نشدن در ابتدای رابطه
۱ باید رابطه ات با خودت خوب باشه ،اگر می خوای زود وابسته نشی لازمه از تنهایی و سینگلی نترسی و با خودت در صلح باشی ، پس قبل از شروع هر رابطه ای رابطه ات رو با خودت درست کن.
۲ خودتو فراموش نکن تو مهمی برنامه و اهداف و زندگیت رو برای هیچ کسی کنار نذار یا تعطیل نکن. روابط با دوستانتان رو قطع نکن ،باشگاه رفتن و کلاس رفتن هات رو متوقف نکن
۳ خواسته ها و ارزش هات رو نادیده نگیر.حریم و مرزبندی داشته باش زود با کسی صمیمی نشو و همه چیز رو تموم شده تصور نکن ، به اندازه میزان شناختت به هر کسی اجازه بده به دایره شخصیت نزدیک بشه
۴ بت سازی ممنوع اون یه آدم معمولیه مثل تو هر چقدر که برات جذابه به خودت یادآوری کن که این جذابیت بیشتر میتونه ناشی از کشش جنسی و ظاهری این فرد باشه و بر اساس یک ویژگی شخصیتی اونو نیمه گمشده یا فرشته نجات خودت نبین فرصت شناخت بده!
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ⸯⸯپینتـــرستـــــ فــــ𝐅𝐨𝐨𝐃ـــودⸯⸯ😋🍕
#آشپـــزی 🍜 ִֶָ🍕 ݁. ݁
#غذا 🍡💛 ִֶָ
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
خاطره خانمی رو که گفت مادرش عجله داشت بزور شوهرش بده خوندم گفتم بزار منم درد و دل کنم هرچند عادتم نیست.
منم از بچگی دانش آموز زرنگ و باهوشی بودم و سرحال و شاد. البته نسبت به خواهرای دیگه م سبزه و پرمو (بابام بم میگفت مِل مِلو) 😜😜.
خلاصه که با تمام اینا خیلی خواستگار داشتم از 13 _14 سالگی. اما هم خودم مخالف بودم و هم بابام میگفت دخترم باید درس بخونه. اما این مادرم عاشق این بود که منو زودتر دک کنه و شوهر بده. هر کی میومد خواستگاری بابام میسپرد به خودم و منم رد می کردم. نگو این رو اعصاب مامانم بود 😅 😅
گذشت تا رفتم سوم دبیرستان حالا شاگرد ممتاز مدرسه، تو رویای دکتر معلمی، یه روز خوش و خندون از مدرسه اومدم خونه 🏃♀🏃♀🚶♀🚶♀ناهارمو خوردم کارامو کردم رفتم زیر پتو مامانم هم اونور اتاق زیر پتو. از همون جا بهم گفت؛ فلانی پسر فلانی (یکی از فامیلای پدری) تو رو خواستگاری کرده و بابات هم بهش جواب مثبت داده و تو هم باید قبول کنی. حالا بگو نظرت چیه؟ 🤔 🤔 💁♀💁♀منم خوب طرف رو میشناختم و معقول بود برام از هر نظر. از طرفی چون قصدم دانشگاه بود تصمیم داشتم تا اطلاع ثانوی شوهر بی شوهر. و تازه همه جوره به بابام ایمان داشتم و با این اخطار مامانم حسابی ناامید شدم و اشکم جاری شد و بش گفتم الان من چی باید بگم مگه حرفی هم مونده دیگه؟
بعدشم مامانم رفت به بابام گفت که جواب من مثبته و عروسی سرگرفت 😂😂😅😅بعدا خودش لو داد که بابا بش گفته بخودم بگه و هر چی من گفتم همون میشه اینم از ترسش به دوتامون دروغ گفته (فکر کنم ستون پنجم همسری بوده) 😜😂😜
البته الان خدا رو شکر همسرم خیلی مهربون و صبور و با گذشته. هر چند این صفات خوبش زیادی میکنه و بقیه ازش سؤ استفاده میکنن. ولی مامانم موفق شد حرف خودش رو به کرسی بشونه. منم 20 سال بعد رفتم دانشگاه و الان ارشدمم گرفتم و به دکترا می اندیشم. اما بابای مهربونم دیگه نیست تا بهم افتخار کنه 😔😔😔
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه کش موهای قدیمیتو دور ننداز😍
کش موهای قدیمی که حالت خودشون رو از دست دادن و کششون خراب شده رو بندازین داخل آب جوش سریع مثل روز اول تغییر حالت میدن و درست میشن😍🤌🏻
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#داستان_آموزنده
🔆جنازه اى كه شتر حملش نكرد
مسلمانان گروه گروه به سوى جبهه جنگ احد مى شتافتند. عمر و بن جموح كه مردى لنگ بود، چهار پسر دلاور مانند شير داشت ، همه در كنار رسول خدا عازم جبهه بودند. شور و شوق سربازان احساسات پاك عمر بن جموح را تحريك كرد تصميم گرفت كه او نيز در جبهه شركت كند. لباس جنگى پوشيد، خود را براى حركت به سوى احد آماده كرد.
برخى خويشان به او گفتند:
تو نمى توانى به علت پيرى و لنگى پا، به خوبى از عهده جنگ برآيى و خدا هم جهاد را بر تو واجب نكرده است ، بهتر آن است در مدينه بمانى ! و همين چهار فرزند رشيد را كه به ميدان نبرد مى فرستى كافى است .
عمرو گفت :
رواست مسلمانان به ميدان جهاد بروند و سرانجام به فيض شهادت رسيده وارد بهشت شوند اما من محروم بمانم ؟
هر چه كردند نتوانستند اين مرد الهى را از تصميمش منصرف كنند و بالاخره قرار شد محضر پيامبر برسند و از ايشان كسب تكليف نمايند.
خدمت پيامبر آمد عرض كرد:
يا رسول الله ! من مى خواهم همراه مسلمانان در جنگ شركت كنم و عاقبت به فيض شهادت برسم اما خويشانم نمى گذارند و شديدا علاقمندم با اين پاى لنگم وارد بهشت شوم .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:
تو معذورى ، جهاد بر تو واجب نيست .
سپس حضرت به خويشان او فرمود:
اگر چه جهاد بر او واجب نيست ولى شما نبايد مانع شويد و او را از جهاد بازداريد وى را به حال خود بگذاريد، تا اگر ميل داشت در جهاد شركت كند. شايد هم به فيض شهادت نايل گردد.
عمرو خوشحال از محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و با همه خويشان خداحافظى كرد و از منزل بيرون آمد، خواست به سوى جبهه حركت کند. دست به دعا برداشت و گفت :
خدايا! مرا به خانه بازمگردان !
عمرو به سوى جبهه جنگ حركت كرد و در ميدان با قدرت تمام جنگيد سرانجام با يكى از فرزندانش شهيد شد.
پس از پايان جنگ همسر عمرو به سوى جبهه آمد اين بانوى محترمه پيكر شوهر و پسرش را پيدا كرد، ديد برادرش نيز به فيض شهادت رسيده است . هر سه پيكر را بر شتر نهاد و به سوى مدينه حركت تا در قبرستان بقيع به خاك بسپارد.
وقتى در بين راه به مكانى رسيد شتر از حركت بازماند و به سوى مدينه حركت نكرد، لكن وقتى به سوى احد برمى گشت به سرعت حركت مى نمود، اين صحنه چندين بار تكرار شد.
همسر عمرو قضيه را نفهميد براى حل اين مشكل خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و جريان را عرض كرد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
شتر ماءموريتى دارد! آيا وقتى شوهرت به سوى ميدان حركت كرد سخنى گفت ؟ دعايى كرد؟
زن : بلى يا رسول الله ! وقتى مى خواست به سوى احد حركت كند در آخرين لحظات رو به قبله ايستاد و چنين دعا كرد:
اللهم لا تردنى الى اهلى وارزقنى الشهادة خدايا مرا به خانواده ام باز مگردان و به فيض شهادت برسان ! رسول خدا فرمود:
خداوند دعاى او را مستجاب كرده ، به اين جهت شتر پيكر او را به سوى مدينه حمل نمى كند پيامبر دستور داد جنازه ها را به احد بردند. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله روى به مسلمانان كرد و فرمود:
در ميان شما كسانى هستند كه اگر خدا را به وجود او سوگند دهيد قطعا شما را مورد لطفش قرار مى دهد، عمرو بن جموح يكى از آنان است .
آنگاه پيكر آن سه شهيد را با ديگر شهدا در احد دفن كرد و اندكى در داخل قبر آنان توقف كرد و از قبر بيرون آمد و فرمود:
اين سه شهيد در بهشت نيز با هم خواهند بود.
همسر عمرو از رسول خدا درخواست دعا كرد و گفت :
يا رسول الله ! دعا كنيد خداوند مرا هم با اينها همنشين و محشور نمايد.
پيامبر صلى الله عليه و آله نيز درباره اين بانوى ارزشمند دعا كرد.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فاطمه یعنی شرف، یعنی حجاب
فاطمه فخر زنان، روز حساب
فاطمه یعنی رضای کردگار
شاهکار خلقت پروردگار
❤️میلادحضرت زهرا(س)
و روز مادر
مبارک ❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطره
استادم میگفت یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است.
کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطره
داداشم توی فروشگاه لوازم خانگی وتزئینات مشغوله. یه روز که اومد خونه هر چند دقیقه یکبار میزد زیر خنده☹️😐هممون تعجب کردیم بابام 😒🧐اما تا می خواست بپرسه از خنده ی اون خودشم خندش میگرفت می خندید😂😂😂😂منو مامانم🤨☹️
تا اینکه بعد از چند دقیقه که پرسیدیم چیشده گفت امروز یه دخترخیلی ناز مو طلایی 😍چشم آبی 😍حدود 3 یا4ساله اومده مغازه گفت خیلی شیرین زبون بوده و منم سربه سرش میزاشتم و مغازه کاملا سکوت همه به دختر بچه نگاه می کردن که من بهش چشمک زدم 😂😂
دختر بچه دستشو گذاشته رو دهنش تو اون سکوت داد زده مامان مامان خاک عالم تو سرم این آقاهه چشمک میزنه بهم🤭🤪مامان برم ادبش کنم🤨داداشم می گفت همه از خنده غش کردن منم تو افق محو شدم والا بچه 3یا 4 ساله آبرومو به فنا داد😂😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشت و این مدلی بسته بندی کن هم به صرفه استفاده میشه و هم نظم خوبی به فریزر میده🤌😍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
📝
زن بودن کار سختی است ...
زن بودن یعنی تشخیص دهی که مرزی ظریف وجود دارد بین حفظ کامل و تمام عیار زنانگی با عشوه نیامدن برای همه مردهای نه تا نود ساله.
زن بودن یعنی در محیطهای کاری مردانه، مساوی یا بیشتر از مردان کار کنی و کمتر از آنان احترام و ارزش ببینی، اما مرد نشوی و رفتارهای مردانه و یا قلدری مردانه در نیاوری .
زن بودن یعنی برای فرار از همه بی عدالتی هایی که مردان در جامعه و محیط کار روا می دارند، به شیوه های زنانه عشوه و غمزه ای که مردان از تو انتظار دارند متوسل نشوی .
زن بودن یعنی انجام یک کاربسیار سخت ، اینکه با اینکه مردی در زندگی ات وجود ندارد، همچنان جلوی آینه بروی و خود را بیارایی؛ همچنان خود را زیبا کنی و از اینکه مردی نیست تو را تحسین کند افسرده نشوی.
زن بودن یعنی اینکه وقتی مردت به همه زنهای اطراف توجه دارد و از همه آنها حرف می زند، اما اصلا تو را نمی بیند، همچنان زن بمانی و از زنانگی ات لذت ببری .
زن بودن یعنی اینکه در زمانه ای که خیانت زنهای متعهد دیگر قبحی ندارد، در زندگی یا رابطه ناامیدکننده ای که مجبوری ادامه اش دهی، بمانی و خیانت نکنی .
زن بودن یعنی اینکه مادری کنی و تلاش و فداکاری ات بسیار باشد ، اما طلبکار فرزندانت نباشی و آنها را وادار نکنی زندگی ناامیدکننده تو را ادامه دهند .
زن بودن یعنی اینکه در جامعه ای که برنامه ریزی می کند تو در حد آخر بی شعوری باشی، کتاب بخوانی، فکر کنی، بحث کنی و از عقل ات استفاده کنی بدون اینکه مرد شوی .
زن بودن یعنی اینکه در شرایط امروزما که روز زن یعنی کادو گرفتن و هر چه گران قیمت تر بهتر، تصمیم بگیری که هدیه ات، عشق و بوسه و آغوش باشد نه گردنبند طلا .
زن بودن یعنی اینکه بدانی برای یک زن.. بودن در رابطه ای لذت بخش.. گناه و زشت نیست .اینکه اظهار نارضایتی دائمی از زندگی زناشویی یا رابطه، ربطی به مشکلات این رابطه ندارد. اغلب، ربط به این دارد که زنهای ما از اینکه رابطه ای لذت بخش داشته باشند احساس گناه می کنند و یا خرابش می کنند یا خراب جلوه اش می دهند تا وجدانشان آسوده باشد .
زن بودن یعنی بدانی بار اصلی گرم و پرشور نگه داشتن رابطه ات بعهده توست ... و چقدر گاهی این بار سخت و طاقت فرساست .
زن بودن یعنی پزشک و دندانپزشک و معلم و مهندس موفق بودن ، اما از دیدن یک گل زیبا شادشدن .
زن بودن یعنی مادر بودن و فرزند را با عشق در آغوش گرفتن، و همچنان از آغوش مردت لذت بردن .
زن بودن یعنی تمیز و مرتب و کدبانو بودن ، و پدر اعضای خانواده را برای حفظ این تمیزی درنیاوردن .
و زن بودن یعنی اینکه بدانی یک جاهای خالی عاطفه و احساس و همدردی ملاطفت آمیز را، فقط زنها پر می کنند و نه هیچ مردی ... حتی بهترینش ...
#روز_زن_مبارک_باد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطره
سلام به همگی دیدم دوستان خاطره از موش گفتن منم یکی یادم اومد سال پیش دوتا موش خونمون پیدا شد موش اول خیلی راحت رفت روی چسب موش اما بگم براتون از موش دوم مدتی بود میدیدم روی یه گلدون سوراخ میشه هرچی میگشتم چیزی پیدا نمیکردم موش خیلی زبل بود هیچ ردی از خودش بجا نمیذاشت منم خیلی مطمئن بودم موش نیست دوهفته ای اینجوری گذشت ماهم نمیفهمیدم این چیه خاک گلدون زیرو رو میکنه با این حال دورتا دور گلدون حتی روی گلدون چسب موش گذاشتیم اما این موشه میومد از کنار همش رد میشد خاک گلدون سوراخ میکرد ومیرفت انگار میخواست به ما بگه اینا روی من تاثیر ندارن حتی کل انباری رو ریختم بیرون چیزی پیدا نکردم یک ماهی شده بود حسابی کلافه شده بودم فقط میخاستم ببینم این چیه که با هیچ چیز کار نداره فقط با گلدون درگیره پسرم یه مار لاستیکی داره خیلی واقعی نشون میده منم مار گذاشتم روبروی گلدون زیرشم تله موش .چسب موش اینا رو گذاشتم یهو بعد چند ساعت دیدم صدا تله موش اومد موش بیچاره یهو 🐍 دیده بود ترسیده افتاد توی تله دیگه بعد از اون موش خونه ما نیومد 😄😄😄 یه نفس راحتی کشیدم. ببخشید طولانی شد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•