#پارت147
#قلب_های_نارنجی🧡
خانم آشتیانی از کنجکاوی دانستن این که ساده شماره ی مادر آلما را برای چه می خواهد پرپر میزد اما ساده گفت که نمی تواند بگوید.
خانم آشتیانی یادآوری کرد او هم بدون اجازه نمی تواند شماره ی کسی را به کس دیگری بدهد.
ساده به او اطمینان داد که مادر آلما ناراحت نمی شود اما خانم آشتیانی قبول نکرد.
ساده پیشنهاد داد که خانم آشتیانی به مادر آلما زنگ بزند و بپرسد می تواند شماره اش را به او بدهد یا نه.
حرف حساب جواب نداشت.
خانم آشتیانی بعد از یک گفتگوی کوتاه گوشی را به طرف ساده گرفت:« میخواد با خودت صحبت کنه.»
ساده جا خورد.
ناچار جلو رفت و گوشی را گرفت.
چون دید خانم آشتیانی خیال ندارد حتی یک متر از او دور شود با آهسته ترین صدای ممکن گفت:« بابام شماره ی شما رو میخواد.»
مادر آلما که از همان ابتدا نگران شده بود، نگران تر شد و با اصرار از ساده خواست هر چه را که میداند بگوید.
ساده نیم نگاهی به خانم آشتیانی انداخت و از مادر آلما خواست شماره اش را بدهد تا خودش از جایی دیگر با او تماس بگیرد.
خانم آشتیانی این را که شنید در حالی که نشان میداد حسابی به او بر خورده است از دفتر رفت بیرون اما در را نبست.
ساده که هنوز زیر بمباران اصرار های مادر آلما مانده بود ماجرا را آهسته و خلاصه تعریف کرد.
مادر آلما وحشت کرد، با لکنت گفت:« آلما....امروز.....نیومده مدرسه؟»
-مگه قرار بود بیاد؟
-دیشب گفت که فردا میره مدرسه.
-نه نیومده ولی نترسین قرارشون فرداعه نه امروز.
مادر آلما نالید:« اما خیلی میترسم. تا من برسم خونه دو سه ساعتی طول میکشه. میشه تو همین الان بری پیش آلما؟»
-مگه شما کجایید؟
-قزوین.
-اگه من برم خونتون آلما شک میکنه.
-مهم نیست فقط برو. برو پیشش بمون تا من برسم. شماره ی منم یادداشت کن اگه لازم شد زنگ بزن.
ساده شماره را که یادداشت کرد گفت:« من الان مدرسه ام. نمیتونم برم بیرون که؟»
-گوشی رو بده به خانم آشتیانی!
ساده که مطمئن بود خانم آشتیانی همان حوالی و به احتمال زیاد یک سانتی چارچوب در است بلند او را صدا کرد.
خانم آشتیانی بی حواس پرید تو.
ساده گوشی را رو به او گرفت:« میخوان با شما صحبت کنن.»
#به_قلم_مینو_کریم_زاده
#ادامه_دارد........
کپی فقط با نام نویسنده و ایدی کانال#منماسکمیزنم🍂
بھ ما بپیوندید
دختــــ♡آسماݩ♡ــــࢪاݩ
╔═══🌈🌻════╗
@adinezohour
╚═══💕🌿════╝
مادراینعالـمکھخودکنجملالےبیشنیست،
عالمےداریــمدرکنـجملالخویشتن!🌿
#شهریار
@adinezohour🍩🍁
#خداجونم🎈
خدایا!
چہ عاشقانہ دستم را میگیࢪی وقتے از همه نا امید شدم :)
دوستت داࢪم اے بے همتا!🌱
{@adinezohour
⌟ دخترانآسمٰاݩ ⌜
زندگے همین لحظہ هاست ڪہ دارھ میگذرھ
خوب بگذرون^^💜🌱
@adinezohour
به جای صبح بخیر بگیم :
<فرجامت نیک> زیباتر نیست ؟
فرجامت نیک رفیق .... :)🌿💚
🌈•#رفیق_من🌤
#صبحبخیر
﴾@adinezohour ^^﴿
•#انـگیـزشے😌🍓•
مابراےادامـهدادن،
هیچکسےرانداریمجـزخـودمانوخـدا
واینکـافیــست!🌕🌱
@adinezohour🌿