eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
شود 🔹بـه جهت مالی که فروختـه نشود باید این دعا را سـه مرتبـه باید خواند و بـه آب بددمد و اب را بـه متاع بپاشد به اذن اللـه تعالی فروخته میشود 🌛ومَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ 🌜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من یه گرفتم و هر کار خوبی که آقایی انجام میده با تاریخ توش مینویسم. حتی کارای خیلی کوچیک. مثلا: مرسی که امروز از دستپختم تعریف کردی. یا مرسی که صبر کردی با هم ناهار بخوریم، یا برام گل خریدی و... و جالبه بدونید هر روز این دفترچه رو باز میکنم و فکر میکنم که چه کار خوبی انجام داده! این کارم باعث شده همه ی خوبیهاش به چشمم بیاد و یادم نره. اولش فقط به این نیت این دفترچه رو گرفتم که روز تولدش بهش بدم. اما واسه خودمم خیلی مفید بوده. 😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه سوتی دیگه یادم اومد 😑😐 2 سال پیش رفته بودیم کلینیک برای درمان شوهرم🥲 منم باردار بودم🤰 کلینیک هم خصوصی بود و اصلا به خون و خونریزی مربوط نمیشد ینی تمیز بود که آدم دلش می‌خواست همونجا بخوابه😴🤤 (اصطلاح بود از تمیزی) منم بشدت هوس ترشی و لواشک داشتم جوری که خریده بودیم و وارد که شدیم آلوچه دستم بود و بدون اینکه من بفهمم ظرف الوچه سوراخ داشت و چک چک ازش میریخت🙄🤫 همینک رفتم نشستم دیدم رد پا برای خودم با لواشک ایجاد کردم و مریض ها هم فکر میکردن که خون هس😂🤦‍♀ همه ترسیده بودن میگفتن اینجا که دکتراش مربوط به خون نمیشه و زنگ زدن نگهبانی که اومد با دقت نگاه می‌کرد تا ببینه این خون برای چی هس😂🤦‍♀ خلاصه که ترسیده بودن و ماهم هیچی نگفتیم که خون نیست و لواشکه😕😩😱 🐸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش یه ایده خیلی جالب 😌👆 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ای خواهر بحث دور انداختن وسایل شد داغ دلم تازه شد...کلا این همسر ما هر چی رو جلو دستش بیاد دور میندازه...خوراکی ..لباس...ظروف...وسایل ...کتاب..دبه ترشی...شیشه......فرقی نداره فقط وقتی بره بیرون باید یه چیزی دور بندازه ....بیش از صد بار دعوا کردیم ولی کو گوش شنوا 😞 کتابها و جزوه های بچه ها رو میندازه بارها دعوا کردن روی وسایلشون مینویسن بابا تو رو خدا اینا رو دور ننداز لازممون میشه...بعد کم کم ازشون کش میره که مثلا متوجه نشن....اگه سبزی پاک کنم با پلاستیک بالا سرم میمونه هی تکه تکه آشغال سبزیها رو میبره بیرون میگم بذار یه جا بشن قول میدم به کسی ندمشون مال خودت .......وسایل قدیمی رو میگم کار نداشته باش ...یه دفعه میرم می بینم جا تره و بچه نیست...از چرخ خیاطی تا چراغ های قدیمی..هیتر برقی...لباسهای نوزادی و کودکی بچه ها...مثلا دفتر املا و نقاشی بچه ها رو من یادگاری برداشته بودم ...نمیدونم چطور دور انداخته...چند سال پیش اسباب کشی داشتیم وقتی اومدم اسبابا رو بچینم باور کنید به اندازه یه وانت از وسایل نبود از کفشها و گلدونهای بزرگ با گل دیفن و یوکا و ....خلاصه هر چیزی تو خونه نباشه بهش میگم دور انداختی اول حاشا میکنه بعد میگه بابا جا تنگ کن برا چیته بهترشو برات میگیرم که البته نمیگیره😒 یه بار یکی از همسایه ها بهم گفت حاجی رو دیدم یه گونی از خونه درآورده بدو میرفته سر کوچه نگران شدم دنبالش رفتم انداخته تو سطل سر خیابون و بعد ارام به راهش ادامه داده ...که فقط خدا میدونه چی بوده🥴یه وسیله سفالی داریم برا کشک سابیدن چند وقت پیش که انباری رو مرتب کردم هرچه نگاه کردم دیدم نیست ...گفتم کشک ساب رو نیست گفت بابا کی دیکه کشک میسابه....گفتم انداختی دور گفت شکسته بود گفتم والا سالم بود ...یه بار لباسهای بچه ها رو گذاشتم بدم تعمیر برا بازی تو کوچه..‌نمیدونم چطور برده بود انداخته بود آشغالی...حالا چند بار میوه و مرغ گرفته تو پلاستیک سیاه بوده من دیر تمیز کردم فک کرده وسیله دیگه ان اونا رو هم برده بود ...بعد میگفت میوه گرفتم یا مرغ گرفتم میگفتم نه والا ندیدم بعد کاشف بعمل میومد که بله دور انداخته😭 بخوام بگم خیلی زیاده ...خلاصه روزی صدبار میره بیرون و هر بار یه چیزی با خودش میبره...الانم که چند ساله بازنشسته شده که دیگه نگم 😭 اگه تنها جایی برم همش دلم شور میزنه که الان داره تو اتاقا میگرده چی رو بندازه ..... فقط تا حالا حریف نشده منو بندازه دور ..والا الان اینجا نبودم دیگه بازیافت شده بودم🥴🥴🥴 اینم بگم پدرشون هم اینطوری هستن ...شانس من این یکی به باباش کشیده😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
میخواستم برا اولین بار پشت لبمو بزنم چون خیلی مشخص بود دیگ مامانم اصلاح کرد برام... همون روز مهمون غریب اومد خونمون مامانم گف بدو بدو برو پشت لبتو یکم سورمه بکش سیاه شه نفهمه ک برات اصلاح کردم منم عین دیوونه ها رفتم همین کارو کردم اخه بگو عقل کل چرا اینکارو کردی اون ک نمیفهمیده تو سیبیل داشتی یانه 🤣🤣قربون همه مادرای ساده❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
تازه فهمیده بودم حامله ام،شوهرم اومد بی ‌بی‌چک رو بوسید بخاطر اینکه فکر می‌کرده بی‌بی‌چک هم عین دماسنج کار می‌کنه ولی وقتی بهش گفتم چطوری کار می‌کنه سه ساعت داشت دهنش رو میشست😅 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام حال دلتون خوش🥰 من اومدم با سوتی دیگ دیروز مهمون داشتیم ساعتای 5 عصر بود تقریبا 😩 هوا هم اینجا هنوز خیلی گرمه میدونین دیگه آدم دلش میخواد فقط تنها باشه همینطوری نشسته بودیم یهو دوستم بهم زنگ زد گف چخبر فیونا حتما بیرون هستی و رفتی دور دور کلا حواسم پرت شد یادم رفته بود که مهمون داریم گفتم کی تو این هوای گرم میره جایی آخه دیونس مگه😩😩🤦‍♀🤦‍♀😱😱 یهو دیدم مهمونامون دارن چپ چپ نگاه میکنن هول شدم بدون خدافظی قَطع کردم گوشی رو😂😑🤷‍♀ 🐸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من از وقتیکه فهمیدم اگه نظر ندم کسی فکر نمیکنه لالم خیلی حالم بهتره :)😊☺️😄 سلام سلام بر همگی❤️❤️ امروز حسابی سرتونو درد آوردم😘😘😘 چن سال قبل که بچهام کوچک بودن ،خواهرم شرمین اومده بود مهمونی خونه ی ما😍😍😍 پسرم از پسرش چن سالی بزرگتره، پسر شرمین تقریبا دوسالش بود پسر منم پنج سالش بود.شبش پسرم هی پسر شرمین و اذیت میکرد، سر به سرش میزاشت. خواهرم بخاطر همسرم که اونجابود هی با زبون خوش به پسرم میگفت ژیکان گیان،عرفان و اذیت نکن کوچیکه،باهاش بازی کن😏😏 خلاصه پسرم هی شیطونی میکرد و خواهرمم خود خوری 😂😂😂 تا اینکه همسرم بلندشد رفت با گوشی حرف بزنه.شرمین هم از فرصت استفاده کرد تا دید باز ژیکان پسرشو اذیت میکنه،با یک لحن خیلی جدی و مصمم و یکمم تن صداشو برده بود بالا که مثلا پسرم ازش بترسه و حساب کار بیاد دستش که خاله ش چقد قدرتمند و قویه😂😂😂😂 به پسرم گفت ،ببین اگه فقط یکدفعه‌ی دیگه پسرمو اذیت کنی ،پا میشم چنان یه لگد بهت میزنم که با دیوار یکی بشی😉😉😉😁😁😁 پسرمم طفلی فقط نگاش میکرد ،یدفعه شرمین برگشت پشت سرشو نگاه کرد،دید همسرم پشت سرشه😂😂😂😂اونم خجالت زده گفت ژیکان جان شوخی کردم 😂😂بعدش بمن گفت که وقتی همسرمو دیده از خجالت چیزی نمونده بود که آب بشه بره زمین😂😂این وسط منم غش کرده بودم از خنده😂😂بعدها از همسرم پرسیدم گفت که چیزی نشنیده .حالا نمیدونم بخاطر شرمین گفته یانه😉 نتیجه گیری:شرمین گیان،،بروسلی و جکی جان کی بودی تو😂😂 بفرین❤️❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترشی لیمو ترشی لیمو یکی از بهترین ‌دلچسب ترین ترشی 😍 خیلی راحت وسریع آماده میشه ‌ماندگاری طولانی داره🥰کار خاصی نداره فقط از لیموی پوست نازک وزرد استفاده کنید برش نیم سانتی زده وهسته لیمو بگیرید وبا زردچوبه‌ نمک‌وفلفل خوب مخلوط کنید وتو شیشه بریزیدونصف شیشه آب لیموی تازه پر کنیددرش ببندین بعد بزارین تو آفتاب ۳روز بمونه 🥰تو حین سه روز شیشه برگردونید وبعدش توی یخچال بعد۲هفته آماده هست. لیمو پوست نازک🍋،زردچوبه ،نمک🧂،فلفل عنابی،آب لیموی تازه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیک کاپوچینو سه سوته شیر🥛 بستنی🍨 یک بسته کاپوچینو بریز تو مخلوط کن، تا سه بشمار… تموم نوش جان •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 ✳️ ایده دارم واسه وقتی که ناراحتیم. چند وقت پیش خیلی عصبانی بودم به حدی که دوست داشتم کنم یا سر یکی بزنم. چرا همسری بهم توجه نداره؟ چرا فلان چیز رو نخرید؟ بعد با خودم خلوت کردم و گفتم: چرا اینجوریم؟ ❇️ یه برگه برداشتم و با حوصله نوشتم امروز چه چیزایی رو دوست ندارم. 😕 شاید چون به شوهری گفتم فلان چیز رو میخوام و اون نگرفته. 😕 شاید چون با دوستم سر یه قضیه بحث شد. 😕 شاید چون فلان کار عقب افتاده. ❇️ بعد واسه خودم دلیل و راه حل اوردم: 😀 خوب دوباره با بهش بگو. مشغله ش زیاده، یادش رفته. 😃 به دوستم زنگ بزنم و با ارامش حرف بزنم و ازش عذر بخوام. 😀 برنامه ریزی کنم و اون کار عقب افتاده رو انجام بدم. اینقدددر حالم خوب شد که نگووو.😍 ✍ وقتی عصبانی هستید، اول دنبال دلیل بگردید و روی حل همان مسئله، تمرکز کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•