╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت51 ( 2 )
🔹 قدرت و عیب پوشی
🔰 در بخش دوم از شرح حکمت ۵۱ ، به مسأله عیب می پردازیم، تا ببینیم وضعیت در ماجرای عیب چگونه است، تا فریب روزگار را نخوریم.
🔻 امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه ، مکرّر به ما توصیه می کنند ، مشغول عیب خودت باش و تا عیوب خودت را اصلاح نکردی، به عیب دیگران نپرداز.
🔻در حکمت ۳۴۹ می فرمایند :
« مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِه »؛
" کسی که مشغول عیوب خودش و اصلاح عیوب خودش باشد از عیوب دیگران فارغ می شود. "
(بی توجه می شود)
🔻همچنین مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۷۶ ، کسی که این توفیق را پیدا کند ، یعنی مشغول عیوب خودش بشود خوشبخت می داند.
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ، طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ»
" ای مردم! خوش به سعادت کسی که به واسطه مشغول شدن به رفع عیوب خودش ، از عیوب مردم چشم بپوشد"
و اگر چنین اتفاقی بیفتد ، دیگر انسان متوجه می شود که اینقدر خودش گرفتاری و عیب دارد که فرصت ندارد عیب جویی از دیگران بکند.
🔻 در خطبه ۱۴۰ می فرماید :
« فَلْیَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَیْبَ غَیْرِهِ لِمَا یَعْلَمُ مِنْ عَیْبِ نَفْسِهِ » ؛ " هر کسی که خودش عیوب خودش را می شناسد ، دست بر دارد از عیوب دیگران."
نرود عیوب دیگران را فاش کند و به آنها بپردازد ؛ چون می داند خودش عیب دارد؛ بی عیب نیست.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
🌸🍃 #روز_پنجاه_وپنجم🌸🍃
👇شروع پستهایی که امروز شما ادمین های گرامی باید در کانال هایتان ارسال بفرمایید
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(27).mp3
7.77M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷 سهم روز پنجاه و پنجم : نامه ۶۳ تا ۶۲
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم #روز_پنجاه_وپنجم: از نامه ۶۳ تا نامه ۶۲ #نهج_البلاغه
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
📜 #نامه63 : نامه به ابوموسی اشعری در آستانه جنگ جمل، سال٣٦ هجری خبر رسید که ابوموسی اشعری، فرماندار کوفه، مردم را برای پیوستن به امام (علیه السلام) باز می دارد،حضرت این نامه را نوشت:
🔹بازداشتن ابوموسی از فتنه انگيزی
♦️از بنده خدا علی اميرمؤمنان به عبدالله بن قيس (ابوموسی اشعری) پس از ستايش پروردگار،
سخنی از تو به من رسيد كه هم به سود و هم به زيان تو است، چون فرستاده من پيش تو آيد، دامن همّت به كمر زن، كمرت را برای جنگ محكم ببند و از سوراخ خود بيرون آی و مردم را برای جنگ بسيج كن، اگر حق را در من ديدی بپذير و اگر دودل ماندی كناره گير، به خدا سوگند، هر جا كه باشی تو را بياورند و به حال خويش رها نكنند، تا گوشت و استخوان و تر و خشكت درهم ريزد و در كنار زدنت از حكومت شتاب كنند، چنانكه از پيش روی خود همانگونه بترسی كه از پشت سرت هراسناكی. حوادث جاری كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر می كنی، بلكه حادثه بسيار بزرگی است كه بايد بر مركبش سوار شد و سختی های آن را هموار كرد و پيمودن راه های سخت و كوهستانی آن را آسان نمود، پس فكرت را به كار گير و مالك كار خويش باش و سهم و بهره ات را بردار، اگر همراهی با ما را خوش نداری كناره گير، بی آنكه مورد ستايش قرارگيری يا رستگار شوی، كه سزاوار است تو در خواب باشی و ديگران مسووليت های تو را برآورند، و از تو نپرسند كه كجا هستی؟ و به كجا رفته ای؟ به خدا سوگند، اين راه حق است و به دست مرد حق انجام می گيرد و باكی ندارم كه خدانشناسان چه می كنند، با درود.
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
📜 #نامه62 : نامه به مردم مصر که همراه مالک اشتر در سال ٣٨ هجری فرستاد.
1⃣ مظلوميت امام در خلافت
♦️پس از ياد خدا و درود، خداوند سبحان محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم) را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و گواه پيامبران پيش از خود باشد، آنگاه كه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در كار حكومت با يكديگر درگير شدند، سوگند به خدا نه در فكرم می گذشت و نه در خاطرم می آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وی از عهده دار شدن حكومت باز دارند، تنها چيزی كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود كه با او بيعت كردند. من دست باز كشيدم، تا آنجا كه ديدم گروهی از اسلام باز گشته، می خواهند دين محمّد (صلی الله علیه و آله وسلم ) را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را ياری نكنم، رخنه ای در آن بينم يا شاهد نابودی آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت تر از رها كردن حكومت بر شماست كه كالای چند روزه دنياست، به زودی ايام آن می گذرد چنانكه سراب ناپديد شود، يا چونان پاره های ابر كه زود پراكنده می گردد. پس در ميان آن آشوب و غوغا بپا خواستم تا آنكه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته، آرام شد. (بخشی از همين نامه است:)
2⃣ شجاعت و دشمن شناسی امام (علیه السلام)
♦️به خدا سوگند، اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، در حالیكه آنان تمام روی زمين را پر كرده باشند، نه باكی داشته و نه می هراسم، من به گمراهی آنان و هدايت خود را كه بر آن استوارم، آگاهم و از طرف پروردگارم به يقين رسيده ام و همانا من برای ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش او اميدوارم. لكن از اين اندوهناكم كه بيخردان و تبهكاران اين امّت حكومت را به دست آورند، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند و بندگان او را به بردگی كشند، با نيكوكاران در جنگ و با فاسقان همراه باشند، زيرا از آنان كسی در ميان شماست كه شراب نوشيد و حد بر او جاری شد و كسی كه اسلام را نپذيرفت اما به ناحق بخششهایی به او عطا گرديد. اگر اينگونه حوادث نبود شما را بر نمی انگيختم و سرزنشتان نمی كردم و شما را به گردآوری تشويق نمی نمودم و آنگاه كه سر باز می زديد رهایتان می كردم. آيا نمی بينيد كه مرزهای شما را تصرف كردند و شهرها را گشودند و دستاوردهای شما را غارت كردند و در ميان شهرهای شما آتش جنگ را برافروختند؟ برای جهاد با دشمنان كوچ كنيد. خدا شما را رحمت كند، در خانه های خود نمانيد كه به ستم گرفتار و به خواری دچار خواهيد شد و بهره زندگی شما از همه پست تر خواهد بود و همانا برادر جنگ، بيداری و هوشياری است هر آن كس كه به خواب رود، دشمن او نخواهد خوابيد، با درود.
┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
گزارش موضوعات مهم نامه ۶۳ تا ۶۲.mp3
3.59M
🔊 گزارش موضوعات مهم نامه ۶۳ تا ۶۲
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۴)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش گفت: مرا تهدید به قتل می کنید ؟ خجالت نمیکشید ؟ بروید بیرون ! وگرنه پلیس را خبر میکنم.
- بسیار خوب ! پس خودت این طور خواستی ... ما می رویم و دو روز دیگر برمیگردیم ، اگر به پلیس حرفی بزنی و یا کتاب را به ما ندهی ، خودت و کلیسا را با هم آتش میزنیم ! حال خود دانی.
هر دو از اتاق بیرون رفتند. کشیش صدای یکی از آنها را شنید که گفت : « خداحافظ پدر ! به زودی می بینیمتان . »
مرد ریش جوگندمی وارد اتاق شد و گفت : « شما حالتان خوب است پدر ؟ »
کشیش جواب نداد .
مرد ادامه داد : « این دو جوان چه آدم های بی ادبی بودند ! به قیافه شان هم نمی خورد اهل کلیسا و این جور جاها باشند . »
کشیش از جا بلند شد ، از اتاق بیرون رفت ، رو به مرد ریش جوگندمی گفت : « من کاری دارم که می روم و زود برمیگردم . اگر کسی سراغ مرا گرفت ، بگویید امروز کلیسا تعطیل است و مراسم اعتراف هم نداریم.»
پالتویش را از جارختی برداشت و پوشید . باید ظرف کمتر از بیست و چهار ساعت مسکو را ترک می کرد ، به بیروت نزد پسرش می رفت و مدتی را در آنجا می ماند تا آب ها از آسیاب بیفتد . بیروت برای کشیش و همسرش شهر خاطره ها بود ؛ خاطرات شیرین جوانی و ازدواج و خاطرات تلخ روزهای جنگ داخلی و کشته شدن آنوشای کوچولو که هشت سال بیشتر نداشت .
عصر در فرودگاه بیروت ، سرگئی به استقبالشان آمد و آنها را به منزل خود در منطقهٔ مسیحی نشین که رو به دریا ساخته شده بود برد .
↩️ ادامه دارد...
🔵 سرانجام حق ستیزی
💠 هركس با حق درافتاد نابود شد.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۴۰۸
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
شرح حکمت ۵۱ بخش۳ قدرت و عیب پوشی.mp3
2.35M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت51 3⃣
⭕️ قدرت و عیب پوشی
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت51 ( 3 )
🔹 قدرت و عیب پوشی
🔰 امّا راه هایی هم در نهج البلاغه شریف برای اینکه انسان تا فرصت هست و روزگار با او همراهی می کند ، عیوب خودش را اصلاح کند و بپوشاند ، بیان شده است .
1⃣ یکی حیا است.
🔻 در حکمت ۲۲۳ ، مولا علی (علیه السلام) می فرماید: « مَن كَساهُ الحَياءُ ثَوبَهُ لَم يَرَ النّاسُ عَيبَهُ »
" هر کس لباس حیا بر تن بکند ، مردم عیوبش را نمی بینند. " پس اولین راهبرد ، حیا است .
2⃣ دومی هم تحمل کردن است.
🔻در حکمت ۶ می فرماید : « الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ »
تحمّل کردن مشکلات و مصائب ، عیوب انسان را در قبری پنهان می کند ؛ یعنی می پوشاند.
🔻 در همان حکمت آمده که در بیان دیگری حضرت فرمود : « الْمَسْأَلَةُ قَبرُ الْعُيُوبِ » ؛ اینکه انسان هر چیزی را نمی داند برود از اهلش سؤال کند، این باعث می شود عیب جهلش دفن بشود .
🔻و نکته آخر اینکه در بیان و فکر و اندیشه امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، احمق واقعی کسی است که عیبی را در دیگران می بیند و بدش می آید در حالیکه همان عیب در خودش هست و به آن راضی است.
🔻در حکمت ۳۴۹ می فرمایند : « مَن نَظَرَ في عُيوبِ النّاسِ فأنكَرَها ثُمَّ رَضِيَها لِنَفسِهِ فذلكَ الأحمَقُ بِعَينِهِ»
" هر کس عیوب مردم را ببیند و آنها را زشت بشمارد ، اما همان عیوب در خودش باشد و هیچ احساس بدی نداشته باشد ، این خودِ خودِ احمق است.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
🌸🍃 #روز_پنجاه_وششم 🌸🍃
👇شروع پستهایی که امروز شما ادمین های گرامی باید در کانال هایتان ارسال بفرمایید
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(28).mp3
5.67M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷 سهم روز پنجاه و ششم : نامه ۶۱ تا ۵۹
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم #روز_پنجاه_وششم: از نامه ۶۱ تا نامه ۵۹ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
📜 #نامه61 : نامه به كميل بن زياد نخعی، فرماندار «هیات» و نکوهش او در مقابل با لشکریان مهاجم شام که در سال ٣٨ هجری نوشته شد.
🔹 نكوهش از فرمانده شكست خورده
♦️پس از ياد خدا و درود، سستی انسان در انجام كارهایی كه بر عهده اوست و پافشاری در كاری كه از مسؤوليت او خارج است، نشانه ناتوانی آشكار و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم (قرقيسا) در مقابل رها كردن پاسداری از مرزهایی كه تو را بر آن گمارده بوديم -و كسی در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد- انديشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند، نه قدرتی داری كه با تو نبرد كنند و نه هيبتی داری که از تو بترسند و بگريزند، نه مرزی را می توانی حفظ كنی و نه شوكت دشمن را می توانی درهم بشكنی، نه نيازهای مردم ديارت را كفايت می كنی و نه امام خود را راضی نگه می داری.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
📜 #نامه60 : نامه به فرماندارانی كه لشکر از شهرهای آنان عبور می کند.
🔹جبران خسارتها در مانورهای نظامی
♦️از بنده خدا علی اميرمؤمنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهایی كه لشكريان از سرزمين آنان می گذرند. پس از ياد خدا و درود، همانا من سپاهيانی فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت و آنچه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران و پرهيز از هرگونه شرارتی تأكيد كرده ام و من نزد شما و پيمانی كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آنكه گرسنگی سربازی را ناچار گرداند و برای رفع گرسنگی چاره ای جز آن نداشته باشد، پس كسی را كه دست به ستمكاری زند كيفر كنيد و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثنا كردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حركتم، شكايتهای خود را به من رسانيد و در اموری كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. ان شاء الله.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
📜 #نامه59 : نامه به اسود بن قطبه فرمانده لشکر حلوان درجنوب شهر سرپل ذهاب امروزی
🔹مسؤوليتهای فرماندهی
♦️پس از ياد خدا و درود، اگر رأی و انديشه زمامدار دچار دگرگونی شود او را از اجرای عدالت بسيار باز می دارد، پس كار مردم در آنچه حق است نزد تو يكسان باشد. زيرا در ستمكاری بهایی برای عدالت يافت نمی شود، از آنچه كه همانند آن را بر ديگران نمی پسندی پرهيز كن و نفس خود را در حالیکه امیدوار به پاداش الهی بوده و از کیفر او هراسناکی ، به انجام آنچه خداوند بر تو واجب كرده است وادار ساز و بدان كه دنيا سرای آزمايش است و دنياپرست ساعتی در آن نمی آسايد جز آنكه در روز قيامت از آن افسوس می خورد، و هرگز چيزی تو را از حق بی نياز نمی گرداند. و از جمله حقّی كه بر توست آنکه نفس خويش را نگهبان باشی و به اندازه توان در امور رعيت تلاش كنی، زيرا آنچه در اين راه نصيب تو می شود، برتر از آن نيروی بدنی است که از دست می دهی، با درود.
┄═❁✦❈🌺•☀️•🌺❈✦❁═┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
گزارش موضوعات مهم نامه ۶۱ تا ۵۹.mp3
4.66M
🔊 گزارش موضوعات مهم نامه ۶۱ تا ۵۹
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۵)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش و ایرینا ، عروسشان يولا و نوه شان آنوشا را در آغوش گرفتند .
سرگئی گفت : « بنشینید ، لابد حسابی خسته اید . عصرانه ای میخوریم و بعد حرف هایمان را می زنیم. »
کشیش به رانندهٔ عرب نگاه کرد که داشت چمدان و ساک دستی ایرینا را از پشت ماشین پایین می آورد . سرگئی به راننده گفت که چمدان ها را ببرد به داخل ساختمان و وسایل عصرانه را بیاورد .
کشیش نفس بلندی کشید و گفت : « عجب هوایی دارد این بيروت ! پاییزش هم طعم بهار میدهد. »
ایرنا گفت : « کاش هیچ وقت از بیروت نمی رفتیم . سرمای روسیه استخوان شکن است. » يولا لبخندی زد و گفت : « هنوز هم دیر نشده ؛ بیروت شهر اول شماست . می توانید همین جا بمانید . ما هم از تنهایی در می آییم. »
سرگئی رو به کشیش پرسید : « پدر ! توی تلفن گفتید که یک نسخهٔ بسیار قدیمی و منحصر به فرد پیدا کرده اید ... چی بود ماجرایش ؟ »
قبل از اینکه کشیش پاسخ بدهد ، ایرینا گفت: «جریانش این است که آن کتاب ، کم مانده بود پدرت را به کشتن بدهد ، دلیل اینکه ما الآن اینجاییم در واقع این است که از خطر فرار کرده ایم.
سرگئی و یولا با تعجّب به کشیش نگاه کردند . سرگئی پرسید : « مامان چه می گوید ؟! ماجرا چیست؟
قبل از اینکه کشیش جوابش را بدهد ، مرد راننده با سینی چای نزدیک شد و سینی را روی میز گذاشت . کشیش فنجانی چای برداشت و آن را به بینی اش نزدیک کرد ، عطر آن را بویید و گفت : « ماجرایش مفصّل است ؛ الآن حوصلهٔ گفتنش را ندارم . ما مدتی اینجا می مانیم تا هم اوضاع آرام شود و هم من دربارهٔ موضوع آن کتاب تحقیقاتم را کامل کنم . البته اگر هم آن اتّفاق در مسکو پیش نیامده بود ، باز مجبور بودم مدتی به بیروت بیایم و تحقیقاتم را ادامه بدهم . »
↩️ ادامه دارد...