eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ احکام انتخابات 🔹شرکت در انتخابات واجب عینی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 چند درس زندگی و تجربه بگم ۱- به خاطر هیچکسسس و هیچ اتفاقی تو روی مادر و پدرتون واینستین و بی احترامی نکنین چون تو مواقع سختی زندگی پدر مادر هستن که دلسوزتن و حمایت میکنن بدون هیچ چشم داشتی ۲- هیچ موقع کنار دوست و آشنا و فامیل از خوبیای بیش از حد شوهر و اتفاقات خوب زندگیتون نگید. خیلیا هستن در ظاهر براتون اضهار خوشحالی میکنن ولی در پشت قضیه کلی نقشه برا ناراحت کردن خودتون و خراب کردن زندگیتون می‌کشن و اگه اینکارو نکنن فقط یه آه از سر حسرتشون زندگی رو نابود می‌کنه. ۳- هیچ موقع اول کاری صد خودتونو برای شوهر و نامزدتون نزارید. بزارید به مرور زمان خودش بخواد کشفتون کنه . اینطور جذابترین ۴- همیشه حد و حدود و خط قرمزاتونو با زبون خوش و خنده به اطرافیاتون نشون بدید تا بی عزتتون نکنن و اجازه ی بی احترامی به شما رو به خودشون ندن ۵- درک کردن همسر از لحاظ مالی خوبه خانوما ولی در حالی که این به وظیفتون تبدیل نشه. به خودتون با پول همسر برسید و روحیتونو شاد نگه دارین چون اگه افسرده و مریض و پیر بشین اولین نفر همسر و بچه هاست که به روی آدم میارن ۶- گه گداری که همسرتون سرکار هستن به خانواده ی همسر زنگ بزنین و خیلی رسمی حالشونو بپرسید اینکار به شدت شمارو مهربون و با محبت نشون میده ۷- توی جمع وقتی همسرتون یا بچتون اشتباه میکنه همون ثانیه کنار جمع سرزنش نکنین چون با اینکار به اطرافیان یاد میدید با همسر و بچه هاتون بدرفتاری کنن ۸- هیچ موقع تحت هیچ شرایطی تو دعوا و بحثاتون جای خوابتون رو با همسر جدا نکنین. تو خونه شاد باشین بزارید همیشه شمارو شاد ولی سرسخت ببینه و نزارید زندگی کردن بدون شمارو یاد بگیره. قهرای زود به زود شمارو یه خانوم ولی با خصلت بچگانه جلوه میده که باعث میشه هیشکی روتون حساب باز نکنه ۹- خیلیا تو زندگیمون رو لبشون شکر دارن و تو دلشون زهر . به جز خدا با هیشکی درد و دل نکنین. حتی وقتایی که دلتون به شدت پره و پر از اشک هستین و خواستین با کسی حرف بزنین اینو یادتون باشه که بعدا موقع خوشحالیتون قراره مسخرتون کنه یا مثل چماق اون درد و دلتونو بکوبن تو سر و مورد آخر هیچ موقع تندخویی و زبون درازی هیشکیو عزیز نکرده. تا میتونید با پنبه سر ببرین و کیف کنین 😅 هرکی مسخرتون کرد شما با خنده و لبخند جوابشو بدین مطمین باشین صد برابر بهتر عقب نشینی میکنن 👍 اینم بگم من ۲۲ سالمه و برا گفتن این تجربه ها به شما خیلی کوچیکترم ولی اینا حاصل درس هفت سال زندگی سختم بود که به طلاق منجر شد . ولی الان شکر خدا متاهل هستم و همسرمم مرد خوبیه ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌷🌷🌷 داستان کوتاه مسافر تاکسى آهسته روى شونه‌ى راننده زد. چون ميخواست ازش يه سوال بپرسه. راننده داد زد، کنترل ماشين رو از دست داد، نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد. براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد. تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى! مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نميدونستم که يه ضربه‌ى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه. راننده جواب داد: واقعآ تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه راننده‌ى تاکسى، دارم کار ميكنم‌، آخه من ۲۵ سال، راننده‌ ماشين نعش کش بودم… گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این روشی که بهتون میگم پرده هاتون از اولشم نو تر میشه😍👌🏻 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند دوخت نوار اریب برای قست‌های زاویه‌دار •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 ✅ تجربه ۱ من یه خونه ۶۰ متری دارم که یک اتاقشو کارگاه خیاطی کردم با حدود نیم تن پارچه و چرم و زیپ و ... هر روز داخل خونم رفت وامده یه بچه کوچیکم دارم ولی جاری خواهرشوهرم مادرشوهرم بارها بهم گفتن با این همه مشغله کاری و رفت و امد چطور خونت همیشه مرتبه ؟ راز مرتبی خونه من اینه من هر روز اخر شب تموم خونرو برق میندازم تمام خونرو سرویس بهداشتی رو پله هارو همرو طی میکشم چون هر شب تمیز کاری میکنم در عرض نیم ساعت کل خونم تمیز میشه ✅ تجربه ۲ چندتا نکته کلیدی حتما تو خونه رعایت کنید: 🌸 خونه باید همیشه بوی خوبی بده(یه عطر کوچیک با رایحه که دوست دارین بخرین بزارین داخل پذیرایی درشم بردارین) 🌸 هر روز یه گردگیری هر چقدر کوچیک داشته باشین (اخر هفته ها اثاثی تمیز کنید) 🌸 چندتا دستمال نانو داشته باشین یکی برای دیوار های سرامیکی‌،یکی برای گاز ، یخچال و شیشه ها... بعد ظرف شستن همیشه کناره های سینک رو خشک کنید لک نمونه 🌸 موقع جارو برقی حتما زیر مبل ها بکشید و یک پنبه عطر بزنید بزارین قسمت هواکش جارو بوی خوبی داخل خونه میزنه 🌸 در پنجره ی خونه جز اصل اثاثی هفته ی یه بار حتما باید تمیز بشه 🌸 داخل مایع ظرف شوی حتما جوش شیرین بریزین تا ظرف ها تمیز و براق بشن 🌸 یه شیشه پاک کن داخلش مایع سفید کننده(وایتکس خودمون😅) بریزین کنار سینک هر شب اخر شب استکان هارو اسپری کنید بشورین واسه روز بعد برق میزنه 🌸 لباسایی که ماشین میریزین حتما داخل لباس ها هم کمی پودر بریزین تمیز تر میشه 🌸 بعد اشپزی گاز حتما تمیز کنید ولی اخر هفته ها یه جوش شیرین سرکه مهمونش کنید حتما 🌸 داخل مخزن اتو یه پاف از اسپری ک دوست دارین بزنین ماندگاریش معرکس..... برای تزیین خونه گل و گیاه طبیعی معرکس و به خونه انرژی میده حتما بزاری کلی تایپ کردم 😅😂 خانوما لطفا نکات کلیدی بزارین تا بتونیم خونه ی تمیز داشته باشیم😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بازم سلام یه خاطره دیگه بگم اینم یادم اومد خاطره خانم که گفته گوشت هارو از ترس مادرم ریختم بالا پشت بوم یاد این خاطره افتادم ما چند تا بچه تو خونه بودیم بیشتر کارها رو خواهر بزرگتر ها میکردند ولی هر وقت خواهرم ظرفی می‌شکست که البته زیاد ظرف می‌شکست مادر عزیزم غر میزد آخرشم می‌گفت از جهازت کم میزارم😂😂😂😂 که چرا حواست جمع نمیکنی منم هر وقت چیزی میشکستم یه باغ پشت خونمون بود از دیوار پرت میکردم تو باغ 😍😍😍البته بچه بودم یازده یا دوازده سالم بود 😊😊یه روز که پدرو مادر و همه خواهر برادارا باغ بودن مادرم دلش نمیومد من و ببره باغ کار کنم گفت بمونه خونه نهار درست کنه خورشت درست کردم 😍😍بله نگید چطور ما آنقدر زود کار کرده بودیم که حتی مهمونم میومد غذا رو اضافه هم میکردیم حالا قصه اونم میگم😂😂 😂برنج و آبکش کردم که دیدم وای یه سیاهی روشه 😢😢قبلاً بهم فضله موش رو نشون داده بودن وگفته بودن نجسه 😕😕گفتم خدایا حالا چکار کنم این که نجسه نماز همه میمونه گردن من دیواره که خیلی بلنده نمیشه ریخت بره 😂😂اول یه قابلمه دیگه برداشتم چون وقت نبود برنج کته درست کردم و بعد برنج قبلی رو برداشتم رفتم تو باغچه با یه قاشق زمین و کندم برنج رو ریختم و دوباره خاک ریختم روش 😜😜بعدشم همون لب باغچه قابلمه راشستم که همه اومدن ولی بعداً به مادرم گفتم با محبت بهم گفت چرا حواست جمع نکردی برنج اصراف کردی وخوب کاری کردی ریختی دور 😊😊😊فدای دل مادر 😔😔روح همه مادران آسمانی شاد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام یاد یک خاطره از کوچیکی های پسرم افتادم پسرم الان ماشاالله مردی شده و اقاست ولی اون موقع ها که نوزاد بود مدلش این بود که از ساعت ۱۰شب شروع به گریه میکرد تا پنج صبح اصلا یادم نمیاد اون موقع جحوری زندگی می‌کردم فقط یادمه بچه که می‌خوابید منم بیهوش میشدم .خلاصه یک روز که حسابی خواب آلود و داغون بودم یکی اومد زنگ خونه رو زد منم هی خواستم محل ندهم دیدم طرف ولکن نیست و هر آن امکان داره بچه بیدار بشه ازونجایی که خیلی ژولیده بودم وچشمها پف کرده دیگه خودتون تصور کنید چی بودم یک‌چادر سر کردم و کل صورتمو پوشوندم فقط دماغم بیرون بود رفتم جلو در دیدم آقایی بود که با همسرم کار داشت پرسید کجاست و اینا جوابشو دادم بعد گفت شما مادرش هستید وای نگم برق سه فاز از سرم پرید فوری صورتم و درآوردم بیرون یک چشم غره به مرده رفتم گفتم نخیر خانومشم مرده زرد کرد و فوری معذرت خواست و در رفت بعد اینکه رفتم قیافمو تو آینه دیدم عین جن زده ها بودم اون روز کلا خواب از سرم پریده بود و خودمو فحش میدادم که چرا نداشتم همون دماغ بیرون بمونه و تصور یارو رو بدترش کرده بودم🥴🥴🥴😅😅😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ🌺لام روزتون پراز خیر و برکت🌱🍃 🗓 امروز پنجشنبه ☀️  ۱۰ اسفند  ١۴٠٢   ه. ش 🌙 ۱۹ شعبان  ١۴۴۵  ه.ق 🌲   ۲۹  فوریه  ٢۰۲۴   م •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
شیخی که از همسرش کتک می‌خورد! مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگ‌ترین فقیهان جهان تشیع بوده است. ایشان در نجف می‌زیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده‌است. آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک میخورد! وقتی از او دراین باره پرسیدند گفت: بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد! وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمی‌دهید گفت: این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‏‌های خداست چون وقتی بیرون می‌آیم و برای نماز می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم، هوایم بیرون می‌رود این چوب الهی است، این باید باشد! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ترفند حسابی برای پاک کردن کابینت ها😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام عشقا 😊 دم همتون گرم ی خاطره از بچگی یادم افتاد: اون وقتا ک بچه بودیم ی خونه داشتیم ک زیرزمین داشت و من خواهرمم این زیر زمین و ب زور برای خودمون تصرف کردیم فرشش کرده بودیم و هرچی خرت و پرت بود اونجا گذاشته بودیم و اونجام دوستامونو دعوت میکردیم وقت میگذروندیم حالا ی روز یکی از دوستامون ب اسم شکیبا ک خیلی هیکلی و چاق و گنده بود با خواهرم بد رفتاری کرده بود و دعوا گرفته بودن عاقا منم دو سال از خواهرم بزرگتر بودم خیلی حرصم گرفت ک چطور تونسته خواهر منو بزنه نشستیم نقشه کشیدن و گفتم تو برو باهاش حرف بزن و بیارش تو زیر زمین هر جوری شده اینو بکش زیر زمین خواهرمم رفت و اونو اورد همینکه رسید تو راهرو من دمپایی ب دست(از این دمپایی ها ک واسه دسشوییه بزرررگ و مردونه و سنگین)منتظرش بودم میخواست فرار کنه ک هولش دادیم و از پله ها بردیمش تو مقر خودمون(زیرزمین)و تا میخورد زدیمش😂😂باور کنید و دیگه دستم توان نداشت ک دمپایی و بلند کنم و بزنم تو سرش..تازه تند تند بهش میگفتیم ک دفعه اخرت باشه سارا رو میزنی هاااا گامبوووو😂😂😄😄 اخر سر ی کتک از مامان خانوم خوردیم ب خاطر کارمون اتفاقا همین امروز مامانم داشت همین شیرین کاریمونو میگفت واسه برادر و خواهر کوچیکترم و حال میکردن😂😂😂😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• یک سوتی دیگه هم بگم از همسر جان من و همسرم چند وقت پیش بخاطر درست کردن دندان هایمان دکتر رفتیم وقتی دکتر دندان های شوهرم را دید پرسید این دندان را در کجا و چه وقت نرمیم کرده ای شوهرم هم گفت چند وقت پیش، پیش فلان دکتر خیلی بی لیاقت بود و از دکتر بودن فقط سند داشت و کار بلد نبود و خیلی چیز های دیگر که یکدفعه دکتر گفت اون دکتر که میگن پسر دایی من هست 😱😱 شوهرم یکبار ساکت شد و دیگه چیزی نگفت دکتر به شوهرم گفت شما منتظر باشید من دندان خانم تان را ببینم وقتی معاینه دندان هایم تمام شد دیدم شوهر در رفت من تنها گذاشته تو مطب😂😂 چنار •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابزار برش خیاطی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ ✰┅═─ 💠پیرمرد ثروتمندی را سردی پا آزار داد. حکیم گفت: باید پای‌افزاری (کفش)، از پوست شتر سرخ موی به پای خود کنی. پیرمرد را که ثروت زیاد بود دنبال کاروانی می‌گشت که از یَمن بتواند برای او این کفش را تهیه کند. تاجری ماهر حاضر شد که کیسه‌ای طلا از پیرمرد بگیرد و این کفش را با خود به خراسان آورد. در مسیر شام تا خراسان، راهزنان زیادی بودند که حتی این کفش نفیس اگر در پای مسافری می‌دیدند از او می‌گرفتند. 💠تاجر زرنگ وقتی کفش‌ها را خرید یک لنگه کفش در توشه بار مسافری گذاشت که کاروان‌شان دو روز زودتر از او به خراسان می‌رفتند و یک لنگه دیگر کفش در بارِ خود گذاشت. چون در مسیر به راهزنان رسیدند و یک لنگه کفش را راهزنان دیدند هر چه گشتند لنگه دیگر آن را نیافتند پس آن یک لنگه را هم در بارشان رها ساختند و چنین شد که تاجر ماهر توانست کفش نفیس را از یَمن به خراسان به سلامت رساند. 💠تاجر را شاگردی بود که کار نیک می‌کرد اما به خدا ایمان نداشت و همواره می‌گفت: باید کارت نیک باشد که خدا تو را بهشتی کند، ایمان به خدا مهم نیست، کار نیک را به خاطر نیک بودن آن انجام بده نه برای ایمان به خدا. بعد از این داستان تاجر، شاگرد را گفت:‌ ای جوان! دیدی که کفش نفیس را یک لنگه‌اش به کار کسی نیامد و رهایش ساخت؛ بدان عمل صالح بدونِ ایمان، مانند یک لنگه کفش هستند و تو را هرگز سودی نبخشند، هر اندازه هم قوی و نفیس باشند •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
با سلام خدمت همگی روز جمعه عموی شوهرم با زن عموش اومده بودن خونمون.. بعد این زن عمو و عمو یه جورایی مذهبی هستند.. و منم بلوز شلوار پوشیده بودم و یهو زن عمو به من گفت پاشو برو دامن بپوش منم گفتم به خدا اصلاً از دامن خوشم نمیاد گفت پاشو برو تو اتاقه بپوش گفتم من با دامن خیلی اذیت می‌شم اصلاً نمی‌تونم با دامن راه برم خلاصه از اون اصرار از من انکار و تو دلم همش می‌گفتم حالا خوبه شوهرش نزدیک ۷۰ سال عمرشه چرا اینجوری می‌کنه این خانمه😕😕 تا آخر زن عمو خودش پاشد رفت و یک بسته برای من آورد و گفت این دامن را برای تو خریدم بیا بپوش ببینم تو تنت چه شکلیه😅😅😅 یکی زدم تو سرم یکی زدم تو صورتم😂😂 گفتم وای زن عمو ببخش من همش فکر می‌کردم که تو میگی برو دامن بپوش دستت درد نکنه و کلی زن عموی بیچاره رو بوسیدم.. خیلی بد بود😢😢😢 من🥶🥶🥶🥶🥶 زن عمو☹️☹️☹️☹️ 😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 اقایی من وقتی نوجوون بود تحت تاثیر دوستاش میکشید و من از کارش متنفر بودم. حتی ی بار فهمیدم خورده. این کارا تو خونواده من ینی اوج خلاف! من خیلی بودم ولی به روش نیاوردم. کردم تو موقعیت درست بهش بگم که من و خونوادم مخالف این کارا هستیم. ی بار ک رفته بودیم بیرون بهش گفتم: حامد! داداشم سیگار میکشه و بابام خیلی عصبانی شده😡 جوری که میخواد طردش کنه و کلی کردم.😢😢 اونم میگف چیزی نیست و دلداریم داد. بهش توضیح دادم ک چقد بدم میاد. بهش گفتم خداروشکر که تو سیگاری نیستی. تو افتخار منی تو خونواده.😉 اون روز هیچی نگف ولی فرداش برام نامه نوشت: زهرای عزیزم! من خیلی شرمنده تو و خونوادتم. دیروز ک اون حرفا رو گفتی شدم و قول میدم همونی بشم ک تو میخوای. منم دیگه سرزنشش نکردم و از همون روز لب ب سیگار نزد. ♣️ اگه میخوای از کار اشتباه و بد (همسر ، دوست و‌ همکارت ...) انتقاد کنی و نتیجه دلخواه بگیری ، هنر بیان راه اصولی رو بهت یاد میده ☺️👇 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ᭅⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮⷮ‌‌🍃🌺🍂🍃✨ 🌺🍂🍃 🍂 ✨ 📚 همسـر ملانصـرالدین از او پرسید:«پس از مـرگ چه بلایی به سـرمان می آورنـد؟» 🎈ملا پاسخ داد:«هنوز نمـرده ام و از آن دنیـا بی‌خـبر هستـم ؛‌ ولی امشب برایـت خـبر می‌آورم.» 🎈یک راست رفت سمت قبـرستـان. در یکی از قبرهای آخـر قبرستان خـوابید. خواب داشت بر چشم های ملا غلبه میـکرد؛ولی خـبری از نکـیر و منـکر نبود. 🎈چند نفـری با اسب و قاطـر به سمت روستا می‌آمدند. با صـدای پای قاطـرها ، ملا از خواب پرید و گمان کرد که نکیـر و منکـر دارنـد می‌آیند. 🎈وحشت زده از قـبر بیـرون پـرید. 🎈بیرون پـریدن او همان و رم کردن اسب هـا و قاطـر ها همان‌!! قاطر سواران که به زمین خورده بودنـد تا چشمشان به ملا افتـاد،او را به باد کتک گرفتند. 🎈ملا با سرو صورت زخمی به خانه بـرگشت... 🎈خانمش پرسیـد: «از عــالـم قـبر چـه خبـر؟!» گفت: 🎈«خـبری نبـود ؛ ولی این را فهمـیدم که اگــر قاطــر کـسی را رم نـدهـی ، کاری با تـو نـدارند!!   واقعیت همین است . 🎈اگـر نان کـسی را نبـریده باشیـم ، 🎈اگـر آب در شیر نکـرده باشیـم ، 🎈اگـر با آبروی دیگران بـازی نکـرده باشـیم ، 🎈اگـر جنس نامرغـوب را به جای جنـس مرغوب به مشتـری نداده باشـیم ، 🎈اگر به زیردستـان خود ستـم نکـرده باشیـم ، 🎈و اگـر بندگـی خــدا را کـرده باشیـم، 🎈هیـچ دلیـلی بـرای ترس از مـرگ وجود ندارد !! خدایا آخر عاقبت ما را ختم بخیر کن🤲✨ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 من ۳۲ سالمه و دوتا پسر دارم. ۱۵ساله ازدواج کردم و چون بچه بودم خییلی میکردیم.😔 تازه فهمیدم شوهر داری یعنی چییییی! ضمنا ایده های قشنگتون رو تو زندگیم استفاده میکنم که خداروشکر نتیجه گرفتم. البته خودمم پرهیجان و انرژی و ورزشکارم ولی بلد نبودم چجوری استفاده کنم.🙈☺️ ی ایده دارم که واسه خودم نتیجه داده. 😊 دیشب شد. همسری هم کرد. رفت خوابید، شامم نخورد.😔 من مثل قدیما قهر نکردم و یه فکری به سرم زد😄 یه درست کردم. گذاشتم تو یخچال. بعد یه نوشتم. چسبوندم رو در یخچال، با این مضمون: 😁 ای شکموووی قهروی من...😜 میدونستم گشنه ت میشه، میای سراغ غذا! ساندویچتو گذاشتم تو یخچال. بخور. نوووووش جووونت عششقمم.😜 اونم نصف شب پاشده بود و کلی خندیده بود.😊 خیلی خوبه توزندگیمون باشیم. اینو تجربه به من ثابت کرده. ⚜ توصیه به خانمهای گل⚜: حتماااااا رو جزء واجبات زندگی بدونید. ورزش روحیه ادمو قوی میکنه و اعتماد به نفس رو بالا میبره. ما تا خودمونو دوست نداشته باشیم، نمیتونیم دیگران رو دوست داشته باشیم. 😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᭄🏡 محلول جادویی سنگ و سرامیک 𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘𔓘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام بر هم گروهی های عزیزم 🙋‍♀️میخوام یه سوتی براتون بگم خواهرم تازه نامزد کرده بود یه روز به من زنگ زد و گفت میخوام باهمسرم برم خرید تو سلیقت خوبه بیا با ما بریم خرید گفتم باشه اما چون همسرش تازه دامادمون شده بود رودروایسی داشتم خلاصه رفتیم یه مغازه که براش بارانی بخریم فامیلی مغازه دارهم طالبی بود یهو گفتم آقای بارانی این طالبیاتون چنده ؟ یهو آبجیم نتونست جلو خودشو بگیره دیگه چهارتایی میخندیدیم 🤣🤣🤣🤣🤣اما من خیلی خجالت کشیدم هم از دامادمون هم از آقای طالبی🙈 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام خوبی خوشی اون خاتمی که گفتن بچشون گریه کرذه اومدن بردن مادرشوهرش یاد یه خاطره ازپسرم افتادم پسرمن کولیک داشت از12تا8گریه میکرد دیگه صبح که میخوابید به زور مصیبتمنم چن ساعتی میخواییدم ولی کارخونه مونده بود درحد چرت زدن بود یه شب دکتر گفت داروش رو دبرمیدی بخاطر همون خلاصه زود دادم پسرم اون شب گریه نکرد وای جوری خوابیده بودم اونشب که پسرم برای شیر بیدار شده بود هرچقدر گریه کرده بود بیدار نشده بودم شوهرم براش شیرخشک درست کرده بود بعدزایمانم فقد اون شب تنونستم راحت بخوابم😂😂😂😑 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام دوستان گرامی یه شب مشغول پهن کردن رخت خواب ها بودم ودر همین حین سک سکه هم میکردم داداش کوچیکمم ادای منو در میاورد خونه هم در سکوت بود بابای منم یه آدم جدی هست 😡😡 یهو پاشود دنبال داداشم که بزندش داداشم هم پشت من هی قایم میشد ودر عین حال سک سکه میکرد 😂😂یعنی میخواست بگه که من واقعا سک سکه میکنم که کتک نخوره . همه میدونیم که آدم بترسه سک سکش بند میاد ولی مال داداش جون من بیشتر شد دیگه با این حرکت داداشم همه قش قش میخندیدیم بابام بیخیال کتک زدنش شد 😜 اسم منم zبانو •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌷🌷🌷 ۹ حقیقت زندگی که مجبورید بدانید ۱. نمی‌توانید همه چیز را درست کنید در جهانی که اغلب خود-اتکایی و عزم راسخ را ارج می‌نهد، پذیرش وجود نیرو‌هایی که فراتر از کنترل‌مان هستند، کار سختی است. می‌خواهید استارتاپی را شروع کنید.کلی برنامه‌ریزی می‌کنید و با جدیت برنامه‌های‌تان را دنبال می‌کنید، اما تغییرات پیش‌بینی‌نشده بازار باعث شکست کسب‌وکارتان می‌شود و باید با پیامد‌های سقوط کسب‌وکارتان دست‌وپنجه نرم کنید. فلسفه رواقی می‌گوید ما نمی‌توانیم همه رویداد‌های بیرونی را کنترل کنیم، اما می‌توانیم واکنش‌ها و نگرش‌های‌مان را کنترل کنیم ۲. هیچ فالگیری نمی‌تواند زندگی را پیش‌بینی کند هیچ گوی کریستالی‌ای نمی‌تواند پیچ‌ها ودوربرگردان‌هایی که در مسیر سفر با آن مواجه خواهید شد را پیش‌بینی کند. شما خیلی دقیق برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری می‌کنید، اما زندگی آن‌جایی که اصلا انتظارش را ندارید، یک ضربه دوربرگردان به سمت‌تان حواله می‌کند و توپ غیرمنتظره‌ها مستقیم به تخت سینه‌تان برخورد می‌کند. به جای آنکه در مقابل تغییر مقاومت کنید، سازگاری را به یکی از هم‌پیمان‌های‌تان تبدیل کنید. این حقیقت تشویق‌تان می‌کند تا تاب‌آوری را در وجودتان پرورش دهید. تاب‌آوری ویژگی‌ای ارزشمند است که به شما اجازه می‌دهد با شجاعت و افتخار ناشناخته‌ها را جستجو کنید. پیش‌بینی‌ناپذیری زندگی اغلب در‌هایی را به روی‌مان باز می‌کند که قبلا نمی‌دانستیم وجود دارند و فرصت‌هایی را برای رشد و ماجراجویی برای‌مان فراهم می‌کنند. ۳. جان‌کندن موفقیت را تضمین نمی‌کند در داستان‌هایی که آدم‌های موفق تعریف می‌کنند اغلب می‌شنویم که کوشش پاداش دارد. اما واقعیت همیشه با این روایت مطابقت ندارد.درست است که تلاش و عزم راسخ مواد لازم برای موفقیت هستند، اما تنها مواد تعیین‌کننده نیستند. زندگی پر از متغیر‌ها و عواملی است که روی نتیجه اثر می‌گذارند. گاهی، علی‌رغم همه تلاش‌های‌تان، شرایط به نفع شما عمل نمی‌کند. ۴. همه دوست‌تان ندارند و مشکلی نیست پذیرش این حقیقت که همه شمارا دوست ندارند درخواست مداوم تأیید‌شدن به واسطه دیگران را از روی شانه‌های شما برمی‌دارد. از احساس نیاز برای جلب رضایت هم دست برمی‌دارید و تشخیص می‌دهید که این کار ناممکن، بیهوده و همیشه ناکافی است. به جایش سعی کنید در نظر خودتان فردی اصیل و حقیقی باشید. البته کار سختی است ۵. تغییر اجتناب‌ناپذیر است تغییر بخش طبیعی زندگی است. مقاومت در برابر تغییر باعث استرس و اضطراب می‌شود. به جای مقاومت تغییر را بپذیرید و از آن برای توسعه فردی و سازگاری استفاده کنید. تغییر باعث می‌شود چشم‌انداز‌های تازه، فرصت‌های غیرمنتظره و فهم عمیق‌تری از خودتان را به دست آورید. ۶. زمان، جایگزین‌نشدنی است برخلاف دارایی‌های مادی، زمان داراییِ جایگزین‌نشدنی است. هر یک‌لحظه‌ای که تمام می‌شود، برای همیشه از دست می‌رود. شما هستید که انتخاب می‌کنید آن لحظات را چگونه سپری کنید. جایگزین‌نبودن زمان به ما می‌آموزد الویت‌ها، آرزو‌ها و اثری که می‌خواهیم بعد از خودمان بر جهان بگذاریم را در الویت بگذاریم. گذرا بودن زمان یادمان می‌دهد که لحظه را دریابیم، روابط معنادار با دیگران داشته باشیم و در فعالیت‌هایی شرکت کنیم که به ما حس غنی بودن و شادی می‌دهند. ۷. گذشته با ما و تغییرناپذیر است خیلی از ما در زندگی با چه‌می‌شد‌اگر‌ها و پشیمانی‌های‌مان دست‌وپنجه نرم می‌کنیم و برای اشتباهات گذشته و فرصت‌های از دست رفته غصه می‌خوریم. اما درست کردن گذشته بی‌فایده است. فکر گذشته استقبال از فرصت‌های اکنون را با اشکال مواجه می‌کند. فهم این حقیقت به معنای نادیده گرفتن اهمیت گذشته یا درس‌هایی که برایمان دارد نیست. بلکه ما را تشویق می‌کند تا از بار اشتباهات گذشته در امان باشیم و روی زمان حال و آینده تمرکز کنیم. ۸. جهان هیچ بدهی‌ای به شما ندارد دانستن این حقیقت که نباید از دنیا انتظار داشت به ما یاد می‌دهد که شکرگزار مهربانی‌ها و فرصت‌های کوچکی که به سمت‌مان می‌آیند باشیم. اگر انتظاری از جهان نداشته باشیم، دیگر لطف‌های دیگران را به پای وظیفه نمی‌نویسیم و این احساس رهایی‌بخش است. ۹. نیت کافی نیست مهم نیست چقدر نیت‌های خوبی برای جهان دارید؛ اعمال‌تان هستند که در نهایت میراث‌تان را شکل می‌دهند. فرض کنید همیشه دوست داشتید تغییری در جامعه‌تان ایجاد کنید، اما هرگز دست به عمل نزدید. نیات خوب شما فرصت‌های ناشناخته باقی می‌مانند و هیچ اثر ماندگاری نخواهند داشت. دانستن این حقیقت ما را وامی‌دارد تا وقت داریم نیت‌های خوب‌مان را عملی کنیم. خطر‌پذیری کنیم، از نقطه آسایش خارج شویم و آرزوهای‌مان را با عزم راسخ دنبال کنیم. عصر ایران •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یاد آشپزی هام افتادم یه روز که دوباره همه باغ بودن برای ندارم نیومده بودن من و داداش کوچکم مدرسه می‌رفتیم هم صبحا هم بعد از ظهرها 😕😕نهار بهمون گفتن تخم مرغ بخورید و مادر گفت برای شام آبگوشت بار کن برو مدرسه دیگه توضیح نداد 😂😂بله آنوقت فقط یکبار یاد میدادن فریزرم نبود گوشت رو همون طور مثلا ران گوسفند درسته تو طبق یخچال بود تا تموم میشد🍖یادشون رفته بود استخوانش بشکن من وقتی خواستم آبگوشت بار کنم دیدم نمیشه شکست استخون بشکنم یه قابلمه بزرگ آوردم گوشت و آب نخود و لوبیا ریختم آب گذاشتم روشعله بالا😢😢رفتم مدرسه حالا خونه ی ما یه حیاط مرکزی یلی بزرگ جلوش بود که اگر چیزی می‌سوخت دیر کسی متوجه میشد ولی در حدی سوخته بود که یه آقایی فهمیده بود گفته بودن همه باغن فقط دختر کوچکشون مدرسه هست اومد مدرسه گفت بدو غذاتون سوخت بله رفتم فقط گاز و خاموش کردم برگشتم خونه دیگه غروب اومدن خسته یه قابلمه بزرگ رو شستن😂😂😂شامم کتلت درست کردن 😍😍😁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• سلام خانوما واسم خیلی کم پیش اومده تو خواب حرف بزنم مگر اینکه خیلی ذهنم درگیر باشه.یه شب خوابیده بودیم بعد داشتم خواب میدیدم هم زمان به شوهرم میگفتم منو نفروش🥺همشم تکرار میکردم.شوهرم اول گفت چی؟!!!!🤨بعدش که فهمیده بود دارم خواب میبینم بهم می گفت باشه نمیفروشمت😎 بخواب🤣🤣🤣صبح یادم اومد هرچی فکرکردم حرفم ربطی به خوابم نداشت.حالا هرازگاهی بهش میگم منو نفروش و باهم میخندیم😅 ی بارم تو خواب بیدار شده بودم لحاف شوهرمو میکشیدم میگفتم لحافت پاره س🥴 بده بدوزم😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🍃 برای یک لحظه نگاهم کرد و جوابم رو داد .. وقتی در رو بستم هر دو نمیدونستیم چکار کنیم .. وسط اتاق ایستاده بود .. با دست اشاره کردم و گفتم بفرمایید بشینید من الان میام .. به سمت آشپزخونه میرفتم که گفت من چیزی نمیخورم .. برگشتم و با فاصله ازش نشستم .. قلبم طوری خودش رو به سینه ام میکوبید که میترسیدم صداش رو بشنوه .. با انگشتم با گلهای فرش بازی میکردم .. حس کردم نگاهم میکنه .. سرم رو بلند کردم برای یک لحظه چشم تو چشم شدیم .. ته دلم لرزید .. چقدر جذاب بود، حتما زنش هم خوشگله .. نگاهش رو ازم دزدید .. گوشه ی سبیلهاش رو گرفته بود و بازی میداد .. چند دقیقه هر دو تو سکوت نشسته بودیم .. نفس بلندی کشید و گفت میشه یه لیوان آب بیاری .. بلند شدم و گفتم بله .. حتما .. هنوز قدمی برنداشته بودم که گفت قراره همش با چادر بگردی ؟؟ مگه من نامحرمم گفتم آخه.. خجالت میکشم .. با جدیت گفت خجالت میکشیدی چرا قبول کردی؟ من الان دیگه شوهرتم از لحنش ناراحت شدم .. بدون حرف ، چادرم رو رها کردم و بدون چادر رفتم یه لیوان آب آوردم .. برگشتم و همون جای قبلی نشستم .. کمی از آب خورد و اومد نزدیک من نشست با اینکه حس خوبی بهش پیدا کرده بودم ولی معذب بودم و سرم رو کمی عقب بردم با اخم گفت مگه نامحرمم که فرار میکنی؟👇👇👇 ادامه شو اینجا بخونید👇❌ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان جنجالی مریم وعباس🙈🔞👆 سنجاق شده ها👆😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاپ کیک شکلاتی😋 مواد لازم : شیر ۵ ق غ تخم مرغ ۱ عدد پودر کاکائو ٢ ق غ بیکینگ پودر ١ ق چ روغن ٣ ق غ شکر ۴ ق غ آرد ۴ ق غ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
▫️انسان سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچ کسی ریالی کمک نمیکرد فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی میکرد . ▫️در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان میداد . روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه دار بیشتر میشد . مردم هر چه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد و بروید از قصاب بگیرید . ▫️تا اینکه او مریض شد احدی به عیادت او نرفت این شخص در نهایت تنهایی جان داد هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود . همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد ، دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد . ▪️او گفت کسی که پول گوشت را میداد دیروز از دنیا رفت !! ▫️هرگز در زندگی زود قضاوت نکنیم ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•