eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام روز بخیر به همه و ادمین عزیز من محل کارم خارج از شهره معمولا توی مسیر اگه مسافر باشه سوار میکنم دیروز تو مسیر یه خانومی رو سوار کردم یکم رفتم جلو تر دوتا خانوم دیگه هم سوار کردم (خانوم ها همسایه بودن و همو میشناختن)تقریبا نصف راه رو که رفتم اون دو تا خانوم پیاده شدن بنده خدا یکیشون اومد کرایه رو حساب کنه که این خانوم دیگه اصرار کرد شما برین من حساب میکنم هر چی بنده خدا گفت نه خودم حساب میکنم طرف نزاشت خلاصه اینا رفتن.. آخر مسیر خانومه پیاده شد گفت ببخشید من پول ندارم گفتم خوب خواهر من تو که پول نداری میزاشتی اون بنده خدا حساب کنه گفت روم نشد میگم میزاشتی کرایه خودشون وحساب کنن ، میخندید میگفت ولش کن خدا بهت برکت میده (لامصب به چی برکت میده به کرایه ای که ندادی؟😂😂) •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من قدم 204 سانتی متره، بعد یه همکار خانم، ازم خواست موبایلشو ببرم کنارِ چشمم و بذارم رو فیلم برداری بعد بهش نگاه کنم، میخواست دنیارو از دریچه دید من ببینه😂خلاصه انجام دادیم و خودشو دید که جلوم وایمیسه چه شکلیه، یه دفعه قاطی کرد😂 گفت من عین دختر بچه ها هستم از زاویه دید تو😂🤦‍♂ الان هی بهم میگه نگام نکن😂💔 منم بدلیل بی پولی ترجیح میدم تمام دخترای دنیا رو مثل بچه ببینم که گیر نکنم😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پسرم دهه شصتی وقتی دبیرستانی بودیم خیلی شلوغ میکردم همه ی معلما سر زنگشون منو از کلاس مینداختن بیرون یا میفرستادنم پیش معاون،یه روز یکی از معلمامون منو برد پیش معاون که این نمیزاره درس بدمو گله گذاریو .....خلاصه معلممون رفتو منو سپرد به معاون ! اونم شروع کرد به نصیحت کردن که یهو از اتاق مدیر که طبقه بالا بود خواستنش این بنده خدا هم پاشد رفت، من موندمو اتاق معاون و میزش 😁😁در کشوش باز بود اون موقع هام از بچه ها پول برای کمک به مدرسه می‌گرفتن ... هیچی دیگه منم هرچی پولِ کمک به مدرسه بود از تو کشو ورداشتمو گذاشتم تو جیبم بعد خیلی آروم وایسادم تا معاون اومدو کلی نصیحتم کردو بعدم زنگو زدو ما رفتیم... بعداز مدرسه شمردم ۸۰ هزار تومن بود خیلی پول بود انصافا! تا یه هفته با رفیقم از قصابی گوشت می‌گرفتیم می‌رفتیم کوه کباب میکردیم می‌خوردیم جاتون خالی خیلیم خوش میگذشت😁 خدا منو ببخشه ، خیلی شر بودم ، بعدها رفتم همون مدرسه اعتراف کردم و کلی پول کمک کردم به مدرسه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام،یازده سالم بود توی مسابقه شنا سوم شدم جایزه بهم یه قابلمه دادن ..منم خوشحال بردم گذاشتمش تو اتاقم.شب شنیدم مامانم به بابام گفت میخواد بره خونه دختر خالش واسه کادو میخواد قابلمه منو ببره.منم بانوک چاقو روی بدنه قابلمه کنده کاری کاری کردم و نوشتم هرکس این قابلمه را کادو ببرد نامرد است...ظهر که از مدرسه برگشتم دیدم مامانم رفته قابلمه ام سرجاشه....صبح روز عروسیم، مامانم قابلمه تفلون قرمز کنده کاری شده رو داد به زنم..😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
رفتم گیشه سینما بلیط بخرم میخواستم بگم محل فروش بلیط اینجاس ؟گفتم اقا ببخشید محل بلوط فریش اینجاس؟طرف گفت بله؟؟😳😳گفتم محل فریش بلوط😂😂 تهش گفت دااداش چی میخوایی گفتم بلیط میخواستم گفت تموم شده😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان دوران نوجوانی بعد از عید جمعه ها ک تعطیل بود میرفتیم روستا ،ی منطقه پر از زمین کشاورزی هم بود که همه تو زمیناشون نخود میکاشتن..ما هر سال وقتی نخودا سبز بود میرفتیم یواشکی میچیدیم و میریختیم رو آتیش وبرشته میخوردیم ...عجب خوشمزه بود 😋 زمین کشاورزی خودمونو میشناختم و حواسم بود از نخودای خودمون نچینیم و خسارت بهشون نزنیم.... یه روز با بچه ها رفتیم تو زمینا دیدیم دیگه نخودا خشک شدن.. همینجور که گشت میزدیم برخوردیم ب ی زمین بزرگ و نخودای سبز واماده ..خوشحال گفتم بچه ها این زمینِ حاج اکبره فقط بچییینیدددد حملهههه....(حاج اکبر مال ده دیگه ای بود).. خلاصه چیدیم وچیدیم... هرکدوم با ی کوله بزرگ رفتیم تو بیابون و آتیش کردیم و یه دل سیر نخودبرشته خوردیم و اضافیارو ریختیم همونجا.. .چون خیلی زیاد چیده بودیم شب توخونه نشسته بودم که یهو بابام ب مامانم گفت؛ چقد ب اون زمین امیدوار بودم چه محصول خوبی داشت وهنوز سبز بود.. غروبی رفتم یه مقدار بچینم بیارم .دیدم پدرسوخته ها همه نخودارو چیدن .اینهمه نخودو کی چیده ....(نگو بابام زمین حاج اکبرو اجاره کرده بوده😂) منو میگی؟ میخاستم سکته کنم اینهمه نخودو دادم ی مشت... خوردن😂 ولی هرگز بهشون نگفتم کار ما بوده... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من استادم،سر کلاس آنلاین داشتم درس میدادم تقریبا آخرای کلاس بود که خواهر زاده ۵سالم در اتاقو بازکرد و با هیجان گفت: دایی دایی جیش دارم بدوووووو😂😐🤦‍♂ دیگه نتونستم تحمل کنم داشتم از خنده میزمو گاز میزدم😂 همون‌جوری خداحافظی کردم کلاسو بستم😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ی بار ‏رفتم سوپر مارکت خرید کنم. دختری رو كه چهار سال قبل همديگه رو دوست داشتيم و جدا شده بودیم رو دیدم . دست يكی رو گرفته بود و خلاصه فضای رومانتیکی داشتن، وقتی منو ديد به یه بهونه ای اومد كنار دستم وايساد گفت: ببين من با نامزدمم ولي تو از وقتي من ولت كردم هيشكي طرفت نيومده!! ‏خلاصه منم کم نیاوردم يه پنجاهی در آوردم دادم به فروشنده گفتم يه بسته پوشک سايز بچه دوساله بده و هيچی بهش نگفتم و اومدم بيرون، بنده خدا دختره داشت چشاش از كاسه در می اومد😆😆 خلاصه می خواستم بگم پوشک هنوز پيشمه ؛  هركي لازم داره نصف قيمت ميفروشم. از اون طرف مادرمم رسوام كرده هرروز ازم ميپرسه مگه شبا تو خودت ميشاشی😶‍🌫😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳۶ سالمه اعتراف میکنم ما یه همسایه داریم که یه پیر زن هستش و دوساله باهامون همسایه شده آلزایمر شدید داره یعنی هیچی یادش نمی مونه 😕 تهران هم خونه داره ولی برا خوش گذرانی و آب و هوای خوب شهر ما اومده یه خونه هم توی همسایگی ما گرفته که از آب و هواش لذت ببره بچه هاش هم همه آدم حسابی و مایه دار خلاصه ما تو این دو سال شدیم براش امین و امانت دار وقتی میره تهران کلید خونش رو میده خانمم و خونش در اختیار ماست ،آقا یه روز که خانمم نبود در زد و گفت دارم میرم ام آر آی منو بی زحمت برسون منم یه پراید مدل ۸۰ دارم 😢 خلاصه بردمش و گفتن که نباس طلا تو بدنت باشه اینم کلی طلا داشت همه رو کند و داد من نگه دارم 😍 بعد که کارش انجام شد برگشتیم خونه من اصلا حواسم نشد طلاهاش رو بدم اینم الان یک ماه بیشتره که طلاهاش رو گم کرده و کسی نمیدونه کجاست 🙄 به نظرتون ببرم بدم یا بزنم به زخم زندگی؟ 😕 😂😂😂 خداییش مال دزدی زندگی رو نابود می‌کنه میدم بهش •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
اعتراف میکنم امروز رفتم یه رستوران بیرون بر که معروفه کلی آدم تو نوبت بودم و پذیرش هم ۲تا خانم همسن مامانم بودن اومدم بگم ۴سیخ کوبیده میخوام... خیلی با قیافه مغرور بلند برگشتم گفتم بیزحمت ۴ نخ کوبیده ...خودم حالیم نشد ولی دیدم دارن میخندن😂🤦‍♂اومدم جمعش کنم گفتم سرعادته.. من ایران زندگی نمیکنم اونجا کوبیده نخیه ، دیگه ی مزخرفی گفتم خودمم خندم گرفت😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ✌️چند سال پیش با رفیقام رفتیم اصفهان کار داشتیم اونا یه جا کار داشتن منم یه جای دیگه منو پیاده کردن که برم دنبال کارم، هیچی کارم که تموم شد دیدم خیلی گشنمه پولم ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم😐 یه فکری به سرم زد وارد یه رستوران شدم خودمو جای آدم لال زدمو به گارسون فهموندم که فقیرم و پول ندارم اونم دلش برام سوخت و رفت برام غذا آورد منم تند تند میخوردمو خوشحال بودم تا اینکه چشمتون روز بد نبینه غذا پرید تو گلوم😐 یهو از دهنم در رف گفتم آقا نوشابه نمیاری😐😐  گارسونه فهمید لال نیستم... هیچی دیگه تا دو تا کوچه اون ور تر داشت دنبالم میدویید،خب مرد مومن گشنم بود😒 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام28سالمه اقا من یه نیسان دارم باهاش کار میکنم یه روز زنگ زدم به نامزدم که بیاد بریم دور دور، بعدش همین جوری داشتیم با هم حرف میزدیم یهو بحث زنو شوهری شد، منم رفتم رو حرفای اونجوری که دوس دارمو فلان جور و.....😂😂بعد از شانس گندمون نگو بلندگوی ماشینم روشن بوده هر چی می‌گفتیم با صدای بلند تو خیابون پخش میشده😐😂 رسیدیم به یه چراغ قرمز مام گرم صحبت بودیم دیدیم همه ی ملت توی ماشین و اونایی که عابر پیادن دارن خیلیییی بد نگا میکنن😂😂 یکی از آدمای توی ماشین بغلی خیلی بد نگا می‌کرد به نامزدم گفتم شیشه رو بده بالا صدامونو نشنوه😂😂بعدش دیدم بازم نگا میکنه شیشه رو دادم پایین گفتم خبریه داش؟😐😂 برا چی نگا میکنی آدم ندیدی بی تربیت 😐😂اونم گف بی تربیت تویی که همه حرفاتون رو بلندگو داره پخش میشه😐منو نامزدم کلا قفل کرده بودیم و نامزدم کلا رنگ و روش پرید 🥲منم که عین لبو قرمز شده بودم وقتی چراغ سبز شد یه جوری رفتیم که نام و نشونی ازمون نباشه😂😂 آبرومون جلو اون همه آدم رفت یه نیسان آبی با نامزدش🥲😂👨‍🦯 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•