eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ اون روز نفهمیدم بابام چی میگه دو ماه گذشت ی روز مامانم اومد خونمون و گفت فردا شب فامیلارو دعوت کردم به فاطمه بگو بیاد کمک من و خواهرت کارام زیاده فاطمه هم گفت چشم مامان میام، صبح که رفتم سرکار فاطمه هم رفت خونه مامانم کمک دلم سوخت سن کم بود و بدنش ظریف تصمیم گرفتم که زودتر برم خونه تا یکم کمکشون کنم و فاطمه کمتر کار کنه مرخصی گرفتم و وسط روز برگشتم خونه توی راه پله بودم که صدای داد و فحاشی های مادرم به فاطمه اومد وایسادم گوش کردم ببینم فاطمه چی میگه اما همش میگفت چشم و ببخشید مامانمم هی بدتر میگفت خواستم برم خونشون که صدای دادی های خواهرم اومد که فحش میداد به فاطمه و میگفت چرا لباسایی که گفتم با دست بشورو نشستی و بقیه لباسامم اتو نکردی هر چی دلشون میخوااست بهش میگفتن اونم‌میگفت چشم الان انجام میدم عصبی شدم مگه فاطمه نوکرشونه که کارای شخصیشون رو بکنه و باهاش اینجوری برخورد بکنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 وقتی اعمالمان را به امام زمان ارواحنا فداه هدیه می‌دهیم چه اتفاقی می‌افتد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حتما ببینید علت افسردگی و اضطراب چیست 👌 💥طرف باباش هم میمیره ظهر نهار چلوکبابش رو میخوره اما غذای روح اصلا برامون انکار مهم نیست . استاد شجاعی
امام على (علیه السلام): چيزى را كه از عهده انجام آن بر نمى آيى ضمانت نكن!⛔️✋🏼 ميزان الحكمه ج۶ ص۴۴۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب روانشناس غربی به کسانی که نگران فرزند آوری زیاد هستند 👌 واقعا راست میگه
28.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خانمهای محجبه ،کم حجاب و حتی بی حجاب فرقی نمیکند و یا حتی اقایون این کلیپ را اصلا از دست ندهید. 💥نشر کلیپ با شما 👌
۵ یهو در و باز کردم و رفتم تو خونه مامانم و خواهرم از دیدن من دست و پاشون رو گم کردن به مامانم‌گفتم چی شد که فکر گردی زن من خدمتکارته؟ مادرم نمیدونست چی بگه دست فاطمه رو گرفتم و بردم خونمون بهش گفتم همیشه اینجورین؟ گفت اره گفتم‌ چرا نگفتی بهم؟ گفت فکر میکردم میدونی و هیچی نمیگی منم کسیو نداشتم حمایتم کنه به داداشم گفتم اونم‌ گفت به من ربطی نداره، دلم براش سوخت من انقدر دوسش داشتم و اون اینقدر بی پناه بوده اون شب خونه نرفتیم و تمام تماس های مامانمم و خواهرم رو بی جواب گذاشتم نصفه شب برگشتیم خونه، فرداش مرخصی گرفتم و رفتم دنبال ی خونه با پس اندازی که داشتیم خونخ کوچیکی گیرمون اومد و رفتیم اونجا هر چی مادرم اصرار کرد نموندم خونشون، زنمم گفت وقتی داداشم قیدمنو زده منم نمیخوامش درخواست انحصار ورثه پدر مادرش رو داد چندماه کشید ولی ارث خوبی بهش رسید و با همون دوتایی کار کردیم خودمون رو بالا کشیدیم منم میتونستم مثل خیلیا بزنم تو گوش زنم و بگم زن زیاده مادر بگی بذارمم اونجا زیر ظلم مادرم بمونه ولی من با همون ازدواجی که کردیم متعهد شدم خوشبختش کنم و تمام تلاشم رو میکنم کاش همه مردا حمایت از زناشون رو یاد بگیرن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مقام معظم رهبری:عظمت زن به این نیست که بتواند چشم مرد ها را به خودش جلب کنه این تحقیر مقام زن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئو کمتر دیده شده سخنرانی حاج آقای قرائتی در کنار حضرت آقا❤️ پیرامون اهمیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 افشای چهره‌ی سینماگران صهیونیستی، توسط کارگردان متعهد سینما، جناب آقای ❗️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌شبهه: آیا چون حضرت یوسف(علیه السلام) هنگامی که پدرش به حضورش رسید از اسب پیاده نشد و نسل پیامبری از خاندانش گرفته شد؟ پی نوشت: چقدر این ۳ دقیقه مهم و جامع بود👌 اطلاعات عالی و نابی بهتون میده و چند سوال اساسی رو جواب دادن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥نکته مهمی که در کارتون پینوکیو بود و خیلی از ماها بهش توجه کافی نکردیم! رسانه ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ دروغ‌هایی که اینهمه سالها گفتن، خدا یه شبه آبروشون رو برد! حالا این تازه اول ماجراست .
۱ من و بهترین دوستم با وجود شباهت هایی که داشتیم ولی کلی تفاوت هم داشتیم من همیشه درون گرا بودم ولی مهلا برون گرا بود. خلاصه ما دوتا از بچگی خیلی صمیمی بودیم و هستیم. مهلا ازدواج کرد با یکی از هم دانشگاهی هاش. پسر خوب و موجهی به نظر میومد. یک سال بعد صاحب فرزند شد و منم یک سال و نیم بعد مهلا با پسر آشنای خیلی دورمون ازدواج کردم. روزها به کام بود پسر مهلا روز به روز بزرگتر میشد و حالا یه پسر شیرین دوساله بود. برای منی که خواهر نداشتم مهلا بهترین خواهر دنیا بود. ما هردو زندگیمون رو خیلی دوست داشتیم و عاشق زندگیمون بودیم شوهرامون سر به راه بودن یک روز مهشید تماس گرفت و باهم قرار گذاشتیم بیرون. مهلا پسرشو نیاورده بود و جای تعجب داشت. گفتم چی شده مهلا؟
۲ گفت میخواستم باهات صحبت کنم راستش جدیدا متوجه شدم سینا خیلی سرش تو گوشی جدیدا توجهی به منو بردیا نداره شبا دیر میاد و خوشتیپ میکنه و میره. یکم فکر کردم دیدم این چیزایی که مهلا میگه نادر شوهرم هم داره، بهش گفتم خب که چی؟ اینایی که میگی ناصر هم داره دیر میاد گهگاهی، سرش تو گوشیه، تازه گوشیش رو هم جدیدا رمز گذاشته دلیلی نمی‌شه که بخوام حساس شم بالاخره یه مدته از ازدواج گذشته قرار نیست مثل روز اول باشن. مهلا:خیلی ساده ای! ببین من چجوری مچ سعید رو بگیرم ببین و یاد بگیر. چند روزی گذشت و مهلا رفت و اتفاقات جدیدی رقم زد. من روز به روز به ناصر مشکوک تر میشدم و به حرف مهلا رسیدم. مهلا به حرفش عمل کرد. بالاخره تونست مچ سینا رو بگیره. یه روز برام زنگ زد:سلام _سلام چرا گریه میکنی مهلا؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه آرام... همه خادم حضرت زهرا سلام الله علیها شویم ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس زیبای سید حسن نصرالله در پاسخ به عبدالملک الحوثی