~
_Tĕy cªn't frĩŋðly...ĵªst yøu☁️🧡
هیچکــٓس نمْـیتونه به اَنـدٰازه خـْْودت بـٰٓاهـات مهربــون بآشـه ☁️🧡
#گرانـج
#بیو 🌙
^^∆🎋
#biü
#nice 🐉💕
🍁ʝøɪɴ ↯
|•@adinezohour
●🌈●#آرامشِ_جآن
إنّیأنارَبُّک...۞
منپَروردِگارِ توام!
شَباانگارخدایواشدرِگوشتمیگه:
"خداتمَـــنـم...!"
بےخیالِبقیه...ッ
#شبتون_خدایی♡
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@adinezohour
😍چشمه بلقیس چُرام😍
🗺باغی است در ۴ کیلومتری شهر چُرام.
🌴 این چشمه یکی از جاذبههای مهم گردشگری استان کهگیلویه و بویراحمد است.
📚باغ در اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی توسط زنی به نام بلقیس احداث شدهاست.
#ایران_گردی 😎
#ایران_زیبای_ما 😌
•┈┈••✾••┈┈•
@adinezohour
•┈┈••✾••┈┈•
#بیو
𝙩𝙝𝙚 𝙝𝙖𝙥𝙥𝙞𝙣𝙚𝙨𝙨 𝙤𝙛 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙞𝙛𝙚 𝙙𝙚𝙥𝙚𝙣𝙙𝙨 𝙪𝙥𝙤𝙣 𝙩𝙝𝙚 𝙦𝙪𝙖𝙡𝙞𝙩𝙮 𝙤𝙛 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙩𝙝𝙤𝙪𝙜𝙝𝙩𝙨🧡
خوشبختی تو زندگیت بستگی به کیفیت افکارت داره🍂
@adinezohour
#پارت162
#قلب_های_نارنجی🧡
ساده گفت:« فقط تا دم ماشین مامانت.»
آلما پوزخند زد:« عجب امانتدارهایی هستین شماها!»
همین که آلما توی ماشین نشست و در را بست، مادر آلما از ساده خواست که اگر پدر و مادرش اجازه می دهند امروز به خانه ی آنها بیاید.
گفت که مطمئن است روز سختی با آلما دارد و شاید وجود ساده کمک خوبی برای کم کردن این سختی باشد.
ساده به خانه برگشت تا مجوز رفتن را بگیرد.
مادر غر زد:« پس مدرست چی؟»
ساده اطمینان داد که آن قضیه را پدر با خانم آشتیانی حل می کند.
مادر پرسید:« امتحان چی؟ امروز امتحان نداری؟»
ساده امتحانکی داشت؛ اما گفت اگر امتحان ندهد دست کم ۱۰ را برایش رد می کنند؛ اما در صورت امتحان دادن آن هم در چنین روزی بعید است بالاتر از صفر بیاورد و درضمن خود نمره ی ورقه تشریف میبرد توی کارنامه ی ماهانه.
سر انجام مادر اگرچه با اکراه اجازه داد و در حالی که به صدای گریه ی خانم مرادی که دوباره بلند شده بود اشاره می کرد گفت:« ساده! همین صدا واسه سکته دادن من کافیه، تو دیگه منو دق مرگ نکن و دیر برنگرد.»
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
کپی فقط با نام نویسنده و ایدی کانال#منماسکمیزنم🍂
بھ ما بپیوندید
دختــــ♡آسماݩ♡ــــࢪاݩ
╔═══🌈🌻════╗
@adinezohour
╚═══💕🌿════╝