eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ تجربه و تغییر مثبت زندگی 🌹 سلام به همگی🙂 راستش، فقط میخواستم یک مطلبی رو بنویسم براتون ، ک شاید خیلی بهش توجه نکرده باشید ...✍🏻 علل خصوص ، دوست دارم آقایون ، خیلی خوب بخوننش!!🤓 قدیمی ها، یک مثلی داشتن ک میگفت ؛ اگر پدرت ب رحمت خدا رفت ، روتو کن سمته شوهرت.. اگر مادرت ، ب رحمت خدا رفت ، روتو کن ب ... اگر برادر و خواهرت ، ب رحمت خدا رفتن، روتو کن ب شوهرت .. ولی اگر شوهرت رو از دست دادی؛ دیگه روتو کن ب ... (( کنایه از اینکه ؛ تکه گاه و مامن زندگیت ، فقط . اول و آخر ، همسرته ک برات می مونه . نه پدر ، نه مادر ، نه بچه حتی ، برای آدم موندگار نیستن...)) هیچ فرقی هم بین زن و مردش هم نیست !!👨🏻👱🏻‍♀️ وقتی همسرتونو ک ماندگار ترین و عزیزترین شخص زندگی تونه رو دادید ب دیگران ( این دیگران ممکنه هر کسی باشه... برای یکی بچه ست ، برای دیگری خانواده و فامیل و دوست )، این رو هم داشته باشید ک یک روزی، همه ی اونهایی ک شما زندگیتونو ب خاطرشون خراب کردید و ب و خواسته های همسرتون پشت کردید ؛ تنهاتون میذارن و میرن دنبال خواسته های خودشون و نه شما رو میبینن و نه کارهایی ک در حق شون کردید !!!👣 ولی دریغ...😔 درست لحظه ای ک دیگه خیلی دیر شده برای شما، و شما متوجه اشتباهاتتون شدید و تنهایی موندن رو دارید تجربه میکنید و قصد جبران دارید ؛ 👈🏻دیگه حالا این همسرتونه ک ، شما رو نخواهد دید !!! ⚜️⚜️(( ب واسطه ی تمام لحظاتی ک ، شما مدام در پی جلب عالم و آدم بودید ، جز همسرتون و دقیقا در تمام اون لحظات، این همسرتون بود ک در تنهایی هاش ، دست و پا میزد..))😔 هر آنچه میکاریم ، مسلما همونو درو خواهیم کرد ... ❣️هوای شخص زندگی مونو خیلی خیلی داشته باشیم !😉😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیرینی تیرامیسو😍 مواد لازم : آب جوش ۱ ق غ پنیر ویلی ۱ لیوان پودر نسکافه ۱ ق چ بیسکوئیت لیدی فینگر ۲۸ عدد پودر نسکافه ۲ ق غ خامه قنادی ۱ لیوان آب جوش ۱ لیوان شکلات چیپسی پودر کاکائو •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نون لواش تابه‌ای سه سوته🤌 مواد لازم : آرد سفید ۲ لیوان خمیر مایه خشک ۱ ق غ روغن مایع ۵ ق غ آب ولرم ½ لیوان نمک ½ ق غ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه بحث اسم گذاشتنه منم یه خاطره بگم من مدیر مدرسه بودم یه روز که هیچ کدوم از کادر دفتری نبودند منم از سر بیکاری مجله ی روی میزم رو باز کردم که صفحه ای آمد درباره نظر مسیحیان درباره حضرت علی رو نوشته بود که اونا به حضرت علی ایلیا یا علیا میگن منم خیلی از اسم ایلیا خوشم اومد و گفتم اگه حامله وپسردار بشم حتما اسمشو میذارم ایلیا یه چند وقتی گذشت یه شب خواب دیدم که مردم زیادی کنار یه دریای بزرگ جمع هستن پرسیدم چه خبره که گفتن دوتا پیامبر آمدند با مردم حرف میزنند که یکدفعه یکی از پیامبرا از بالای سر همه آمد و بهم دوتا گل داد گفت اینا برای بچه هات یعقوب و عیسی هستش منم خیلی خوشحال شدم از خواب که بیدار شدم حس خوبی داشتم بعد مدرسه رفتم آزمایش دادم که مثبت شد ومنم چون خواب دوتا گل که بهم حضرت یعقوبداده بود وخودم با خواهرم دوقلو هستیم مطمئن شدم دوقلو دارم ولی خیلی غصه می خوردم آخه این همه پیامبر باید یعقوب بهم گل بده 😂 به شوهرم گفتم حالا عیسی رو میذارم مسیحا ولی یعقوب و چی بذارم چقدم به خوابم مطمئن بودم که دوتا پسر دارم😂 خلاصه بعد چهارماه رفتم سونو که دکتر گفت یه دونه بچه ست و احتمالا پسره خدامو شکر کردم که یعقوب نیست فقط عیسی هست وقتی هم پسرم بدنیا آمد اسمشو گذاشتم ایلیا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیدمان در کابینت خانم ها، این کارها هزینه زیادی نمیبره ولی خیلی حس خوبی میده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 تا حالا شده با یکی کری خونی داشته باشین و حسسسابی کم آورده باشین؟ یعنی هیچ جوره حریف زبون طرف مقابلتون نشین. بعد یه اتفاق واسش بیفته که دلتون خنک بشه 😁 چند روز پیش خونه پدرشوهرم بودیم. منو شوهرم و مادرشوهرم خونه بودیم. مادرشوهرمم داشت نماز میخوند. من و شوهرم واسه هم کری میخوندیم در حد تیم ملی 😜 بحث سر این بود که شوهرم میگف اگه زن حرف گوش نده باید کتک بخوره.( البته عقیده اش این نیستا. میگفت که حرصمو درآره). شوهرم وایساده بود منم نشسته.دیدم حریفش نمیشم پا شدم گفتم میدونی چیه؟ تو کتک خونت اومده پایین. بعد مثل فن تکواندو پامو آوردم بالا یه لگد زدم تو شکمش و فرار کردم. اونم اومد تا همین کارو سرم درآره. به محض اینکه پاشو آورد بالا... شلوارش پاره شد...از بس خندیدم کبود شده بودم 🤣🤣🤣 ولی خدایشش دلم خنک شد فقط از یه چیز دلم سوخت. شلوارش نو بوووود خودم براش خریده بودم و تازه اولین بار بود پوشیده بودش. هیچی دیگه از اون روز روزی ده بار این سرمشقو واسه خودش تکرار میکنه که هرکی با حلما در افتاد ور افتاد 🤣🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام.😊 ۱۸ روز از ازدواجم میگذره و دارم حسرت میخورم که چرا قبل ازدواجم یه مشاور نرفتم. فقط بعد ۱۸ روز از زندگی مشترکم😞 همسرم روم دست بلندکرد!😔 اونم بخاطر یه مسئله ی خیلی ساده که میتونست جلو عصبانیتش رو بگیره ولی زبون تند من😶 باعث این اتفاق شد. اعتراف میکنم که زبان یه زن میتونه حتی از شمشیر برنده تر باشه و از یه گل لطیف تر.😉 پس باید رو خودمون تمرکز کنیم و گاهی جلوی این شمشیر برنده رو بگیریم.☺️ این درست نیست ک فقط واسه رفع مشکل به مراجعه کنیم. چه اشکالی داره برا آگاهی و اطلاعات شخصی، برا شناخت همسر، برا خیلی چیزایی ک تابه حال تجربش نکردیم، به مشاورمراجعه کنیم. چه اشکالی داره قبل از اینکه اتفاقی بیفته، با کامل جلوی اون رو بگیریم؟ خطاب به کسانیکه درشرف ازدواجن، اگه توانایی مالی دارین برا آیندتون به مشاور مراجعه کنین. زوج های جوانی که میخوان تشکیل زندگی مشترک بدن. هنگام 😡 و دعوا😬 تاجاییکه امکانش هس محل رو ترک کنین.☺️ نمیگم دو کیلومتر فرار کنین😝 فقط کافیه از اون اتاق حادثه به حیاط برین یا به یه اتاق دیگه. تا اوضاع بدترنشه. دیدم وتجربه کردم که میگم😒 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
᭄🏡 معجزه ی سفره ی یکبار مصرف 🪄  💞 بانوی با سلیقه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️❤️❤️ هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش .. اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود . دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم .. آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم .. عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم .. دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم .. دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم .. در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت .. با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی .. قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا .. عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟ با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. 👇👇👇 ادامه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻 ترکونده کل رو💪🏻 کاملش سنجاق شده😍🔞
🌀شخصی برای اولین بار یک کلم دید. اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن...! اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست... حکایت زندگی هم این چنین است! ما روزهای زندگی رو تند تند ورق میزنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده،در حالیکه همین روزها آن چیزی ست که باید دریابیم و درکش کنیم... و چقدر دیر میفهمیم که بیشتر غصه ‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم👌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 اینو برای اون خانمی که گفتن بچه دارن و شوهرشون اعتیاد دارن نوشتم ، امید دارم که استفاده کنه از صحبتهام سلام عزیزم من خانمی هستم ۳۰ ساله منم اوایل زندگیم از شوهرم راضی نبودم و شرایط اصلا مطابق میلم نبود اونقدر شرایط سخت بود که خاستم جدا بشم و کلا وسیله هامو جمع کردم و...،چون مشهد هستم رفتم حرم امام رضا و ازش خاستم که منو بزاره توی اون راه مستقیم و درست بعد چند روز خدا منو گذاشت توی همین زندگیم و دوباره آوردم توی خونم😐 میدونی ،توی زندگیم به خدا خیلی اطمینان دارم مطمئن بودم حتما صلاحم توی این زندگی هست والا مطمناً برگشت نمیخوردم دوباره به این زندگیم و شروع کردم به زندگی که البته ساختن لحظات زندگیم و خداروشکر الان خیلی راضیم خاستم بگم خانم گل شما باید زندگیتو بسازی ، به پول و اینا نیست گلم اول از همه از ته ته دلت به خدا اعتماد کن نه به حرف که واقعا به عمل خیلی از ما اعتقاد بخدا داریم ولی اعتماد نداریم و فکر میکنیم داریم! حتی نون شب نداشتی بگو خدا حتما میرسونه برام و بگو روزی هزار بار خدایا شکرت برای داشته هایی که دادی دوم از همه فکر کن ... زیاد خیلی زیاد به چیزهای خیلی خوب احساسی برخورد نکن با زندگیت که بمونم بخاطر بچم و.... نه گلم تو حق زندگی داری، پس از دست نده. برای خودت ارزش قائل شو و به خودت احترام بذار نه به بچه ات یا همسرت، من همیشه میگم زن شیرازه زندگی زناشویی و مرد طلق رنگی اون و بچه ها برگه های داخل طلق و شیرازه هستن. زندگی بدون طلق یا حتی برگه ممکن زیبا نباشه اما امکان داره ولی بدون شیرازه چیزی نیست جز برگه کاغذ و طلق خالی! و زندگی وجودی نداره تو شیرازه زندگی زناشویی هستی و اگر تو درست نباشی یک زندگی متلاشی میشه خانم گلم خاستم بگم روش زندگیت اشتباست چون ذهن تو باید عوض بشه اینکه با اون مرد زندگی کنی یانه بستگی به خودت داره که بخوای تحمل کنی تا درست بشه یا نه جدا بشی برای خودت زندگی کنی البته توی هر کدوم از این راه ها اول از همه باید ذهنت مثبت باشه و بعدش توکلت عمیقا به خدا باشه اینو بدون حتی اگر هم بخوای دعا کنی باید اول باور داشته باشی. دعای بدون باور هیچ جایی نمیره و هیچ اتفاقی برات رقم نمیزنه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام اومدم یکم باهاتون دردودل کنم البته میدونم پیام منو شاید نزارید . من ۲۱ همسرم ۲۵ سالشه یه سال ازدواج کردیم . همسرم خیلی مرد خوبیه ما عاشق همیم و ازدواجمون عاشقانه بود ولی الان مشکلی ک هست اینه ک همسرم دوس داره با رفیقاش مثل بازیگرای معروف اینستا فیلم بگیرن و کلیپ بسازن ... من ازین موضوع ناراضیم و وقتی بهشون اروم گفتم من دوس ندارم همسرم کارش اینجوری باشه گفت اینجوری ادم کلی درامد زایی میکنه و می‌تونه بازیگری تو تلوزیون رو ادامه بده و ... ولی من دوس ندارم اصلا راضی نیستممم هیچی به روش نمیارم ولی دارم عذاب میکشم دوس ندارم ببینم همسرم با دخترای دیگه فیلمش تو اینستا یا تلوزیون باشه. اینم بگم خیلی همو دوس داریم وقتی من اینو بهش گفتم بهم گفت تو بمن اعتماد نداری ولی اصلا ربطی نداره. من از خودم بیشتر بهش اعتماد دارم. همسرم ب هیچ دختری جز من حتی نگاهم نمیکنه . تروخدا اقایون عزیز همسراتونو درک کنید کاری انجام بدید ک راضی باشن در ضمن من محصلم و دارم لیسانسمو میگیرم همسرمم لیسانسن خیلی منو درک می‌کنه ولی خب منم نمیتونم تحمل کنم فیلمشو با یه دختر دیگه هرچند غیر واقعی ببینم از اقایون عزیز خواهش میکنم دنبال کاری برید ک همسرتون راضیییی باشه اون شریک زندگیتونه فقط عشق و دوس داشتن مهم نیست عشقو باید با عمل نشون بدی یکم خانماتونو درک کنید🙏 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بازم سلام.دوباره اومدم با داستان مهمونی گرفتن مادرشوهر.اوایل کرونا که یه مدت قرنطینه کرده بودن مادرشوهرم رفته بود جهازبرون عروس خالش.بعد از اینکه جهازو بردن چیدن،این خودشیرین همه رو که۳۳نفربودن دعوت کرده بود واسه شام.حالا یکی نبود بهش بگه تو ننه عروسی یا ننه داماد؟منم خونه خودم بودمو از همه جا بی خبر،که بهم زنگ زد گفت تا من برم خونه دیرمیشه تو به اندازه۳۳نفر برنج و مرغ درست کن تا بیان اونجا😳.منم گفتم آخه من با بچه۳ ماهه،با این کمردرد نمیتونم واسه این تعداد غذا بپزم.با دلخوری قطع کرد۲دیقه بعدش دوباره زنگ زد گفت به فاطمه خانوم(همسایشون)گفتم که بپزه فقط تو ۵تا مرغ بخر ببر براش😳گفتم آخه من نه اندازه ۵تا مرغ پول دارم و نه میتونم تو این شرایط کرونا با بچه برم خرید.دوباره قطع کرد باز۲دیقه بعدزنگ زد گفت فاطمه خانوم گفته خودم میخرم فقط چون چاه فاضلابمون بالا زده غذارو میاریم خونه شما😳دیگه واقعا قاطی کردم.😡😡😡گفتم چرا درک نمیکنید من بچه کوچیک دارم من حتی خونه پدرم نمیرم چرا باید قبول کنم مهمونای شما بیان اینجا؟اونم حق به جانب گفت چیه فک کردی فامیلای من همه مریضن فقط شما سالمیت؟بعدم بدون خدافظی قطع کرد.منم به شوهرم زنگ زدمو همه چیو بهش گفتم و گفتم که بهش بگه وقتی شرایطشو نداره چرا مهمونی میگیره و میخا بندازشون گردن من.اونم نامردی نکردو رفته بود و همه رو بهش گفته بود.بعد که شوهرم اومد گفت چاه فاضلابشون هم مشکلی نداشته.دروغ گفته بود😒😒 رز نارنجیم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون بخاطر کانال بسیار خوبتون یه سوتی مال چند سال پیش منو همسرم با بچه ها با ماشین سواری رفتیم استان کرمانشاه بعد راننده میگفت نمیتونم جلوتر برم شوهرم اصرار کرد ک اون کنار خیابون مارو پیاده کن ک یکدفعه شوهرم پیاده شد دیدم صدای ناله اومد شوهرم غیب شد هرچ نگا کردم دو طرف چیزی ندیدم تا زیر پامو نگا کردم دیدم شوهرم افتاده تو چاله اولش داد بیداد کردیم منو بچه هام بعد ک بیرونش اوردیم کلی خندیدیم فک کنم خدای راننده مارو گرفته بود 😂😂😂🥲 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 این کانال بسیارآموزنده است ولی چند انتقاد دارم. 1⃣ بعضی خانوم ها مفهوم به همسر رو نمیدونن و اسم توسری خوردن رو میذارن محبت!!! من ازاین خانوم ها زیاد دیدم دور و برم. جالبه همسرشونم ارزشی براشون قائل نمیشه چون حق خودشون رو نمیدونن. من خانومم و 6 ساله ازدواج کردم. محبت باید درحد تعادل وبه جا باشه. اگه قراره خانم هی محبت کنه، دل مرد رو میزنه. من اگه همسرم کار اشتباهی کنه کمی در رفتارم جدی و خشک میشم. اونم اشتباه خودشو میفهمه. ارزش خودتونو بدونید و اندازه نگه دارید...! 2⃣ بعضی هامیگن اول و آخر شوهرت برات می مونه و اولویت زندگیت باشه تا حدی قبول ولی ازاین خانوم هاسوال دارم! مگه همین همسر نیست که تایه مشکلی پیش میاد یه جور رفتار میکنه که انگار هفت پشت غریبه اس؟ بعضی از مردها انقدر وقیح اند که اگه بدونن زن جایی واسه رفتن و نداره گستاخ و زورگو میشن. پس توزندگی قدر همه آدم های مهم مثل پدر، مادر، برادر و خواهرتون رو بدونید. 📛 خانوم های مجردی که عاشق میشین و بدون رضایت خانواده ازدواج میکنین و از طرف خانواده طرد میشین، بدونین که دختر اگر خونواده پشتش نباشن؛ نه شوهر قدرشو میدونه و نه خانواده ی همسر. زندگی یک عمره. بعداز اینکه تب عشق فروکش کرد اونوقت میبینین که هرکسی جای خودشو داره و همسر همه کس آدم نیس. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ممنون بخاطر کانال بسیار خوبتون یه سوتی مال چند سال پیش منو همسرم با بچه ها با ماشین سواری رفتیم استان کرمانشاه بعد راننده میگفت نمیتونم جلوتر برم شوهرم اصرار کرد ک اون کنار خیابون مارو پیاده کن ک یکدفعه شوهرم پیاده شد دیدم صدای ناله اومد شوهرم غیب شد هرچ نگا کردم دو طرف چیزی ندیدم تا زیر پامو نگا کردم دیدم شوهرم افتاده تو چاله اولش داد بیداد کردیم منو بچه هام بعد ک بیرونش اوردیم کلی خندیدیم فک کنم خدای راننده مارو گرفته بود 😂😂😂🥲 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹 این کانال بسیارآموزنده است ولی چند انتقاد دارم. 1⃣ بعضی خانوم ها مفهوم به همسر رو نمیدونن و اسم توسری خوردن رو میذارن محبت!!! من ازاین خانوم ها زیاد دیدم دور و برم. جالبه همسرشونم ارزشی براشون قائل نمیشه چون حق خودشون رو نمیدونن. من خانومم و 6 ساله ازدواج کردم. محبت باید درحد تعادل وبه جا باشه. اگه قراره خانم هی محبت کنه، دل مرد رو میزنه. من اگه همسرم کار اشتباهی کنه کمی در رفتارم جدی و خشک میشم. اونم اشتباه خودشو میفهمه. ارزش خودتونو بدونید و اندازه نگه دارید...! 2⃣ بعضی هامیگن اول و آخر شوهرت برات می مونه و اولویت زندگیت باشه تا حدی قبول ولی ازاین خانوم هاسوال دارم! مگه همین همسر نیست که تایه مشکلی پیش میاد یه جور رفتار میکنه که انگار هفت پشت غریبه اس؟ بعضی از مردها انقدر وقیح اند که اگه بدونن زن جایی واسه رفتن و نداره گستاخ و زورگو میشن. پس توزندگی قدر همه آدم های مهم مثل پدر، مادر، برادر و خواهرتون رو بدونید. 📛 خانوم های مجردی که عاشق میشین و بدون رضایت خانواده ازدواج میکنین و از طرف خانواده طرد میشین، بدونین که دختر اگر خونواده پشتش نباشن؛ نه شوهر قدرشو میدونه و نه خانواده ی همسر. زندگی یک عمره. بعداز اینکه تب عشق فروکش کرد اونوقت میبینین که هرکسی جای خودشو داره و همسر همه کس آدم نیس. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔻ﺯﻥ ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺴﺖ!👀 🔻ﺩﻧﺒﺎﻝش ﮔﺸﺖ، ﺷﻮﻫرشو ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ پیدا کرد ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰخوﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﻭ تو ﻓﮑﺮ عمیقی ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺷﮏﻫﺎشو ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﺮﺩ 😞 🔻زن داخل آشپزخونه شد و ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ؟ چرا ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺷﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﯽ؟😊 🔻ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﮕﺎﻫﺶ رو ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺎﺭﻡ، ۲۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﯾﺎﺩﺗﻪ؟!😶 🔻ﺯﻥ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﭼﺸﻢهاش ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﯾﺎﺩﻣﻪ😇 🔻ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ: ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﻣﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟😕 🔻ﺯﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﯽﻧﺸﺴﺖ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ﯾﺎﺩﻣﻪ، ﺍﻧﮕﺎﺭ همین ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻮﺩ🤗 🔻ﻣﺮﺩ ﺑﻐﻀﺶ رو ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﯾﺎﺩﺗﻪ ﭘﺪﺭﺕ ﺗﻔﻨﮓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﯾﺎ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ ﻣﯽﻓﺮﺳﺘﻤﺖ ﺯﻧﺪوﻥ ﺁﺏ ﺧﻨﮏ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟😑 🔻ﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻣﺤﻀﺮ ﻭ...😍 ♦️ﻣﺮﺩ دیگه ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺭو ﺑﮕﯿﺮه ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﻧﺪوﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺯﺍﺩ میشدم☹️😭😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام خاطره من برمیگرده به حدود 25 سال پیش که مامان عزیزم یه چرخ گوشت خریده بود آقا این چرخ گوشت به هیچ صراطی مستقیم نبود و کلا یادش رفته بود کارش چیه و اصلا گوشتا رو چرخ نمیکرد فقط مشخص بود فشار زیاد روی موتورش هست خلاصه یه روز پدر گرامی و مامانم به سختی مشغول چرخ کردن گوشت ها بودن بابام عصبانی شد که این چه چرخ گوشتیه و..... (بابام نظامی👮‍♂ بودن و بی اعصاب و کم حوصله) یه لگد جانانه نثار و ایثار چرخ گوشت جان کردن 🦶 . مامانم هر تیکه ی این چرخ گوشت رو جمع کرد و سرهمش کرد و دوباره روشنش کرد در کمال نا باوری این بی نوا از چرخ گوشتای قصابی هم بهتر کار میکرد احتمالا یه قطعش سر جاش نبوده که با نوش جان کردن لگد درست شده .الان بعد این همه سال هنوزم مثل ساعت کار میکنه بعد از این ماجرا خیلی به پدر اصرار کردیم که تعمیر لوازم منزل بزنن قبول نکردن 😂😂😂 الی مامان هستم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
داستان زندگی🍀🌱 حسین بازوم رو گرفت و گفت واسه چی بدون روسری اومدی در و باز کردی؟ اومدی اینجا خودت رو به کی نشون بدی؟ مامان به صدای حسین اومد تو حیاط و با دیدن اون وضع داد زد چیکار میکنی؟ دست بچمو ول کن شکوندی؟ حسین من به سمت مامان هول داد و گفت بگیر نگهش دار ور دلت این دختر ولگردت رو... گفت و رفت ..مامان دستهام رو گرفته بود و مدام میپرسید چی شده زهره؟ مگه با شوهرت نیومده بودی؟ به جای جواب فقط اشک میریختم .. مامان دستم رو کشید و برد داخل اتاق و برام کمی آب آورد .. دوباره پرسید چیکار کردی که حسین اونطوری گفت ؟ دیگه نمیتونستم تحمل کنم و تمام بلاهایی که حسین تو این مدت سرم آورده بود رو برای مامان تعریف کردم ..مامان پابه پای من داشت گریه میکرد و حسین رو نفرین میکرد .. چند ساعتی که گذشت هر دومون آرومتر شدیم .. مامان فکری پرسید حالا چیکار کنیم؟ میخواهی ماشین بگیرم برگردی خونت؟ ویکی دوروز دعوا میکنه دوباره آروم میشه.. داد زدم نه ..به هیچ عنوان ..اصلا روز عروسی نباید میرفتم هر دفعه اینطوری میکنم و اونا فکر میکنند حق با اونهاست .. مامان چند دقیقه ای ساکت نشسته بود و فکر میکرد که یهو بلند شد و چادرش رو برداشت و گفت اینطوری نمیشه که بشینیم دست رو دست بزاریم ..من برم به داییت زنگ بزنم و ببینم اون چی میگه .. خیلی زود برگشت و گفت داییت گفت من میرم باهاش حرف میزنم و بهتون خبر میدم .. تا غروب همینطور نشسته بودیم و مامان هرازگاهی حرف میزد .. غروب آروم پشت دستش زد و گفت الهی بمیرم ناهار که نخوردی پاشم یه چی بپزم واسه شام .. دراز کشیدم و آرنجم رو گذاشتم روی چشمهام و زیر لب گفتم خدا نکنه.. یه حالی داشتم ..زیاد ناراحت نبودم از اینکه حسین فهمیده بدون اجازه اومدم ،حتی یاد قیافه ی عصبانیش که میوفتادم ته دلم خوشحال هم میشدم فقط برام سوال بود که از کجا فهمیده؟ هوا تازه تاریک شده بود که دایی اومد.. خیلی پکر بود و با دلسوزی نگاهم میکرد .. مامان همین که سینی چای رو جلوی دایی گذاشت پرسید چی شد؟ حرف زدی باهاش؟ دایی دستی به ریشش کشید و گفت غروب رفتم مغازه اش تا باهاش حرف بزنم ،شریکش گفت حوصله نداشته رفته خونه..منم از همونجا رفتم خونه ..در زدم خود حسین باز کرد منم بی تعارف رفتم داخل..دیدم مادر و خواهرش دارند وسایلی که حسین خریده بود و آورده بسته بندی میکنند حتی لباسهای حسین رو هم جمع کرده بودند .. تا دهانم رو باز کردم با حسین حرف بزنم مادرش و خواهرش گفتند دیگه تمومه..حسین قبول کرده که زهره به دردش نمیخوره و میخواد طلاقش بده.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ادامه دارد... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما برای دم کردن زعفران چیکار میکنید؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️سنگسار شدن یک زن توسط شوهرش ساعت 7:30 😔 دیروز تو تهران میخواستن حکم رو اجرا کنن، خیلی وحشتناک بود! زن رو گذاشته بودن تو چاله و تا سینه زیر خاک بود به شوهرش التماس میکرد که ببخشتش، اما مرد دستش را پر از سنگ کرده بود و منتظر دستور قاضی بود و با تمام انزجار نگاهش میکرد و میگفت که باید قصاص بشه زن التماسش میکرد، اما مرد فقط دنبال قصاص بود و فریاد میزد و به زن لگد میزد... کاملا دچار جنون شده بود و میگفت مگه من چیکارت کرده بودم و خودش رو میزد. خیلی دردناک بود... ترس در چشمان زن موج میزد و با صدای بلند داد میزد که منو ببخش، بخاطر دختر کوچیکمون منو ببخش، قول میدم که جبران میکنم... عده ای داد میزدن ببخشش و عده ای دیگر میگفتن بکشش! شوهر رو به قاضی کرد و گفت حکم رو اجرا کن، قاضی به زن گفت که وصیتی نداری؟ زن گفت فقط به من اجازه بدید یک بار دیگه بچه ی خودم را شیر بدم... بچه ی ۲۰ ماهه را براش آوردن و زن را از خاک بیرون کشیدن تا به بچه شیر بدهد. اما در عین ناباوری ....👇🔞 https://eitaa.com/joinchat/3123708404C390120cf85 چه صبری داری خدا😭👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ🌺لام روزتون پراز خیر و برکت🍃🌱 🗓 امروز چهارشنبه ☀️  ۲۲ فروردین  ١۴٠۳   ه. ش 🌙 ا شوال ۱۴۴۵ 🌲   ۱۰ آپریل ٢۰۲۴   ميلادی عید سعید فطر مبارک❤️💜❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
143263_112.mp3
4.14M
📖 ترتیل سریع جزء ۳۰ قرآن کریم 🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی ❤️ 👌 💢 حجم: ۴ مگابایت ⏰ زمان: ۳۳:۳۸ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌷🌷🌷 توی اتوبان خلیج فارس بودم حوالی ساعت ۲:۳۰ شب ، یک ماشین با راننده آقا و خانمی در ظاهر همسرش با بوق و چراغ فراوان گفتن شیشه رو بده پایین،تا دادم پایین گفت: چرخت وله! داره از جا در میاد! سریع بکش کنار! و مثل برق دور شد اعتنا نکردم و یکم ترسیدم اما به مسیر خودم ادامه دادم یکم سرعتمو کم کردم تا ببینم ببینم متوجه چیز غیر عادی میشم یا نه! فرمونو ول کردم حتی ذره ای ماشین به سمت چپ یا راست منحرف نمیشد، تو کمتر از دو دقیقه ماشین بعدی اومد و همین روند تکرار شد! دیگه واقعا شک کرده بودم و ترسیده بودم سرعتمو خیلی کم کردم و اومدم سمت گارد ریل تا اگه مشکلی پیش اومد ماشینو بگیرم به گارد ریل و متوقفش کنم و منتظر بودم اولین پارکینگ بکشم کنار برای چک کردن چرخ ها ، اما گافشون اینجا مشخص شد که هر دو ماشین از سمت راننده به من هشدار دادن ماشین سوم به فاصله ۱ دقیقه از سمت شاگرد گفت چرخت کلا وله! و اونم با همون رفتار مشابه با سرعت برق دور شد! هم نگرانیم بیشتر شد،هم شک ام ؛ با دلایل منطقی این که چرخ مشکلی داشته باشه رو رد کردم و گفتم اگه وایسم قطعا ماشین چهارم خفتم میکنه! اومدم تا اولین پمپ بنزین و از ماشین پیاده شدم؛ هیچ خبری از ایراد توی هیچ چرخی نبود. متصدی پمپ بنزین اومد جلو و ماجرا رو براش تعریف کردم، گفت چند شب پیش یک راننده دیگه رو با همین ترفند لخت کردن! این متن نوشتم تا بگم اینقدر طبیعی رفتار کردن که به راحتی میشه فریبشون رو خورد و تو دامشون افتاد! مخصوصا اگر تنها باشید… •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•