eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.6هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان من یه خانم ۲۷ ساله هستم و ذاتا خیلی آدم با محبت و احساسی ای هستم ولی مشکلم اینه که کنترل خشم ندارم خیلی تند تند سر مسائل کوچیک ناراحت یا عصبانی میشم و نمیتونم خشمم رو کنترل کنم و با پرخاش و تند صحبت میکنم با کسی که باعث ناراحتیم شده ولی خب عصبانیتم زود هم فروکش می‌کنه خیلی سعی میکنم که خودمو کنترل کنم ولی دست خودم نیست و کلا از اون آدم که ناراحتم کرده زده میشم نمیخوام صدا و تصویر طرفم رو ببینم و این رفتار باعث شده توی رابطم با همسرم به مشکل بخورم ایشون میگه تو انگار یه آدم دیگه میشی وقتی عصبانی میشی من اصلا نمیشناسمت ( فحش اصلا نمیدم داد نمی‌زنم ولی کاملا سرد میشم از طرف و متنفر میشم از طرفم حتی سر مسائل ساده و کوچیک) مدتیه دارم رو خودم کار میکنم اما تا حالا موفق نبودم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان من فعلا وارد زندگی مشترک نشدم،ولی میخوام از تجربه هاتون استفاده کنم راستش من یه پسر ۲۸ ساله ام با اهدافی که حس میکنم هر روز دارن ازم دورتر میشن. خداروشکر کار دولتی نسبتا خوبی دارم، و برای ارتقای شغلم کنکور ارشد دادم و این ترم،ترم ۱ ارشدم شروع میشه ولی یسری مشکلات رو دوشم هست که هر روز سنگین تر میشه مثلا دغدغه های مالی،تا جایی که بتونم کمک خرج پدرم هستم(پدرم بازنشسته تاکسیرانی هست و حقوق بالایی نداره)،یا کلی قسط دارم(ماهی ۱۳ باید قسط بدم)،از طرفی هم باید برای مسکن ملی پول پس انداز کنم.تو فکر اینم که شغل دومم داشته باشم،ولی همین الانشم بعضی روزا کلا ۳،۴ ساعت وقت واسه خوابیدن دارم،نمیدونم واقعا اگه کلاسام شروع بشن چجوری بتونم اونا رو شرکت کنم از طرفیم نمیخوام سنم برای ازدواج بالاتر بره،چون از یه سنی به بعد آدم سخت پسندتر میشه،ولی میگم چرا دست دختری با هزارتا امید و آرزو رو بگیرم اونم با این شرایطم. مشکلات فکری دیگه ای هم دارم که کم نیستن،نمیدونم من آدم کمالگرایی هستم یا اینجوری بودنم طبیعیه،ولی بعضی وقتا واقعا از زندگیم و بودن تو این شرایط خسته میشم اینکه همیشه در حال دویدن هستی و رسیدن به اهدافت سخت تر میشه. بعضی وقتا واقعا احساس استیصال میکنم ادمین: اولا توکلت بخدا باشه ، شما تلاش کن و ببین خدا چجوری برات مایه میذاره، دوما زحمت بکش بجای خانمها تصمیم نگیر و زنها رو دست کم نگیر، شاید ی دختر خانم تو خونه ی شما شرایط خونه ی پدرش رو نداشته باشه و ی کم سخت تر باشه براش، اما برادر من بذار خود اون دختر خانم تصمیم بگیره سوما ازدواج سنت پیامبره، برکتش رو خدا میده و تا ازدواج نکنی زندگیت جمع نمیشه. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام دوستان من چند ماهه که عقد کردم قبلش با همسرم آشنا بودیم یه سری مشکلات پیش اومد و خانواده همسرم زدن زیر قولایی که داده بودن و همین شد شروع مشکلات ما ، الان خانواده من انگار با همسر من مثل قبل خوب نیستن و دوسش ندارن از همه بدتر همش پدرم تو گوشم میخونه اینم ممکنه مثل خانوادش اینا بزنه زیر قولاش حقوقش کمه، تنبله، بی عرضه اس منم همسرمو میشناسم میبینم تلاش می‌کنه خب یه کارمنده و حقوقش۱۷تومنه ولی بااین حال با همون حقوق همیشه سعی کرده بهترینارو برای من بخره تا الآنم مشکل خاصی نداشتیم جر و بحثی کوچیک گاهی بوده که اونم طبیعیه بین همه زوجا هست ، این شرایط سختم خیلیا الان دارن  ولی مشکل من اینه حس میکنم حرفای پدرم و دید خانوادم روم داره تاثیر میزاره، مثلا الان همسرم شهر دیگه کار می‌کنه یه آخر هفته ها میتونیم ببینیم همو اگر نیاد تهران خانوادم نمیپرسن چرا؟ یا دلشون تنگ نمیشه یا مثلا بعضی چیزا رو که اعضای یه خانواده میدونن میگن به اون نگو هرچی باشه دوماده انگار اونو جزو خانواده نمیدونن و غریبس وقتیم میاد تهران تازگیا باهاش سرد برخورد میکنن در صورتی که همسرم خانوادمو دوست داره مثلا تولد یکیشون میشه میگه کیک بخریم کادو بگیریم و... از شانس بدمون هم خانواده همسرمم منو دوست ندارن ینی بعد اون مشکلاتی که پیش اومد دیگه با من خوب نیستن مثلا چند ماهه مادرش به من زنگ نزده در صورتی که قبلاً دوبار که من زنگ میزدم یبارم اون میزد ولی الان دوبار من زنگ زدم ولی الان۳ماه ن زنگی ن چیزی تعطیلات بود همه بچه هاش دورهم جمع شدن اما به منو همسرم زنگ نزد شماهم بیایید و ما تهران موندیم چون اونا شهرستانن، خیلی دلم گرفته همسرمو خانواده من دوست ندارن خودمم خانواده همسرم دوست نداره هیچ کسم حمایتمون نمیکنه اونقدری تنها شدیم که چنتا دوستو رفیقم داشتیم اوناهم قطع ارتباط کردن چون دوست جدید پیدا کردن شاید بگید تعریف از خود می‌کنه ولی خدا شاهده که ن من ن همسرم آدمای بد ذاتی نیستیم من خودم عاشق مرام و معرفت همسرم شدم چون چنتا حرکت اساسی ازش دیدم فهمیدم مثل خودم خوش قلبه ولی الان وضعیتمون اینه... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقتتون بخیر با همسری که تحمل حرف زدن نداره چیکار باید کرد؟ 28 سالشه و بسیاااار لجباز من دوس دارم مشکلاتمو با حرف زدن حل کنم ولی اصلا تحمل نداره زود شروع میکنه به دعوا کردن مثلا من بهش میگم از فلان کارت ناراحت شدم بیا درموردش حرف بزنیم عصبانی میشه و شروع میکنه به بدوبیرا گفتن به خودش🙁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام من دخترم و ۲۲سالمه مجردم و جدیدا بشدت احساس تنهایی میکنم یه ادم درونگرا و سختگیر و معتقدم و آشناییهای که هدفش ازدواج نباشه رو مطلقا مردود می‌دونم. قیافمم معمولیه ولی خب نمیشه گفت خیلی خوشگلم. ولی خب تاحالا نشده هیچ پسری تواین چندسال مستقیما بهم پیشنهاد ازدواج بده حتی توی دانشگاه ۳ماهه شاغل شدم و اونجا هم باادمای زیادی درارتباطم(گفتم احتمالا اونجا دیگه یه ادم مناسب پیدا میشه) ولی خب نشده... خستم حقیقتا،دلم دوست داشتن و دوست داشته شدن میخواد یه زندگی مستقل میخواد حتی یمدت کل فامیل موافق ازدواج من با پسری بودن،که پسره مخالفت کرده و رفتن خواستگاری یه نفر دیگه خیلی ناراحتم بابتش،احساس میکنم واقعا شاید ادم خوب و دوست داشتنی ای نیستم💔فکر این که تاابد قراره تنها بمونم دیوونم میکنه🤦🏻&zwj♀ همه دوستام ازدواج کردن و من ادامه تحصیل دادم میدونم جایگاه اجتماعی بشدت خوبی دارم ولی خب این کافی نیست برای من‌... چطور اروم کنم خودمو؟ ادمین: دوست عزیز اولا خداوند همه مخلوقات ش رو زیبا خلق کرده ، هرگز خودتو دست کم نگیر، ضمنا توکلت رو از دست نده شما هنوز سنی نداری که آنقدر ناراحتی ، در نهایت اگر از نظر روحی خیلی تحت فشاری حتما از یک مشاور کمک بگیر. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام  مجدد ممنونم ک سوال من رو در گروه خوبتون قرار دادید از همه دوستان هم مچکرم من همون خانومی هستم ک گفته بودم همسرم تو گروه با خانوم های همکارش تو صحبت های گاها همراهی داره میخواستم چن تا نکته رو اضافه کنم ک شاید دوستان بهتر راهنماییم کنن حقیقتش این شغل دوم کلا خیلی در شان همسرم من نیس متاسفانه ما تو کرونا ی ضربه اقتصادی خیلی بدی خوردیم ب طوری ک خونه و ماشین و.. فروختیم برای بدهی ها و چک ها و.. از صفر شروع کردیم بخاطر این همسرم مجبورن برن سر این کار همسرم واقعا ادم موجه و درستکاریه خودش میومد خونه مثلا تعریف میکرد خانوم فلانی اون رفتار بد رو داره... و این چنین چیزا یا میگفت یکی از خانوما رفتار سبک‌ با مشتری داره و علنا میگه خودش. من نمیگم من خیلی پاک و .. امام زاده هستم شوخی در حد عرف رو ب هیچ عنوان بد نمیدونم نمیشه ادم با چند نفر سرکار چند ساعت همراه باشه روزه سکوت بگیره صحبت نکنه یا موضوع خنده داری پیش اومد نخنده و... من فقط مشکلم اینه ک همسرم با چنتا ازین خانوما داخل همون گروهی ک دارن تو مجازی معلومه ک صمیمیه  ک از نظر خودشم اصلا ادم حسابی نیستن ولی چون خودش بهم اینارو گفته نمیخوام از گفته هاش علیه خودش استفاده کنم از طرفی واقعاااا نمیتونم ببینم با اونا با اون سبک رفتار همسرم صمیمی باشه ممنون میشم راهنمایی کنید چطور بیان بشه ک ب رابطه ما اسیبی وارد نشه و همینطور بتونم بدون دعوا بهش بگم ک دوست ندارم با این خانوما هم صحبت باشی ادمین: دوست عزیز برگردید بالا و پستهای # تجربه و تغییر مثبت در زندگی رو مطالعه کنید. با استفاده از تجربیات دوستان روش صحیح رو پیدا خواهید کرد. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقتتون بخیر. دوستان من سوالی داشتم خدمتتون. من یه مورد خواستگار دارم که از همه لحاظ پسر خوبیه. فقط یه ایرادی این وسط هست اینکه، قدش اندازه منه و خیلی هم لاغر اندامه. متاسفانه این موضوع باعث شده من کششی سمتش نداشته باشم و موندم چیکار کنم. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام الان ک دارم این پیامو مینویسم تو دوراهی طلاق یا ادامه زندگی هستم..۲۷ سالمه ی دختر ۱۲ ماهه دارم...۶ساله ازدواج کردم..شوهرم از اول ادمی بود ک زود زود قهر میکرد خانواده ام جرئت ندارن بگن بالای چشمت ابروعه علاوه بر اون دادو بیداد میکنه حتی وقتی بچه بغلمه جوری داد میزنه ک میگم الان پرده گوشش پاره میشه لج میکنه عین بچه ها..میخواد فقط حرف حرف خودش باشه..‌از هیچکسم خوشش نمیاد اجتماعی نیس حد تعادل نداره بعضی وقتا خوبه خوبه بعضی وقتا برج زهرمار...شدییییییییدا ماشین دوسته جوری ک خیلی مریضگونه مواظبشه...بشدت بد سفففرررره و اهل بگو بخند نیس یبار تو مسافرت منو گذاشت تو ماشین و خودش رف چندین ساعت بعد برگشت منم تو شهر غریب مونده بودم تو ماشین...با مادرم اینا رفتیم وسطای راه دعوا راه انداخت مجبور شدن با ماشین شوهرخواهرم برگردن همشون و حتی پدرم از فشار گریش گرفته بود...با مامان اینای خودش رفتیم دو روز اینقدر دادو بیداد کرد ک گوشم درد میکرد...چندباری هم روم دست بلند کرده.‌‌.اینارو گفتم ک بدونید با چه ادمی طرف هستم..از اخلاق خوبش در زمان آشتی دوست دارم های فراوانه ک هیچکدومممممش ب چشم نمیاد چون حیلی دلم شکسته رسما ی افسرده شدم دیگه..قبل بچه دوبار درخوااست طلاق دادم ولی مشاوره قبل طلاق پشیمونم کرد و خودش هم اظهار پشیمونی کرد خواستم بهش فرصت دوباره بدم...ولی بعد بچه دوباره اخلاقاشو شروع کرده نمیتونم تحمل کنم پیش همه سرم داد میکشه بی احترامی میکنه بعد میخواد اشتی کنه خسته شدم...بخاطر دخترم خیلی تحمل کردم جوابشو ندادم گفتم بذار اوج نگیره دعوا ولی اون اصلا رعایت نمیکنه...خانوادم از طلاق حمایت میکنن ولی فقط بخاطر مشکلاتی که برای دخترم بعد طلاق بوجود میاد نمیذاره اقدام کنم..ممنون میشم تجربتون بعد از طلاق با بچه رو بگید تا راحت تر تصمیم بگیرم😔 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقت بخیر تو دوران نامزدی هستم و چندماه دیگه قراره تو ساختمونی که هزینه ی ساختشو پدرشوهرم داده  و قراره خودشونم اونجا بیان زندگی کنم یه خواهرشوهر ده ساله دارم گاهی اوقات یه حرفایی میزنه حس میکنم میخواد پرروبازی دربیاره مامانشم هیچی بهش نمیگه اتفاقا انگار خیلیم خوشش میاد  مثلاهمش جلو همه میگه من هرروز میخوام بیام خونتون یا اینکه گفت میخوام تولدمو خونه ی شما بگیرم یا اینکه وقتی یه چیزی میخواد میگه زنداداش خیلی فلان چیزو دوس داره(مثلا غذا یا یه تفریح)منم یه بار بهش گفتم نه من همچین حرفی نزدم اما انگار لج کرده بازم همون رفتارشو تکرار میکنه منو جلو خونواده ی شوهرم معذب میکنه کلا همینجوریشم رفتارش و حرکات لوسش رو مخمه وقتی اینجوری میگه همش میگم نکنه با اینا تو یه ساختمون زندگی کنم ازم توقعات بیجا داشته باشن  خونه ی تازه عروسه مثلا😒من دلم میخواد خونه ی خودم که رفتم همه چیز تحت کنترلم باشه و مهمون فقط در حد یه مهمون معمولی بیاد و بره نه اینکه بیان تو اشپزخونم کثیف کاری راه بندازن از یه عالمه مهمون پذیرایی کنن البته اینا که میگم از سر جوگیری نیست من خونه ی پدرومادرمم همینقدر مرتب و با سلیقه ام و همه چیزو تمیز نگه میدارم چون شوهرمم خواهر کوچیکشو خیلی دوس داره و از رفتاراش حس کردم نسبت بهش احساس مسئولیت میکنه یکم اذیت شدم اما اخرش به شوهرم گفتم اونم گفت خونه واسه بابامه من نمیتونم بهشون نه بگم مدل خونواده ی ما اینجوریه منم گفتم من حاضرم تو یه خونه ی کوچیک و داغون زندگی کنم ولی خونم قانون و حدومرز داشته باشه اما الان به خاطر همچین مسئله ای باهام سرسنگین شده و طلبکاره آیا من توقع زیادی دارم؟؟؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام آقا هستم ۳۰ ساله حدود ۳ ساله که ازدواج کردیم و الآن به بن بست رسیدیم. علت‌هاش خیلی پراکندست. ولی دیگه نمی‌تونیم تحمل کنیم. اگر میتونید تجربیاتتون از طلاق رو به اشتراک بذارید. هم خانم هم آقا لطفاً ، چون هم نگران زندگی خودمم هم خانمم. ادمین: لطفاً پستهای و تغییر مثبت در زندگی رو در همین کانال مطالعه بفرمایید ، قطعا راه حل رو پیدا میکنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون میشم راهنماییم کنید همسرم اصلا باخانواده من خوب نیست و از دوران نامزدی ازشون کینه به دل گرفته سراینکه توی دوران نامزدی خانوادم راضی به عقد نشدن و ناراحتی بین خانواده ها پیش اومد ولی در آخر عقد کردیم. کلا همسرم باهاشون خیلی رابطه سردی داره چون خانواده خودشو باهاشون مقایسه میکنه.خانواده شوهرم خیلی افراطی به دامادشون کمک میکنن..‌. الان یک ساله که ما ازدواج کردیم و توی شهر همسرم رسم دارن که کابینت ها از طرف خانواده عروس باشه.ولی توی شهر ما همچین رسمی نیست.منم مجبور شدم همه طلاهامو بفروشم تا پدرم که تو کار چوب وکابینته بیاد برامون بسازه پدرمم با کلی بدقولی واینکه چندماه طول کشید تا کابینتامونو ساخت قرار بود یک کمد دیواری هم برامون بسازه الان ۵ماه گذشته میخواد بیاد بسازه برامون سراین جریانات من وهمسرم خیلی از اطرافیان حرف شنیدیم وهمسرم از خانوادم کینه به دل گرفته و دوماهه نزاشته من خونشون برم.چندروز پیش سراین موضوع باهم بحثمون شد چون من میگفتم بریم سربزنیم واونم دعواراه انداخت که پدرت برای من ابرو نزاشته کلی فحش به منو خانوادم داد وگفت که پشیمونه باهام ازدواج کرده کلی بی احترامی کرد.از اونروز هردوتامون اصلا باهم حرف نمیزنیم و من غذا درست میکنم وجدا میخورم ولی همسرم اصلا دست به غذاهانمیزنه برای خودش چیزی درست میکنه ومیخوره.رابطمون خیلی سرد شده.ولی من این وسط مقصر نیستم وخیلی دل شکسته شدم از حرفاش وبار اولش هم نبوده این بی احترامی به من وخانوادم.ولی واقعا نمیفهمم چیکار کنم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام وقت بخیر تجربه هاتونو در اختیارم میزارید لطفا ؟ ۲۵ سالمه و ب تازگی ازدواج کردم ...عقد هستیم و خونه پدرم هستم . همسرم و خانوادش خوبن . اما مشکل مادر خودمه ! دائم داره دخالت میکنه ! کجا میرین کی میاین چرا میرید کار و زندگی رو‌میخواین چیکار کنید درستون چی خونه تون کجاست من باید عکساتونو ببینم ! کاری کردین ؟ چی میگید بهم؟ باورتون میشه !؟ و اگر با من بحث کنه میره ب مادرشوهرم میگه که این دختر اخلاق نداره ! یا دائم جلو همسرم با من کل کل میکنه که حرف خودش درسته ! یا غر میزنه از روزی ک ما ازدواج کردیم این مسائل بوده !!! اوایل رضایت نداشت بابت ازدواج ‌بعد کم کم حل شد .... اما واقعا صبرم داره سر میاد ! هر چقدر مدارا میکنم کوتاه نمیاد . هر چقدر جواب نمیدم .صحبت نمیکنم و تو جریان قرار نمیدم بدتر میشه اوضاع . میخواد همه چیز رو کنترل کنه ! کجا چقدر خرج کردین ؟ چرا اینقد کم ؟ چرا اینقد زیاد ؟ مادرشوهرم بارها گفته بحث خودت و دخترت با خودش حل کن .ب من نگو میگه میخوام بدونید با کی طرفید :| به شدت کنترل گر و خودشیفته اش .فکر میکنه تمام عالم دارن اشتباه میکنن ... واقعا کم آوردم دیگه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•