🌸🍃 #روز_نود_وسوم 🌸🍃
👇شروع پستهایی که امروز شما ادمین های گرامی باید در کانال هایتان ارسال بفرمایید
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(69).mp3
4.69M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷 سهم روز نود و سوم : نامه ۱۳ تا نامه ۱۱
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹 سهم #روز_نود_وسوم : از نامه ۱۳ تا نامه ۱۱ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه13 : دستور العمل امام( علیه السلام ) به دو تن از اميران لشگر، زیاد بن مضر و شریح بن هانی
🔹رعايت سلسله مراتب فرماندهی
🔻من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانی كه تحت امر شما هستند فرماندهی دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود، نه در آنجایی كه شتاب لازم است كندی دارد و نه آن جا كه كندی پسنديده است شتاب می گيرد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه12 : دستور العمل نظامی به معقل بن قيس الرياحی، که با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه امام به سوی شام حرکت کردند. (معقل از بزرگان و شجاعان به نام کوفه بود)
🔹احتياط های نظامی نسبت به سربازان پيشتاز
🔻از خدایی بترس كه ناچار او را ملاقات خواهی كرد و سرانجامی جز حاضر شدن در پيشگاه او را نداری، جز با كسی كه با تو پيكار كند، پيكار نكن. در خنكی صبح و عصر سپاه را حركت ده، در هوای گرم لشكر را استراحت ده و در پيمودن راه شتاب مكن، در آغاز شب حركت نكن زيرا خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را برای اقامت كردن، نه كوچ نمودن، تعيين فرموده است پس آسوده باش و مركبها را آسوده بگذار، آنگاه كه سحر آمد و سپيده صبحگاهان آشكار شد، در پناه بركت پروردگار حركت كن. پس هر جا دشمن را مشاهده كردی در ميان لشكرت بايست، نه چنان به دشمن نزديك شو كه چونان جنگ افروزان باشی و نه آنقدر دور باش كه پندارند از نبرد می هراسی، تا فرمان من به تو رسد، مبادا كينه آنان پيش از آنكه آنان را به راه هدايت فراخوانيد و درهای عذر را بر آنان ببنديد شما را به جنگ وادارد.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه11 : دستور العمل امام (علیه السلام) به لشکری که آن را به فرماندهی زیاد بن نضر حارثی و شریح بن هانی به سوی شام و معاویه فرستاد.
🔹آموزش نظامی به لشكريان
🔻هرگاه به دشمن رسيديد يا او به شما رسيد، لشكرگاه خويش را بر فراز بلنديها يا دامنه كوهها يا بين رودخانه ها قرار دهيد تا پناهگاه شما و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از يك سو يا دو سو آغاز كنيد و در بالای قله ها و فراز تپه ها ديده بانهایی بگماريد، مبادا دشمن از جایی كه می ترسيد يا از سویی كه بيم نداريد، ناگهان بر شما يورش آورد! و بدانيد كه پيشاهنگان سپاه ديدبان لشگريانند و ديدبانان طلايه داران سپاهند. از پراكندگی بپرهيزيد، هر جا فرود می آييد، با هم فرود بياييد و هرگاه كوچ می كنيد همه با هم كوچ كنيد و چون تاريكی شب شما را پوشاند، نيزه داران را پيرامون لشكر بگماريد و نخوابيد مگر اندك، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون ريختن.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
گزارش موضوعات مهم نامه ۱۳ تا نامه ۱۱.mp3
3.23M
🔊 گزارش موضوعات مهم نامه ۱۳ تا نامه ۱۱
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۹۲)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش پس از اینکه با پروفسور صحبت کرد ، گوشی را گذاشت و همان جا کنار میز تلفن ایستاد .
ایرینا پرسید : « چه شده میخائیل ؟ چرا رنگت پریده است ؟ »
کشیش که انگار نای ایستادن نداشت ، دستهایش را به میز تکیه داد و کمرش را قوز کرد . ایرینا با نگرانی بیشتر سؤالاتش را تکرار کرد و افزود : « پروفسور چی گفت ؟ چه کارت داشت ؟ » کشیش روی صندلی نشست و بدون اینکه به چهرهٔ نگران ایرینا نگاه کند گفت : « قرص فشارم را بیاور ، حالم خوب نیست. »
ایرینا قرص را گذاشت بین لبهای او و لیوان آب را به دستش داد. کشیش قرص را بلعید و آب را تا نیمه سرکشید . پشتش را به صندلی تکیه داد . ایرینا لیوان را از او گرفت و پرسید : به من بگو چه شده میخائیل ؟ چرا حرف نمی زنی ؟ »
کشیش گفت : « سارقان به منزلمان در مسکو دستبرد زده اند . »
ایرینا گفت : « یا حضرت مریم ! »
کشیش گفت : « البته به خیر گذشته است ؛ آنها پیش از اینکه چیزی بدزدند ، دستگیر شده اند. » ایرینا پرسید : « کی این اتفاق افتاده است ؟ پروفسور از کجا باخبر شده؟ »
کشیش گفت : « این چیزها مهم نیست ؛ مهم این است که آنها نتوانسته اند چیزی از خانه بیرون ببرند و پلیس دستگیرشان کرده . آنها احتمالاً به دنبال همین نسخه خطی قدیمی می گشتند . »
ایرینا گفت : « ببین داری با خودت چه می کنی میخائیل... آن از سرقت کلیسا و کشته شدن مرد تاجیک ، این از آمدنمان به بیروت و حالا هم سرقت از منزل ! مگر این کتاب چه قدر می ارزد که ما باید این همه در معرض خطر باشیم ؟ »
↩️ ادامه دارد...
موضوع: امام شناسی در نهج البلاغه(۱۴)
🔵 ويژگیهای اهل بيت (علیهم السلام)
💠 ما از درخت سرسبز رسالتيم و از جايگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاستيم، ما معدن های دانش و چشمه سارهای حکمت الهی هستيم. ياران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و کينه توزان ما در انتظار کيفر و لعنت خداوند به سر می برند.
📒 #نهج_البلاغه ، خطبه ۱۰۹ ، بند ۸
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
شرح حکمت ۶۸ بخش ۲ رهاورد عفت و شکرگزاری.mp3
3.27M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت68 2⃣
⭕️ ره آورد عفت و شکرگزاری
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت68 ( 2 )
🔹ره آورد عفّت و شکرگزاری
🔻امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه ۹۱ نهجالبلاغه، فلسفهٔ فقر و غنا را اینگونه بیان می کنند که :
" خداوند در تقسیم ارزاق، عدالت را میزان قرار داد تا بندگانش را در غنا با شکر آزمایش کند و در فقر با صبر"
🔻لذا در حکمت ۲۲۸ میفرمایند:
" هر کس در مقابل یک غنی و ثروتمند، فقط به خاطر ثروتش تواضع کند، دو سوم دینش را از دست داده است. "
در نهج البلاغه شریف، برای زیبا ماندن فقیر در این شرایط، چند راهکار ارائه شده است :
1⃣ راهکار اول این است که انسان قناعت پیشه کند؛ در حکمت ۳۷۱ میخوانیم :
« لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ »
"هیچ گنجی بی نیاز کننده تر از قناعت نیست. "
2⃣ راهکار دوم این است که انسان، شغل و حرفهای برای خودش دست و پا کند، ولو با زحمت، با کدّ یمین، رزقی به دست آورد، شرافت دارد که ثروتمند باشد و به فجور بگذراند و ناشکری کند؛
🔻 در نامه ۳۱ خطاب به فرزندشان مینویسند:
" داشتن حرفه ای همراه با عفّت در فقر و تنگدستی، بهتر از ثروتمندی همراه با فسق و فجور است. "
3⃣ راهکار بعدی، ترک آرزوهای دست نیافتنی و دور و دراز است؛
🔻در حکمت ۲۱۱ میخوانیم:
« أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى » ؛
"شریف ترین نوع بی نیازی ، ترک کردن آرزوهاست."
4⃣ و آخرین راهکاری که در نهج البلاغه، برای زیبا ماندن شخصیت انسان در فقر مطرح شده است، در حکمت ۳۴۲، یأس از آنچه در دست مردم است، در مقابل طمع؛ حضرت فرمود:
« الْغِنَى الاَْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ »
" بزرگ ترین نوع غنا و ثروتمندی، مأیوس شدن است از چیزی که در دست مردم است. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
🌸🍃 #روز_نود_وچهارم 🌸🍃
👇شروع پستهایی که امروز شما ادمین های گرامی باید در کانال هایتان ارسال بفرمایید
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(70).mp3
8.26M
🔈ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام)
🔷 سهم روز نود و چهارم : نامه ۱۰ تا نامه ۹
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم #روز_نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه10 : نامه دیگری به معاویه در سرزمین صفین در سال ٣٦ هجری پیش از آغاز نبرد؛
1⃣ افشای چهره معاويه
🔻چه خواهی كرد آنگاه كه جامه های رنگين تو كنار رود؟ كه به زيبايی های دنيا زينت شده است؟ دنيا تو را با خوشی های خود فريب داده و تو به دعوت آن پاسخ داده ای؛ فرمانت داد و اطاعت كردی، همانا به زودی تو را وارد ميدان خطرناكی می كند كه هيچ سپر نگهدارنده ای نجاتت نمی دهد. ای معاويه! از اين كار دست بكش و آماده حساب باش و آماده حوادثی باش كه به سراغ تو می آيد، به گمراهان فرومايه گوش مسپار، اگر چنين نكنی به تو اعلام می دارم كه در غفلت زدگی قرار گرفته ای، همانا تو ناز پرورده ای می باشی كه شيطان بر تو حكومت می كند و با تو به آرزوهايش می رسد و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد. معاويه! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بوديد؟ نه سابقه درخشانی در دين و نه شرافت والایی در خانواده داريد، پناه به خدا می برم از گرفتار شدن به دشمنی های ريشه دار، تو را می ترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنی و آشكار و نهانت يكسان نباشد.
2⃣ پاسخ به تهديد نظامی
🔻معاويه! مرا به جنگ خوانده ای، اگر راست می گویی مردم را بگذار و به جنگ من بيا و دو لشكر را از كشتار بازدار، تا بدانی پرده تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده و ديده چه كس پوشيده است؟ من ابوالحسن، كُشنده جدّ و دایی و برادر تو در روز نبرد بدر می باشم كه سر آنان را شكافتم، همان شمشير با من است و با همان قلب با دشمنانم ملاقات می كنم، نه بدعتی در دين گذاشته و نه پيامبر جديدی برگزيده ام، من بر همان راه راست الهی قرار دارم كه شما با اختيار رها كرده و با اكراه پذيرفته بوديد.
3⃣ پاسخ به خونخواهی دروغين معاويه
🔻خيال كردی به خونخواهی عثمان آمده ای؟ در حالی كه می دانی خون او به دست چه كسانی ريخته شده، اگر راست می گویی از آنها مطالبه كن! همانا من تو را در جنگ می نگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سرمی دهی و می بينم كه لشكريانت با بی صبری از ضربات پياپی شمشيرها و بلاهای سخت و بر خاك افتادن مداوم تنها مرا به كتاب خدا می خوانند در حالی كه لشكريان تو كافرند و در انكار از بيعت كنندگان پيمان شكنند.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
🌹سهم #روز_نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ #نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
📜 #نامه9 : نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری
1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
🔻خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند و ريشه ما را بركنند و در اين راه انديشه ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگی خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شرّ آنان را از حريم دين باز داريم، مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، اما مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد، شگفتا از روزگار، كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم.
2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان
♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
گزارش موضوعات مهم نامه ۱۰ تا نامه ۹.mp3
3.52M
🔊 گزارش موضوعات مهم نامه ۱۰ تا نامه ۹
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۹۳)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش گفت : « هر چه بود تمام شد ایرینا ، به خیر گذشت ، با دستگیر شدن سارقان ، دیگر خطری ما را تهدید نمی کند . حالا ما می توانیم برگردیم به مسکو.»
ایرینا پرسید : « اگر آنها همدستان دیگری داشته باشند چه ؟ »
کشیش پاسخ داد : « نه ! آنها فقط دو نفر بودند و حالا هم دستگیر شده اند و چون پیش از این مرتکب قتل شده اند ، باید تا ابد در زندان باشند . پس نگران نباش ، به زودی بر می گردیم سر خانه و زندگی مان.»
ایرینا گفت : « خدا خودش به خیر گرداند این آخر عمری چه دل شوره هایی باید داشته باشیم. »
کشیش نفس عمیقی کشید . ضربان قلبش آرام شده بود و از شدّت سرگیجه و سوزش زیرپوست ، کاسته می شد. فکر کرد خبری که پروفسور به او داده بود ، در واقع خبر بدی نبوده است ؛ چه بسا اگر این اتّفاق نمی افتاد ، معلوم نبود او و ایرینا چه سرنوشتی در پیش داشتند و تا کی باید دور از خانه ، در بیروت بمانند. حالا می توانستند بدون هیچ احساس خطری برگردند . کشیش با این فکرها آرامش خود را بازیافت . احساس کرد پس از یک ماه که فقط به خواندن کتاب گذشته بود ، دلش برای مسکو و برای کلیسا تنگ شده است .
خریدها و سوقاتیها که یولا و کتابهایی که کشیش خریده بود ، توی چمدان و ساک دستی آنها جا نمیشد . سرگئی چمدانی مشکی رنگ خریده بود و دو ساعتی قبل از حرکتشان به طرف فرودگاه آمده بود تا سوقاتی ها را توی آن بریزد کشیش بقچهٔ کتاب قدیمی اش را داخل آن گذاشت و گفت : « این چمدان محکم تر و امن تر از ساک دستی و چمدان خودمان است. »
ایرینا به سرگئی نگاه کرد و گفت : « می بینی سرگئی ؟ همهٔ فکر و ذکرش شده کتابهای قدیمی ! » بعد رو به کشیش گفت : « همین کتاب هاست که ما را به این روز انداخته ! » کشیش قبایش را تا کرد ، روی بقچهٔ کتاب قدیمی گذاشت و گفت : « ندیده بودم هیچ وقت از کتابهای من شکایتی کنی ایرینا ؛ چشمت خورده به پسر و عروست ، سر کتابهای من غُر می زنی ؟! »
↩️ ادامه دارد...