eitaa logo
آدم و حوا 🍎
43.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
یه بار تو یه جمع خییلی رسمی نشسته بودم یکی از فامیلمون که خیلی وقت بود ندیده بودمش هم اونجا بود در مورد کارش از پرسیدم ، خیییلی با جدیت و خیلی رسمی ازش پرسیدم که تهران کار می کنید ؟ گفت بلی دوهفته کار می کنم یه هفته آفم ، منم که اصلا توی یه فاز دیگه بودم گفتم جسارتا اون یه هفته دیگه رو چیکار می کنید و همه ترکیدند از خنده و من از خجالت مردم🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 _ من تو فکر این بودم که یه ماه چهار هفته داره و ایشون که دو هفته کار می کنن و یه هفته آف هستند اون یه هفته دیگه چیکار می کنن😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خسته نباشین همتون❤️ میدونم چالش جدیدتون چیز دیگه ایه ولی من‌ میخواستم یه درد و دل دیگه ای بکنم. میخوام اول یه درخواست بکنم از کسایی که پولدارن، یکاری برای بقیه مردم بکنین🥺 من به شخصه از دولت قطع امید کردم! مردم خواهشا به فکر همنوعتون باشین اگه دستتون به دهنتون میرسه. به خدا برکتش به زندگیتون برمیگرده. میتونین یه کار تولیدی راه بندازین هر چند کوچیک، یه سری آدم‌ گرفتار بتونن بیان سر کار. یا یه خونه بگیرین بدین اجاره. اینقدر یسری پولدارا خونه خریدن خالی گذاشتن دیگه خونه کم گیر میاد 😔 هی هم میگن جلو میگیریم ولی کو؟ ما مستاجرا با این اوضاع دیگه آرزوی خونه خریدنو به گور میبریم. حداقل خونه پیدا شه بشینیم ! هر چیم پس انداز میکنیم سال بعد باید بزاریم رو پول پیش تازه وامم بگیریم بزاریم روش. آخه این انصافه؟ به کسایی که بچه دارن معمولا خونه نمیدن، حالا یه دونه بچه باز ممکنه قبول کنن اونم بزرگ شده باشه‌. این چه اوضاعیه؟ بعد میگن جوونا چرا ازدواج نمیکنن چرا بچه دار نمیشن؟ پس کو حمایت؟ حتی نیاز اولیشون که داشتن یه سقف بالاسرشونه رو هم نمیتونن داشته باشن. خب بچه بیارن اون بچه آینده نمیخواد زندگی نمیخواد ارث نمیخواد؟ تا کی مستاجری؟ ما مردم به همدیگه رحم نمیکنیم. دولت میگه مثلا بیست درصد صاحب خونه ها اضافه کنن ولی حتی نظارت نمیکنه، صاحب خونه ها هر چی عشقشون بکشه زیاد میکنن. میدونم تورمه بدبختیه همه اوضاعشون خرابه اما باید انتقامشو از مستاجرای بدبخت بگیرین؟ قشری از مستاجر بدبختترم هست؟ هر سال شرایط برامون سختتر میشه و آرزوی خونه دار شدن دست نیافتنی تر... یه پله پایینتر کارتون خوابه که با این اوضاع فکر کنم خیلی از مستاجرا آخرش کارتون خواب میشن. یه وام ودیعه مسکن گذاشتن تازه با اون همه سود و قسط زیاد و سنگ اندازی های مختلف، اونم یسری صاحب خونه ها رحم نکردن، به نام همسرشون یا بچشون گرفتن! نمیدونم چجوری و با کدوم پارتی بازی ای،‌ ولی بخدا انصاف نیست، بابا یه وام میذاشتین واسه مستاجرای بدبخت بمونه. سقفش پر بشه دیگه به مستاجرا نمیرسه که. البته همه صاحب خونه ها بد نیستن، یسریا واقعا خوبن خدا خیرشون بده و البته مستاجر بدم وجود داره، در مورد بقیشون حرف میزنم. تو رو خدا به هم رحم کنین که برکت هم به این مملکت برگرده😔 ببخشید سرتونو درد آوردم خواهش میکنم در این موارد فرهنگسازی بیشتر کنین.. دیگه اعصاب نداریم از فکر و خیال 😔 ✍ خدا توسط پیامبرش به مردم کافر وعده عذاب داده بود ولی چون اون مردم کافر به همدیگه رحم کردن ، خدا هم به اونها رحم کرد ما ادعای مسلمانی میکنیم و برای مظلومیت امام حسین گریه میکنیم ! پس چرا به همدیگه رحم نمی‌کنیم ؟! •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آموزش گل با کاغذ کشی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای درست کردن این گیر سر به وسایل زیر احتیاج داریم👇🏻🐰 🐰گیره سر 🐰رنگ اکریلیک سفید 🐰قلمو 🐰نمد 🐰پوم پوم 🐰مروارید لپه ای •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام وقت بخیر دوست داشتم تجربه زندگیم بگم تا ب خصوص دوستان مجردی نسبت ب رفتارهای خودشون آگاه تر باشند من در ی خانواده پرجمعیت با 6 فرزند متولد شدم ک من کوچک ترین عضو خانواده ام و از قشر متوسط رو ب پایین و متاسفانه از نظر عاطفی سطح خیلی ضعیف . و متاسفانه پدر مادری ک هر روز با دعوا و بحث ما می خوابیدیم و بیدار می شدیم . من دختر آخر بودم و متاسفانه بیشتر اوقات تحقیر و نادیده گرفتن و تمسخر زیاد و قربانی بودن توسط اعضا خانواده بوده 😭😱 و من چقدر گریه ها و ناراحتی های واسه همین زخم زبون بودن کشیدم . جوری شده بود ک از آدم ها می ترسیدم من تنها حامی و کسی ک می تونستم دردهام بهش بگم خدا بود . اما جنگیدم و قربانی بودن نپذیرفتم 💪 در مدرسه با وجود تلاش های زیاد اما زیاد دیده نشدم و متاسفانه در مدارس اون زمان ما سوگل کلاس فقط شاگرد اول و دوم و سوم بود و ب بقیع توجه و محبت و اون ارزش و احترام نبود 😐 اما همیشه من خودم روی سکوی موفقیت می دیدم و تلاش می کردم می جنگیدم من کسی نداشتم ک بهم راه چاه نشون بده اما خودم جنگیدم واسه موفق شدن دانشگاه درسم عالی بود استادها خیلی مشوقم بودن و باعث میشد ک من در برابر سختی ها کم نیارم و بجنگم و بیشتر قدر خودم بدونم .این اساتید باعث افزایش اعتماد به نفس و عزت و نفس من شدن 💐 من در این مدت تن ب روابط دوستی ندادم . نمیگم رو خودم چهار چوب گذاشتم تا کسی با من در تماس و ارتباط نباشه خیر . بیشتر اساتید دانشگاه ک آقا هستن اما ارتباط درست . خلاصه فارغ تحصیل شدم و دنبال کار اما همچنان این تحقیر و مقایسه ها در خانواده بود. 😱😭 اما من رفتم دنبال علاقه ام و استعدادم . از استعدادم پول درآوردم برای خودم لباس خریدم غذا های خوب می گرفتم . و الان هم اون آرامشی ک دنبالش بودم پیدا کردم و ازدواج کردم و هدفم ب صورت حرفه دارم پیگیری می کنم دوستان عزیزم دختر و پسرهای مجرد عزیز ب زندگی خودتون رحم کنید . من با خانواده ازدواج کردم ک از نظر فرهنگی عاطفی و درآمدی از خانواده خودم خیلی بالاتر هست و این نتیجه همون صبری بود ک من در موقع سختی ها در پیش گرفتم . برای من خیلی راحت بود ک بخام با ی نفر باشم ولی ب چ قیمت پسر و دختری ک قدر خودش ندونه میخاد قدر زندگی متاهلی و بچه هاش بدونه 🤔 من کتاب خوندم دوره شرکت می کردم و شرکت می کنم با وجودی ک پول حتی ی کیک برای من خیلی زیاد بود ک هی بررسی می کردم قیمت کیک چنده حتی پول آب معدنی ک اون زمان ما 500 بود زیاد بود واسم ک ی بار ی بطری خریدم و بعد از اون آب می کردم می بردم دانشگاه . آگاهی هست ک دوای درد هست نه دوست روابط غلط نه سیگار نه هر چی دیگه 😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️❤️❤️ هیچ وقت به گوشی عباس دست نمیزدم ولی اون روز بلافاصله بعد از رفتنش موبایلش رو برداشتم و رفتم توی پیامهاش .. اسم نرگس رو مامان پسرم سیو کرده بود .. دستهام میلرزید .. پیامهای اخیرشون رو خوندم .. نرگس تو همه ی پیامهاش عباس رو عباس جونم خطاب کرده بود . دلم میخواست الان نزدیکم بود و تکه تکه اش میکردم .. آخرین گفتگوشون همین یک ساعت پیش بوده که نرگس گفته بود نگرانم بچه به دنیا بیاد و یک دونه لباس نداره تنش کنیم .. عباس جواب داده بود نگران نباش نرگس گلی فردا میریم هر چی لازمه میخریم .. دیگه چیزی نمیدیدم .. عباس .. عباس من .. به کسی غیر از من هم گفته بود گلی ... مگه من فقط گل عباس نبودم .. دیگه حتی یک ثانیه نمیتونستم و نمیخواستم عباس رو ببینم .. سریع ساک کوچکی برداشتم و وسایل شخصیم رو جمع کردم .. در تمام این مدت اشکهام بی اختیار میریخت و باعث کند شدن کارم شده بود .. وسط سالن مانتو میپوشیدم که عباس برگشت .. با تعجب نگاهم کرد و پرسید مریم .. چی شده .. چرا گریه میکنی .. قدمی به سمتم برداشت که بلند داد زدم سمت من نیا .. عباس هم با صدای بلند پرسید چی شده؟ کی بهت حرفی زده؟ با دست اشاره ای به موبایلش کردم و گفتم اون ... حرفهای خصوصیت با نرگسسس گلییی جونت رو بهم گفت .. 👇👇👇 ادامه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 داستان عباس و مریمه ها😍🙈👆🏻 ترکونده کل رو💪🏻 کاملش سنجاق شده😍🔞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســ🌺لام روزتون پراز خیر و برکت🍃🌱 🗓 امروز چهارشنبه ☀️  ۱۲ اردیبهشت ١۴٠۳ ه.ش 🌙 ۲۲ شوال  ١۴۴۵  ه.ق 🌲   ۱ می ٢۰۲۴  ميلادی •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پسرم ۵ سالشه و خیلی مودبه و استریله. اما دختر عمو و پسر عموش با اینکه بچن کلی فحش بلدن و هر وقت میره اونجا دایره لغاتش افزایش پیدا میکنه و تا یه هفته از ما معنی فحشارو میپرسه. چند روز پیش با پسرم جایی بودم‌ که آب خواست و میزبان براش آورد منم گفتم تشکر کن پسرم اونم نه گذاشت و نه برداشت زل زد به خانمه و گفت تو روحت بیشرف. 😆😆😆😆😆دتشتم از خجالت آب میشدم. گفتم این چیه که میگی اونم جواب داد داداش مهران یادم داده گفته هر وقت خواستی تشکر کنی اینو بگو. 😂😂😂😂😂😂خلاصه آب شدم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بار یکی از آشناها تعریف میکرد باباش که بچه بوده اولین بار مامانش ماکارونی درست کرده اینم ذووووووق زده پریده تو کوچه هواااار میکشید که ما امشب برنج دراااز داریم😂🤣🤣 اسمم : زی زی گولو •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
داستان زندگی🍀🌸 بعد از شام ظرفها رو میشستم که تلفن زنگ زد .. مامان جواب داد .. از حرفهاش فهمیدم مادر آقای کریمی .. با تعجب به مامان نگاه کردم که سعی میکرد خیلی با کلاس صحبت کنه .. دستهام رو شستم و روبه روی مامان ایستادم .. مامان گفت بله..درست میفرمایید پشت تلفن نمیشه ..تشریف بیارید ..بله بله هستیم ..ساعت پنج ... با دست اشاره کردم ..ولی مامان توجهی نکرد ..همین که تلفن رو قطع کرد گفتم مامان چرا گفتی بیان؟ من که گفتم نمیخوام .. مامان خونسرد روی مبل نشست و گفت همین فردا که اومدن تو رو نمیندازند رو کولشون ببرن که .. با تعجب پرسیدم فردا...مگه قراره فردا بیان ؟! مامان با لبخند کمرنگی حرف رو عوض کرد و گفت زهره ،رمامانش اینقدر مودب و باکلاس صحبت میکرد .. +مامان ..من چی میگم تو چی میگی ..من ..نمی...خوا...م....شوهر کنم .. مامان جدی شد و گفت حالا میگی چیکار کنم؟ بزار فردا بیان و برن بعد زنگ میزنم میگم جوابمون منفیه... زنگ زدم به رویا و گفتم که فردا سالن نمیرم .. چقدر دلم میخواست اون تجربهای تلخ رو نداشتم و الان با خوشحالی ثانیه شماری میکردم برای اومدن خواستگارم.. مامان کلی تدارک دید و منم آماده شدم .. دقیقا راس ساعت زنگ خونمون به صدا در اومد .. زهرا در رو باز کرد... مادر و خواهر آقای کریمی به همراه آقای کریمی وارد شدند .. با اینکه توقع نداشتم ولی آقای کریمی دسته گل زیبایی دستش بود .. به طرفم گرفت و گفت خدمت شما خانم گل ... تموم صورتم گر گرفت .. گل رو روی کنسول گذاشتم و روبه روشون نشستم .. مادرش با محبت نگاهم کرد و گفت ماشالله زهره خانم ..مصطفی حق داشته تعریف میکرده .. مامان خوشحال به جای من گفت ماشاله خود آقا مصطفی هم خیلی برازنده اند.. خواهر آقا مصطفی گفت والا داداش برامون تعریف کرد و ماهم از خدا خواسته زود مزاحمتون شدیم ..ایشالا که دو تاشون حرفهاشون رو میزنند و خیلی زود به نتیجه میرسند .. مادرش گفت ایشالا..ما که تنها آرزومون دیدن خوشبختی شما جوونهاست .. خواهرش با لبخند نگاهم کرد و گفت خب زهره خانم همین امروز با هم صحبت کنید ..حالا باز اگر خواستید روزهای دیگه میرید بیرون و بیشتر آشنا میشید .. زهرا گفت آفرین ..دقیقا ..الانم تا ما خانمها اینجا صحبت میکنیم شما دوتا برید تو اتاق باهم صحبت کنید .. نگاهی به زهرا انداختم و بالاجبار بلند شدم و تعارف کردم به اتاق.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ادامه دارد... •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
منم یه سوتی از عمه مامانم بگم که مامانم میره آمپولشو بزنه که عمش بهش میگه بیا این داروهامو که دکتر جدیدا بهم داده رو ببین!!...........یه قرص جدید داده که خیلی بزرگ و بد خوراکه !!!!!مامانم یه نگاه میندازه میبینه این قرصی که میگه پنبه الکل کوچولوییه که همراه آمپولها بهش دادن تو یه پوشش کاغذی !!!!!!!!!!!!!!!! عمش فکر کرده قرصه گذاشته دهنش هر چی هم جوییده آب نشده با یه لیوان آب قورتش داده !😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ما تو بیمارستان با بیمارای روستایی خیلی فیلم داریم یه دفعه یه پیرمردی اومده بود بخش هم خیلی دهنش بوی سیر میداد وحشتناک که ما رفتیم ماسک زدیم وهم از موهاش روغن میچکید بس که روغن مالیده بود !!!!!! نگو دیروزش که اومده بود بهش آمادگی دادیم برای رادیوگرافی ..بهش گفتیم غذاتو سیر بخور سر شب که گشنت نشه چون اختلاف زبانی داشتیم و فارسی نمیفهمید رفته بود شام سیر خام خورده بود !!!روغن کرچک رو هم که بهش گفته بودیم همه رو سربکش بخور به سرش مالیده بود بنده خدا😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بارم هم اتاقیم سرما خوردگی شدید داشت تب لرز حالش خیلی بد بود یه دفه از حال رفت به اون یکی هم اتاقیم گفتم سریع یه لیوان اب بیار براش تا اورد همه رو خوردم لیوان دادم بهش گفتم حالا یکی دیگه بیار بقیه دوستام از خنده منفجر شده بودن بادوستم رفتیم پیش سرپرست خوابگاه که امبولانسو خبر کنه بیاد ببریم دکتر سرپرست گفت ۵دقیقه دیگه پایین باشین ماهم رفتیم بالا امادش کنیم تا اماده شدیم طول کشید سرپرست هم مدام پیج میکرد بیاید امبولانس منتظره منو دوسم سریع دویدیم بریم پایین که یه وقت نره دوسمونم که مریض بود داشت اون ته برا خودش میمد منو دوستم سریع سوارشدیم آقاهه میخواست بشینه پشت فرمون که بره مابهش گفتیم صبرکن تا اون یکی دوستمونم بیاد وقتی دوستم رسید دم ماشین آقاهه گفت تو کجا میخوای بیای یه همراه کافیه دوسمم باحال بدش گفت من مریضم نه اونا بعد رو کرد گفت پس یکیتون پیاده شید ماهم مگه قبول دارمیشیدیم میگفتیم نخیر باید دوتایی باهاش بیایم اخرم نتونست منصرف کنه هرسه تایی رفتیم کلی ذوق میکردیم تو امبولانس نشستیم انگار نه انگار که مریض همراهمون بود بله خلاصه همچین دوست وفاداریی ام من😂😂😂😂😂😂 خیلی به درد دوستی میخورم کسی دوست صمیمی نمیخواد؟؟؟؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چند روز پیش صبح با ماشین رفتم دانشگاه. کلاسام که تموم شد خواستم برگردم خونه رفتم سوار تاکسی های ون شدم! همون اولای مسیر یهو یادم اومد عجب سوتی دادم، خیلی ریلکس به راننده گفتم آقا نگه دار. راننده چپ چپ نگام کرد و گفت واسه چی؟ منم خیلی ریلکس جواب دادم "من خودم ماشین دارم!" جاتون خالی کل ون از خنده رفت رو هوا. منم بعد از دادن کرایه پیاده شدم و سوت زنان برگشتم طرف پارکینگ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
روز خالم تو اتوبوس واحد ایستاده بوده که میبینه یه نفر دادمیزنه خانمها این دامن مال کیه روی زمین افتاده ؟؟؟؟خالم هم میگفت: زیر لب با خودم گفتم: هههه خاک تو سرشون! مردن که دامنشون زیر دست وپای مدرمه !یعنی زن هم انقده بی عرضه وشلخته !!! 😒😒😒 هیچی چشمتون روز بد نبینه .موقع پیاده شدن چادرشو میزنه کنار که از کیفش بلیط درآره .میبینه دامنش پاش نیس !!😂😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دو تا ترفند رو یاد بگیر تا سریعتر غذاتو آماده کنی👍😉 ‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریانی مرغ هندی😍 مواد لازم : مرغ پیاز برنج ماسالا زردچوبه پودر سیر فلفل قرمز پودر زنجبیل ماست ۲-۳ ق غ نمک، فلفل سیاه پودر دارچین پودر زیره پودر هل شیر •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 سال سوم راهنمایی بودم بعد مدیر مدرسه سر صف گفت که زنگ سوم مانور زلزله داریم هر وقت که زنگ رو به صدا در آوردم همتون برید پناه بگیرید 😃 منه احمق و خنگ هم فک کردم واقعا زلزله میاد بعد همش تو فکر مامان و بابا و اینام بودم رفتیم سر کلاس و زنگ سوم شد و آقا سرتونو درد نیارم همینکه زنگ خورد دوستم زود رفت زیر میز منم زیر میز خواستم پناه بگیرم 😂 گفتم ده لامصب برو کنار این جای من بود الان زلزله میاد گفت خنگول این مانوره داشت از خنده روده بر میشد 😁 🌼•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آموزش شمع شیشه ای •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من تو رادیولوژی کار میکنم .یه روز عکس کمر یه پیرمردیو گرفتم .بعد رفتم عکسشو بیارم .بعد اومدم تو اتاق بهش بگم بلند شه تموم شده کارش .یهو دیدم دمرو خوابیده آمپولاشو دستش گرفته ..یه خورده شلوارشم داده پایین !!!با لهجه روستایی نیمه ترکی ونیمه فارسی بهم گفت: بیا بابا جان این آمپولای مسکنم رو هم بزن حالا که من به این سختی اینجا اومدم ودراز کشیدم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌به عقل جن هم نمیرسه♡ 「 ایده ترفند خلاقیت 」 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یادمه کلاس اول بودم معلممون گفت دیکته بنویسین .منم که بچه اول خونواده بودم اصلا اسم دیکته به گوشم نخورده بود .خلاصه گفت کتاباتونو بزارین تو کیف .وحالا بنویسین آب بابا همین دوتا کلمه هم بود که هزار دفعه نوشته بودیم .حالا من با خودم درگیرم که مگه میشه بدون کتاب چیزی نوشت ؟؟وهیچی نمینوشتم ولی میدیدم کناریم دستشو میذاره رو دفترش که کسی از روش نبینه منم ازش تقلید کردم دستم رو گذاشتم روی کاغذی که قرار بود دیکته بنویسم .ولی هیچی نمینوشتم !!!!!آخرش برگه ها با دفترای دیکته جمع شد ..هیچی معلممون از دیدن برگه من آی کیو چشماش گرد شد وبهم صفر داد منم خوشحال رفتم خونه به مامانم گفتم مامامامان من صفر گرفتم معلممون گفته چشمم روشن ..خوشحالیه من از روشنیه چشم معلممون بود .. چقد ما دهه 60 ها شوت بودیم😂😂😂😂😂😂😂 خدا میدونه مامانم چه احساسی داشته اون لحظه از داشتن نابغه ای چون من •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀با چند تا زدن ساده جعبه کادویی بساز 🎁🎈 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 سلام به همه دوووستان گرامی.🙏 زمستون سال پیش ی بار که داشتم میرفتم بیرون، چون عجله داشتم هول هولکی ی ریمل زدم و صبرنکردم تا خشک بشه 👁 بعدم ماسکمو 😷 زدم و رفتم🚶‍♀ تو بازار بعضیا رو صورتم زوووم میکردن و منم فک میکردم محو زیبایی من شدن😆😎 خونه که رسیدم تو اینه خودمو دیدم😳واااای! دیدم ریملم پخش شده پشت چشمم😭 و صحنه خیلی خنده داری درست شده🙃 نتیجه ای که من از این اتفاق گرفتم این بود ؛ ((دیر رسیدن ، بهتراز زشت رسیدن است)) حالا "کی از همه خوشگلتره؟؟؟ من من من من👱‍♀ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•