eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ تمام خستگیم وقتی میام و توی این ایووون میشینم در میره❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ خانه و زندگی ایرانی🌱 🍃اینجا خانه‌ای قدیمی در محله سرچشمه شهرستان محلات در استان مرکزی ‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطیما جان میخوام یه سووتی خنده دار از خواهرم و دامادم بگم ..🙈 خواهرم اینا تو ساختمون دوواحدی زندگی میکنن ازقضا خواهرجان ب شوهرش میگه ک من میخام برم طبقه بالا ب همسایه سربزنم کارم طول میکشه چون (دختر همسایه و خواهر شوهر دختر همسایه) بالا بودن و میخواسته بهشون دستور یه غذایی روبده 😊 تا اینجارو داشته باشید ...حالا دامادمم ک میخواسته سریه ساعتی فوتبال ببینه برنامه ریزی میکنه میره حموم تا زودی بیاد بیرون ب تماشای فوتبال سر ساعتش برسه😀😀 خیالش جمع ک کسی خونه نیست ابجی خنگول منم نمیدونسته شوهرش رفته حموم ...میره طبقه بالا میبینه ک دختر همسایه و خواهرشوهر دختر همسایه دارن از راه پله ها میان پایین ک بیان خونه ابجیم اینا 🙈🙈 ابجیم ک اصرار بریم پایین خلاصه گلاب ب روتون همه اومدن پایین رو مبل نشسته بودن گرم صحبت ک..... دامادم در حموم ک رو ب پذیرایی باز میکنه بااون وضع ظاهرش ک ساعت روی دیوار ببینه نکنه فوتبال شروع شده باشه با عده ای خانم مواجه میشه ک یهو رنگش میشه عین گچ دیوار و در محکم میبنده میره توحموم😆😆😆😆😆 ابجیم و مهموناش هم ترسیدن وشوک شدن واینکه نمیتونستن بخندن یا ازخجالت اب بشن 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ ⚘یک شمع میتواند 🕯 ⚘بدون آنکه خاموش شود ⚘هزاران شمع دیگر را روشن کند ⚘مثل مهربانی که هیچ وقت با ⚘تقسیم شدن کم نمیشود ⚘زیباست ببینی کسی میخندد ⚘و زیباتر اینکه بدانی خودت ⚘باعث خنده اش شده ای •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دوستان حتما حتما تو کانال زاپاس ما عضو باشید در صورت از دسترس خارج شدن کانال هم دیگه رو گم نکنیم❤️🌸 دشمن جون کامل اینجا گذاشته شده👇 😍😁 https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff
خوبها، بدها، آدم خوبیه داستان کیه؟ یادتونه دوران دبستان مبصر کلاس پای تخته می‌نوشت خوبها، بدها!!! خیلی وقت ها جز بدها بودیم و گاهی وقت ها جز خوبها!!! این بستگی به حال وهوای مبصر داشت؟ زیاد ربطی به شلوغ کاریهای ما نداشت، آخه وقتی معلم دیر میومدسر کلاس و یا اینکه اصلا نمیومد، در نبودش همه ی کلاس شلوغ کاری در میوردن‌‌... ولی فقط یه عده، جز لیست بدها بودن!!! آنهایی که همیشه با مبصر بد بودن یا بلعکس مبصر باهاشون بد بود؟!!! حالا دیگه بزرگ شدیم و خیلی ساله که از اون روزها گذشته، یادمون باشه به هر قیمتی لیست آدم بدها رو پر نکنیم؟!!! به هر قیمتی آدم خوبه ی داستان نباشیم فقط همین؟!!! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
معلممون تعریف میکرد میگفت باباشون معلم بودن و البته خیلی جدی .از زبون باباشون میگم براتون 🤪🗿🌱 یه روز ک رفتم مدرسه قرار شد واسه بچه ها توی حیاط مدرسه تدریس کنم. به یکیشون گفتم بره صندلی بیاره. صندلی رو آورد بعد یه ربع میخواستم رو صندلی بشینم. 👀 نشستنم با فرو رفتم توی صندلی و همچنین قرمز شدنه بچه ها یکی شد 😶🥲 پاشدم و گفتم حالا اشکال نداره بخندین 🗿 دیدم همه پاشیدن از خنده. گفتم حالا من ک از اون تو در اومدم ولی اگه خانم فلانی بود ک عمرا در نمیومد 😐😂(خانم فلانی اخه خیلی تپله 😵‍💫😂) •[آیداشون]• •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff دشمن جون رو در کانال بالا قرار دادم. دوستان تو رو خدا تو کانال زاپاس عضو باشید یک وقت ف.ی.ل نشیم هم دیگه رو گم کنیم🥺🥺🥺❌❌❌❌❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ اردیبهشت ؛حال و هوای عجیبی داردانگار خدابرای آدمهایک فنجان"عشق"دم کرده !انگارخیابانها آغوش بازکرده اندتاغمهای عابران راتوی خودشان حل کنند ! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥ ‌ ❍ㅤ   ⎙ㅤ  ⌲ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ ડꫝꪖ𝕣ꫀ سالها گذشت...❤🌺 و ما در مقابل تمام‌ آنچه به دست آوردیم چیزهای ارزشمند زیادی از دست دادیم سادگی ها را سماور همیشه به راه عطر چای خانه مادربزرگ دورهمی‌هایمان عصر های تابستان کنار ایوان شب‌های بلند زمستانی دور کرسی کودکی‌مان لی‌لی کنار حوض آبی و لذت فتح رختخواب های چیده شده کنار اتاق مادربزرگ را پدربزرگ را ای کاش زمان نمیگذشت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آقا یک سوتی خیلی داغون بگم از خودم😭 هنوز یادم می‌افته از خجالت می‌خوام آب بشم😆😆 من نوجوان بودم حدودا ۱۶- ۱۷ ساله دختر خاله مامانم ازدواج کرد با یک خانواده خیلی خیلی جدی همه تحصیل کرده و مذهبی و خیلی رسمی. مادربزرگم دختر خواهرشو دعوت کرد برای پاگشا همه ما هم بودیم. آقا اینا یک پسر سن بالای مجرد داشتن طرف خیلی رسمی بود حالا قیافه‌ای هم نداشتا بگم بی منظور واقعا سوتی رو دادم. این آقا دکترای فیزیک هسته‌ای داشت و خیلی تحصیل کرده بود‌. سر سفره بودیم منم نوجوان بودم بعد تو این فاز بودم که از مردا بدم میاد و خیلی سنگینم‌ و فلانم. خلاصه سر سفره با دختر داییم افتادم رو کل کل یهو گفتم تو چی می‌گی من نمره فیزیک آقای فلانی رو (معروف بود به سخت گیری) بیست شدم، از صفر که جلسه قبلی بهم داد رسیدم بیست. وای یهو دیدم این آقا با تمسخر نگاهم می‌کنه. دختر داییم زیر گوشم گفت: این دکترای فیزیک شریف داره هی بیست بیست نکن فکر می‌کنه داری نخ می‌دی بهش. آقا من از شدت خجالت و حسی که بقیه فکر می‌کنن با منظور گفتم اینجوری شدم😥😥😥 بعد فکر کن من به یک نمره بیست افتخار می‌کردم این بدبخت دکترا داشت ساکت بود😝😝😝 داشتم از خجالت می‌مردم اینم هی پوزخند می‌زد بهم😏 دقیقا سر همون سفره داماد که خیلی تپلی بود خشتکش پاره شد و حواس ها همه معطوف شد بهش😂😂😂 گند من از یادشون رفت😅😅😅 البته داماد بدبخت خیلی گناه داشت از خجالت سرخ شده بود😅 ┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فایل کامل دشمن جون طناز و سید مهدیار 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/33948028Cc5834c76ff
اونجا که صابر ابر میگه: بعضی ها خودشان دلیلِ دوست داشتنشان میشوند! آنهایی ک میگویند: باهم راه برویم، باهم درستش میکنیم ، «باهم» کلا کیف دارد! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا تو رو اینجا نیاورده که رهات کنه پس صبر کن، واست قشنگش می‌کنه ... صبح بخیر...🍃🌼 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به فاطیما جون و دوستای گل، روز همگی بخیر. امیدوارم خوب باشین🌺🌺 🌝 یه روز با دوستم 👩‍❤️‍👩 قرار گذاشتیم بریم یه مغازه ای مانتو بخریم. 👘 من سرساعت رسیدم اما اون کلی منو معطل کرد 🙁و منم همش بهش زنگ میزدم غر میزدم بیا دیگه دیر شد و فلان… 😠 تا اینکه من بیرون پاساژ منتظرش بودم دیدم دوستم با سرعت مثل میگ میگ از ترس من با شتاب وارد مغازه شد 🏃‍♀️ اما در مغازه بسته بود و شیشه اش انقد تمیز بود این ندید در بسته است گروووومپ خورد به شیشه مغازه 🥴 و مثل موش و گربه از شیشه سر خورد افتاد پایین.😵‍💫 صحنه اش خیلی خنده دار بود، 😂 رد ارایش و رژ لب اش 💄روی شیشه مغازه سر خورده بود تا پایین 🫠 همه مردم جمع شده بودن بیرون و داشتن میخندیدن از این صحنه که تااااا دوستم بلند شد و برگشت دیدم شیشه عینکش و صفحه ساعتش ریز ریز شده و ترک برداشته. 👓 دیگه مردم داشتن زمین گاز میزدن از خنده، 🤣خودشم پخش زمین شده بود میخندید. 🥹 فکر کنم نیم ساعت نزدیک صد نفر میخندیدیم و از چشامون اشک میومد، 😅اون خنگولم همینطور با عینک شکسته ولو بود رو زمین از شدت خنده و درد نمیتونست بلند شه، منم همون بیرون شاهد این ماجرا و خندیدن بودم. یادش بخیر چه روزی بود 🥰😂 ارسال تجربیات و خاطرات خنده دارتون😍👇👇 https://daigo.ir/pm/ofIaZS •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
با سلام و احترام 🥰❄ پنج شنبه گذشته عروسی پسرخواهرم بود،دوقلو هستن،یکیش فعلا نامزده.زمان زیادی گذشت تاازهم تشخیصشون دادم😊 به اصرار همسرجان وعلیرغم میلم رفتم آرایشگاه یه خانمی خیلی تعریف آرایشگره رو کرده بود،ازبدو ورود دونستم زیاد به روز نیست،چاره ای نداشتم نشستم کارشو شروع کرد یه چشمایی برام درست کرد آهو رو چه عرض کنم، پیشم کور بود،قشنگ عهدقجری😅 یه مژه هایی چسبوند پلکای اسب رو چه عرض کنم هیچ بود،یعنی قشنگ تا بالای ابروهامو که به لطف تتو وفیبروز ۳سانت کشیده بودم بالا،مژه هااز اونم زد بالاتر😁 یه لبایی برام درست کرد لبای شترو چه عرض کنم لبای ساخته شده کلفت تر وزواردررفته تربود😖 خدارو شکر کرمو پنکک زیادنمالید( چون روی خال ولک رومیگرفت) وگرنه میشدم بلال حبشی😬🥴 کلی هم ازم پول گرفت😑😒 خلاصه واسه موهام فرصت نشد اومدم خونه 🤲 شوهرم یه نگاه تندوتیز بهم انداخت وسریع رفتیم تالار تارسیدم گفتن به افتخارخاله ی کوچیکه داماد کف مرتب👏👏نا مردا نزاشتن برم بشورم😖😫 نگاه های خیره رو حس می‌کردم ولی چیتان پیتان😜🤪 توجهی نمیکردم .....یعنی تا مراسم تموم شد دویدم سمت ماشینو ونزاشتم شوهرم بره عروس کشونو و.... ازپنجشنبه دارم میشورمو حموم میرم هنوز پلکاکامل کنده نشده، احتمالا بااین هزینه ای که گرفته فکرکنم پلک کاشته برام😂😂🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🌸🌸🌸 اگه نمیگید اینجا فلورانس ایتالیاست؛ باید بگم که خرم آباد تو لرستان خودمونه:) •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای خیلی بده اینجوری😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌸🌸🌸 صحبت شاسی بلند شد، یه روز با دو تا از دوستام داشتیم تو حیاط دانشگاه که خلوت بود راه میرفتیم دیدیم که ی ماشین شاسی بلند خیلی خوشگل پارک کردن تو حیاط ما داشتیم از کنارش رد میشدیم منم با خنده به دوستام گفتم ای وای بچه ها دیدین چی شد سوییچ ماشین خوشگلم جا گذاشتم باید بگم رانندم برام بیاره 😌 آقا همین که من اینو گفتم ماشین صدا داد روبرو رو که نگاه کردیم دیدیم دو تا پسر خوشتیپ دارن از روبرو میان😎 و اونا بودن که دزدگیر ماشین رو زدن منم کم نیاوردم گفتم نه بچه ها مثل اینکه سوییچ رو راننده‌م آورد، دوستام و دوتا پسرا از خنده ترکیدن😹😹😹 دوستان حتما می‌دونید خندون دیگران چقدر ثواب داره پس برای ما سوتی های بامزتون رو بفرستید تا بذارم تو کانال😍👇 https://daigo.ir/pm/ofIaZS •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🍃 باز هم چشم به روی معجزه ی زندگی باز کردیم... لبخند بزن و بگذار این معجزه با عشق و خوشحالی شکل بگیره صبح تون به شادی 🌸 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 شیراز رو می‌گن نازه ... یه خونه زیبا در دل بافت قدیمی شهر شیراز ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام یه روز همسرم ماشین پارک کرد و رفت تو فروشگاه خرید من وبچه ها تو ماشین منتظر بودیم همسرم وقتی برگشت به ماشین دقیقا کنار ما پارک بود وزن و بچه اون راننده تو ماشین و جالبه بدونید اون ماشین کاملاً شبيه ماشين ما بود و همسرم اشتباهی رفت تو ماشین اونها و پشت فرمون نشست تازه داشت سویج رو امتحان میکرد که ماشین رو روشن کند در حالی که ما از خنده غش کرده بودیم و اون خانواده هم خندشون گرفته بود 😹😹😹😹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
این سوتی رو خوندم یاد سوتی زنداییم افتادم. داییم عزا دار دوستش بوده چهل پنجاه روز ریش هاش رو نمی‌زنه و مشکی می‌پوشه. شب مبعث بوده یا نیمه شعبان یادم نیست که لباس رنگی می‌پوشه زیر کتش و ریش هاش رو می‌زنه سوار موتور میره دنبال خانمش. خانمش از آرایشگاه میاد بیرون سوار موتور داییم میشه.🏍 داییم برمی‌گرده به خانمش بگه چادرت رو جمع کن یهو زنداییم از موتور پیاده میشه با حالت وحشت زده می‌گه: آقا ببخشید اشتباه شد سوار شدم.😂😂😂 داییم هم در حال پاره شده از خنده بوده می‌گه کجا میری خودمم بیا بالا😹😹😹😹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•