💠 رهبر انقلاب: سرگرمیهای روزمره زندگی نباید ما را از نورانیت و طهارت #شهیدان دور کند. 💥
🔸 غفلتها و سرگرمیهای روزمرّهی زندگی، همواره با ما هست؛ باید نگذاشت این عوارض طبیعی، ما را از آن منشأ نورانیّت و طهارت [شهیدان] دور کند. با امید به کمک خداوند دانا و توانا. ۱۴۰۳/۷/۵
#پنجشنبه_های_شهدایی
#اللهمالرزقناشهادتفیسبیلک 🍃
امام زمان 095.mp3
2.98M
#ندای_مهدوی 📻
🖐🏻 یادت باشه؛
اگه امروز دستاتُ گرفتی بالا...
و گفتی؛ منم هستم ؛ ❤️
فـردا... پایِ کارش بایست!
🔺دادخواهیِ غریب ترین انسانِ زمین آسون نیست! باید وفادار بمونی.
🎙استاد شجاعی
@adrakny_313
اللهمعجللولیکالفرج🌱
#امام_زمان🕊️
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_بیست_ششم #روشنا سلام خانم جلالی خوب هستین ؟ سلام عزیزم بله مرسی سفر چطور پیش می رود ؟! بد
#قسمت_بیست_هفتم
#روشنا
صبح روز بعد با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم
به دلیل خستگی زیاد بعد از نماز صبح کمی استراحت کردم
سلام خوبین
سلام عزیزم ما رشت رسیدیم کدام بیمارستان بیاییم ؟!
بیمارستان ....
ببخشید خیلی دیر شد لیلی حالش بهتر هست ؟!
خدا را شکر
مشکلی پیش آمده بود براتون ؟!
ماشین در حال دچار نقص فنی شد و چند ساعتی زمان برد تا تعمیر شد
حالا خدا را شکر سالم رسیدید
تماس را قطع کردم از اتاق بیرون رفتم در راهرو جز رفت و آمد کادر درمان خبری نبود
به سمت ایستگاه پرستاری رفتم
به پرستاری که صحبت با تلفن بود نگاه کردم به نطر می رسید در حال نشانی دادن هست
منتطر شدم تماس خودش را تمام کند
بعد از قطع تماس نگاهی به من کرد
بفرماید ؟!.
بوفه ی بیمارستان کجا هست ؟!
دو طبقه پایین بروید درست جلوی در ورودی هست
از پرستار تشکر کردم نگاهی به اتاق کردم لیلی هنوز خواب بود
به سمت بوفه رفتم در این فاصله هم منتطر پدر و مادر لیلی باشم و چند کیک صبحانه بخرم
جلوی در ورودی گوشی دوباره زنگ خورد
شماره ی صدر روی صفحه نمایان شد
نفس عمیقی کشیدم در دلم زمزمه کردم این آدم نه صبح می شناسند و نه ...
بله بفرمایید ؟!
سلام مزاحم شدم
سلام دقیقا
هنوز شمال هستید آخر نگران حال شما شدم مدت سفرتان طولانی شد.
آقای صدر زندگی شخصی من به شما مربوط نیست
لطفا مزاحم من نشوید !
احازه بدهید روشنک خانم ...
من قصد مزاحمت شما را ندارم فقط ....
صدر کمی مکث کرد فقط خواستم اگر اجازه بدهید با هم آشنا بشویم
البته نا گفته نماند که پدرتون از بنده خواست
سرگیجه ی عجیبی در وجودم احساس کردم ،احساس ضعف در تمام بدنم ایجاد شد
شما حقیقت را نمی گویید ...
آقای صدر در هیج شرایطی مزاحم بنده نشوید
بعد از تمام کردن این جمله تماس را قطع کردم ، که چشم من به مامان لیلی افتاد
بعد از سلام و احوال پرسی نشانی اتاقی که لیلی در آن بستری بود را دادم
نیم ساعت بعد ...
مادر لیلی که که به نظر نگرانی اولش برطرف شده بود
نگاهی من کرد
روشنک جان خیلی شما به زحمت ت
افتادید؛ اگر تمایل دارید برگشت را با ما باشید ...
نه متشکرم
باید برگردم اصفهان فقط اگر زحمتی نیست آقای پاکزاد مرا تا پاپانه برساند
دو ساعت بعد....
زمانی که به پایانه رسیدیم بیلط گرفتم و سوار اتوبوس شدم
وقتی روی صندلی نسشتم بغض گلویم را فشار می داد و دچار تنگی نفس شدید شدم
احساس می کردم همه دنیا با من در جنگ هست
ساکم که را آقا جمشید با خودش به اصفهان برد و بعد باید از خانه ی خانواده لیلی تحویل بگیرم !
در میان اشک های بارانی به یاد آوردم هر موقع احساس دلتنگی می کنم چند صفحه قرآن می خوانم .
نویسنده :تمنا😃🐳
اللهم عجل لولیک الفرج
#قسمت_بیست_هفتم #روشنا صبح روز بعد با صدای زنگ گوشی از خواب بیدار شدم به دلیل خستگی زیاد بعد از ن
#قسمت_آخر
#روشنا
12ساعت بعد .....
چشمان خواب آلود خود را باز کردم ؛ نگاهی به اطراف کردم در محوطه ی پایانه بودیم
گوشی را در دست گرفتم و نگاهی به ساعت کردم
حدود 4 صبح بود
از اتوبوس پیاده شدم و به سمت سالن پایانه رفتم
فضای آن جا مملو از مسافرانی بود که با چشمان خواب آلوده روی صندلی ها چرت می زنند
گوشی در دست را روشن کردم و به سینا پیامک زدم
بیداری خفاش ؟!
طولی نکشید سینا پاسخ داد
تازه داشت خوابم می برد
دوباره به ساعت نگاه کردم حدود نیم ساعت تا اذان صبح مانده بود
به سمت سرویس بهداشتی رفتم تا وضو بگیرم ؛ در راه برای سینا نوشتم
من تازه اصفهان رسیدم پایانه کاوه هستم دنبال من بیا
پنج دقیقه بعد سینا پیامک زد
چرا زودتر نگفتی الان خیلی خسته هستم
عصبانی شدم بعد از این همه فشار در سفر حالا سینا بازی در آورده است
گوشی را کنار گذاشتم و بعد از وضو به سمت نمازخانه رفتم تا نماز صبح بخوانم
سینا دوباره پیام داد
پنج دقیقه میرسم
حدود یک ربع بعد سینا به پایانه رسید
در طول مسیر جز سلام و احوال حرفی نزدم
زمانی که به خانه رسیدم نماز خواندم و به رخت خواب رفتم
با صدای مامان چشمانم را باز کردم
صبح بخیر عزیزم
چه زمانی رسیدی
چرا ما را خبر نکردی ؟!
خیلی گرفتار بودم
مامان لیلی توضیح داد چه اتفاقی افتاده چرا خودت به ما توضیح ندادی ؟!
مامان جان بعد در مورد آن صحبت می کنم
از اتاق بیرون رفتم تا صورتم را بشورم
مامان میز صبحانه را چیده بود
همه دور آن جمع شدیم
روشنک عزیز دلم بیا صبحانه بخور
رنگ رویت خیلی پریده است
به سمت میز رفتن
به به روشنک بابا چطور هست ؟!
آهی کشیدم
چه بگویم
مامان چشمانش را ریز کرد و بعد با صدای بلند پرسید با آقای صدر مشکلی برایت پیش آمده است ؟
نگاهی گذرا و عصبانی
بابا شما از آقای صدر خواسته بودید با من ....
بابا وسط حرف من پرید
منظور تو آقا آرش هست
لطفا این بحث را تمام کنید ؛ من نمی خواهم با آقای صدر و هیچ کس دیگر در ارتباط باشم
این ارتباط ها از نظر دین و همچنین روان شناسی صحیح نیست و در آخر عاقبت تلخی برای انسان ایجاد می کند
بابا در حالی که با چاقو پنیر را می برید و روی نان می مالید
نگاهی به کرد .
اما دختر عزیزم من روی آقای صدر
بابا لطفا نه
سینا ناگهان بدون مقدمه وسط صحبت ما پرید
و با صدایی هیجان زده به همه گفت
ناهار مهمان روشنک
باشد ؟!
نویسنده :تمنا😍🍭
#دعاےفرج
-بسمالله...بخونیمباهم...💚
[ إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ. ]
#امام_زمان♥️
#اللهمعجللولیڪالفرج🌱
هدایت شده از عطــــرشهــــدا 🌹
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علامه مجلسی فرمودند
شب جمعه مشغول مطالعه بودم
به این دعا رسیدم...
【 @atre_shohada】
هر شب جمعه میرویم خانهی ارباب
اصرار و التماس که حسین جان شما بگو آقا بیاید...💔
#امام_زمان
【@emamzaman】