eitaa logo
⌟ دختران‌آسمٰاݩ ⌜
1.2هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
419 ویدیو
316 فایل
یھ‌محفل‌شگف‌آور💌 ـ ــ ـ ♡' : گالری‌تصاویر‌‌دخترونھ‌یِ‌باحجآب🌱 ∞↻ منبعِ‌دلنوشته‌هاے‌آرامش‌بخش🌻 ∞↻ بویِ‌بابونھ‌و‌ریحون‌میدھد🌿 ∞↻ حوالیِ‌دخترانگی‌ھایم(; 💛 ∞↻ منبع عکس های رنگی و مذهبی گونہ🍊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌲راز درخت کاج🌲 🦋پارت پانزدهم: روز سوم، مهران(برادر زینب) از آبادان آمد، خبر گم شدن زینب به آبادان و ماهشهر رسیده بود. مهران و بابایش در کنج پذیرایی، ماتم زده به دیوار تکیه داده بودند. مهران از اول جنگ با ماندن زینب در آبادان مخالفت کرد. به خیال خودش می‌خواست از خواهر کوچکش محافظت کند؛ کاری کند که او را از توپ و ترکش و خمپاره دور نگه دارد، خواهرش در یک محیط امن بزرگ شود و آینده ای روشن داشته باشد. مهران مظلومانه سکوت کرده بود. اما بابای مهران همه چیز را از چشم من می‌دید. من هیچ وقت جلوی بچه ها را نگرفته بودم. بعد از انقلاب همیشه آنها را تشویق کرده بودم که به مملکت و به امام خدمت کنند به زینب خیلی اعتماد داشتم. میدانستم که هرکجا برود و هرکاری کند فقط برای رضای خداست. بابای بچه ها هرگز راضی نبود که بچه ها اینهمه درگیر خطر شوند. او یک زندگی آرام و بی‌دغدغه می‌خواست. برای او پیشرفت تحصیلی بچه ها از همه چیز مهم تر بود. جعفر (پدر زینب) سال ها در پالایشگاه به عنوان کارگر زحمت کشیده بود. کارگری در آب و هوای طاقت فرسای آبادان کار آسانی نیست. او آرزو داشت بچه ها حسابی درس بخوانند و تحصیلات بالایی داشته باشند تا کارگر نشوند و زندگی راحت تری را به دست بیاورند. ادامہ دارد.... ڪپے ممنوع⛔ @adinezohour💝